درد دل!!!!
دیرگاهی گشته ام ساکت، ولی آرام، نه
گفته بودم تو دلارامی، درین هنگام، نه
بود عمری درد هجران هر کجا همراه من
سرزدم میخانه را، دیدم فقط در جام نه
زندگی بی عشق، یعنی درد بی درمان، مرا
عاشقی زیباست، اما عشق بی فرجام نه
دل ز تنهایی به تنگ آید، نمی دانی مگر
ترس از مردن ندارد، منتها گمنام،
نه
ناز چشمانت بود زنجیر، در بندت،
شدم
دام ها من دیده ام، زیباتر از این دام،
نه
دل اگر با دل نشیند، عشق غوغا،
میکند
شرط اول دل بود جانا، کلوخی خام،
نه
دل به تنگ آید گهی، بازم تمنایت،
کند،
من که مشتاقم تو برگردی، ولی ابرام،
نه
عشقبازی هم فریبا میشود، با همدلی
یک طرف حاکم، دلی دیگر، مطیع و،
رام نه
مرگ عاشق در ملاقاتی پر از، شوریدگی
بار فرقت بر دل و، در ساحلی آرام،
نه
دل به وجد آید، اگر، نجوا کند با همنفس
نازنینا، باغ دل بی همنفس، پدرام،
نه
بی وفا یکبار آیی پیش من هم،
قانعم،
دل که میمیرد زهجرانت، ولی،
ناکام نه،
کرج اردیبهشت نود و نه
#رسول_موحدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
ز من بُرد اندکاندک زندگانی
خلافِ وعدهی بسیارِ جانان
#سنایی
@takbitnab
🌹🌹🌹
دلم یک دوست میخواهد
فقط یک دوست میخواهد
که عالم گر صبو باشد
دو دستم جام او باشد
زمانی میکند با زلف خود بازی
بریزم من به جامش
شهد انگور و شراب ناب شیرازی
#امین_انصاری
@takbitnab
🌹🌹🌹
چراپرواز کردی ازبرم صحرا
مندم همچو بلبل درقفس تنها
تو سلطانی منو درویشم
مریضم من بیاپیشم
#عبدالحسین_صیمری
@takbitnab
🌹🌹🌹
گفتند از حوالی اینجا گذشته است
زیباییاش ز حد تماشا گذشته است
از من مخواه خشم خودم را فرو خورم
دیگر مجال صبر و مدارا گذشته است
وقتی که از خطای تو جای گذشت نیست
باید قبول کرد که فردا گذشته است
ای جام می که وسوسهام میکنی مدام
ما را معاف دار که از ما گذشته است
میراثدار سلسلهای پادشاهیام
دوران باشکوه من اما گذشته است
ای عشق نوح باش و به فریاد ما برس
حالا که آب از سر دنیا گذشته است
#محمدحسن_جمشیدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
حالی که خوش است
بی قرارش نکنید
عشق است ولی باز
قمارش نکنید
حرفی نشده
باز زمین گیر شدی
حرف از دل ما بود
شعارش نکنید
#حسین_فائزی
@takbitnab
🌹🌹🌹
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_مناجات
قصد، قصد زیارت است اما، مانده اول دلم کجا برود
حال و روز مرا هرآنکس دید، گفت باید به کربلا برود
-نجف و کربلا-دلم لرزید، -مشهد و کاظمین، خوب آمد
یازده بار استخاره زد دل من، تا بفهمد به سامرا برود
ابتدای مسیر،الله است، انتهایش بقیه الله است
سامرا وعده گاه آخر ماست، جاده باید به انتها برود
همه یک روح و یک بدن هستید، پس تمام شما حسن هستید
دل من با تو سامرایی شد، تا به دیدار مجتبی برود
تو بقیع پر از مخاطره ای،کربلایی و در محاصره ای
یا که باید جگر به زهر دهی، یا سرت روی نیزه ها برود
دل به غم هرچه مبتلا می شد، پیش تو سُرَ مَن رَءا می شد
بعد تو بار غم گرفته به دوش، دل که تا ساء من رءا برود...
#محسن_ناصحی
@takbitnab
🌹🌹🌹
چون بودی همش باد صبا بود
همش رحمت ونعمت از خدا بود
تو رفتی دگر باره هوا رفت
رحمت رفت نعمت از خدا رفت
#عبدالحسین_صیمری
@takbitnab
🌹🌹🌹
هرچند که در حسن و ملاحت، فردی
از تو بنماند، در دل من دردی
سویت نکنم نگاه، ای شمع اگر
پروانهٔ من شوی و گردم گردی
#شیخ_بهایی
@takbitnab
🌹🌹🌹
فردا اگر بدون تو باید به سر شود
فرقی نمیکند شب من کی سحر شود
شمعی که در فراق بسوزد سزای اوست
بگذار عمر بی تو سراپا هدر شود
رنج فراق هست و امید وصال نیست
این «هست و نیست» کاش که زیر و زبر شود
رازی نهفته در پس حرفی نگفته است
مگذار درددل کنم و دردسر شود
ای زخم دلخراش لب از خون دل ببند
دیگر قرار نیست کسی باخبر شود
موسیقی سکوت صدایی شنیدنی است
بگذار گفتگو به زبان هنر شود
#فاضل_نظری
@takbitnab
🌹🌹🌹
ساقی چمن گل را
بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
بیا ای مهربون تا باز نعمت
ببارد از خدا باران رحمت
بیا تا بشکفد گلهای زیبا
معطر می کند دلهای مارا
#عبدالحسین_صیمری
@takbitnab
🌹🌹🌹
آب و جارو میکنیم میدان شهر.
تا بیاید ناجی این بر و بحر.
میکنم از جان و از دل آرزو.
تا که این غیبت رسد آخر بسر.
#حسین_افخمی_عقدا
@takbitnab
🌹🌹🌹
من که دائم با خیالِ یار، گرمِ صحبتم
جز سرِ زانو نمیباشد مرا سرمنزلی♡
#مخلص_کاشانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
با محبت شعر من اغاز شد
درب رحمت هم برایم باز شد
یا محبت درب رحمت گشته باز
تا بگویم شعر زیبا ودراز
#عبدالحسین_صیمری
@takbitnab
🌹🌹🌹
حکیم از قول من بنما سلامی
اگر مردم بود اخر کلامی
اگر مردم بود یک بار دیگر
کلامی گفته باشم سوی دلبر
#عبدالحسین_صیمری
@takbitnab
🌹🌹🌹
دوباره عطرِ تو پیچید و شد نشانِ سکوت
نشسته دردِ عمیقی به استخوان سکوت
صدای شُرشُر باران،صدای خِش خِش برگ
صدایِ پایِ تو آمد در این خزانِ سکوت
سکوت معنی تلخ نگفته های دل است
کسی نگفته چرا شعرِ بی زبانِ سکوت
دوباره نیمه شب و رَدِّ اشکِ خشکیده
نشسته باز دلم پایِ گفتمانِ سکوت
صدایِ ساعتِ شماطه دار میگوید...
تمام ثانیه ها هم شد امتحانِ سکوت
دلم برای خودم تنگ میشود گاهی...
ز سخت جانی من هم بُرید امانِ سکوت
قلم به واسطه ی دل نوشته واژه ی نو
ولی نخوانده کسی واژه ی نهانِ سکوت
سکوت میکنم و درد میکشم شاید
رسد صدایِ پیامم به کهکشانِ سکوت
تمامِ عشق و جنونم نشسته در غزلم
و شاه بیتِ غزل هم که شد بیانِ سکوت
#فاطمه_صادقی (روژان)
@takbitnab
🌹🌹🌹
دنیا طلبان ز حرص مستند همه
موسی کش و فرعون پرستند همه
هر عهد که با خدای بستند همه
از دوستی حرص شکستند همه
#ابوسعید_ابوالخیر
@takbitnab
🌹🌹🌹
قلم به دست گرفتم، ولی چه بنویسم؟
که شرحِ بیکسیام درخطوط پیشانیست
#حسین_دهلوی
@takbitnab
🌹🌹🌹
چون خدای با توست بیم از که داری
و اگر خدای با تو نیست امید به که داری
#عطار
@takbitnab
🌹🌹🌹
هر صبح ز روی تو هم خانهٔ خورشیدم
هر شام ز اشک خود همسایهٔ پروینم
#فروغی_بسطامی
@takbitnab
🌹🌹🌹
آن لاله رخی که با رخ زردم از او
وان داروی دردی که همه دردم از او
یک روز به بازار بری بر من زد
باور نکند کس چه بری خوردم از او
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
هوالباقی
کوچه به کوچه در به در، اینکه پناه نمی شود،
مرگ به جرم عاشقی، اینکه گناه نمی شود،
از سر شب ز هجر تو، تا دم صبح نخفته ام،
شب به سپیده میرسد، اینکه پگاه نمی شود،
هر نگهت چه دلربا، این همه زخم به دل چرا
تا ته غم برد مرا، اینکه نگاه نمی شود،
آتش عشق بی رمق، از سر مهر طلوع کن
شعله ی شمع نیمه جان، پرتو ماه نمی شود،
قطره به قطره می چکد، باده ی ناب ز لعل تو
می بزنم ز ساغرت، عمر تباه نمی شود،
سنگدلی و بی وفا، جلوه نمای، ستمگرا،
ای بت من ز در، در آ، دل که سیاه نمی شود،
دل پر ازدحام تو ، رسم بدی ست مرام تو
در گذر از خیال تو، دل پر آه نمی شود،
طالب شرب مستمر، باده مدام کند اثر
جامه دری و سرخوشی، گاه به گاه نمی شود،
ساعل مهر دلبرم، باده بریز به ساغرم
می نزند اگر گدا، صاحب جاه نمی شود،
ناصح بی خیال من، گفت که دست کشم از او
این همه دلسپردگی، نیمه ی راه نمی شود،
در پس پرده، پس چرا، هر شب هجر برون بیا،
یوسف مصر تا ابد در ته چاه نمی شود،
شاه نشین قلب من، منزل عشق بود مها،
طعنه زنی و بشکنی، مسند شاه نمی شود،
کرج تیر هزارو چهار صد،
#رسول_موحدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
خاک پای همه در کرببلا می بوسم.
ازنجف تابه حرم ازکف پاه می بوسم.
گر غباری ز رهش بهرنجاتم کافیست.
زائرش روی زمین روی هوا می بوسم.
#حسین_افخمی_عقدا
@takbitnab
🌹🌹🌹
کاش می شد که بدانی به سر من چه گذشت
به من کولی هر کوچه و برزن چه گذشت
هر کس از ناله ی نِی سوخت نپرسید از خویش
به دل سوخته در سینه ی نِی زن چه گذشت
چه غریبانه در این شهر مرا می بینند
راوی فتح بگو بر سر میهن چه گذشت
سال ها در پی باران ،عطش دشت شدم
غضبِ ابر ندانست به سوسن چه گذشت
به نفسهای خزان، مرغ چمن پر زد و رفت
آه ((ای باد بلاخیز )) به گلشن چه گذشت
سایه ی چشم تو از برکه ی مهتاب سرود
آسمان گفت که بر چشمه ی روشن چه گذشت
بذر خورشید به جان کاشتمت …رویاندم
آتش مهر شدی بر سر خرمن چه گذشت
دوست آن ست که آیینه ی دردش باشی
لحظه ای گوش کن ای دوست به دشمن چه گذشت
#عادل_دانشی
@takbitnab
🌹🌹🌹