صافی صفت و پاک نظر باید بود
وز هرچه جز اوست بیخبر باید بود
هر لحظه اگر هزار دردت باشد
در آرزوی درد دگر باید بود
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۷۴۸
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد
چو مهمان خراباتی به عزت باش با رندان
که درد سر کشی جانا گرت مستی خمار آرد
شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما
بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد
عماری دار لیلی را که مهد ماه در حکم است
خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد
بهار عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هر سال
چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد
خدا را چون دل ریشم قراری بست با زلفت
بفرما لعل نوشین را که زودش باقرار آرد
در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ
نشیند بر لب جویی و سروی در کنار آرد
#حافظ
- غزل شمارهٔ ۱۱۵
@takbitnab
🌹🌹🌹
حساب زندگی
ای دریغا رفت از دستم حساب زندگی
آب شد سرمایه ام در پیچ و تاب زندگی
زورق بخت و جوانی عاقبت در گِل نشست
تا لب دیوار آمد آفتاب زندگی
جز غم اندوه در گیتی نصیب من نشد
گشت مشکل تر معمّای کتاب زندگی
بر بهار زندگانی خویش را دلخوش مکن
میشود روزی خزان فصل شباب زندگی
هر چه بر ما بگذرد گردد اجل نزدیک تر
در حقیقت اوج می گیرد شتاب زندگی
دل بر این دنیای پرنیرنگ و پر افسون مبند
هان مخور ای باخرد گول سراب زندگی
عمر باشد گوهر و بازار آن باشد جهان
بهره برداری کنیم از درّ ناب زندگی
آنچه من آموختم از روزگار کج مدار
خضر هم مشکل که ره یابد به آب زندگی
با توکّل رشته¬ی امّید را محکم بگیر
چون شود فرسوده از غفلت طناب زندگی
انعکاس هر عمل گردد بزودی آشکار
ای بشر غافل مباش از بازتاب زندگی
هر که روی مرکب دنیاپرستی شد سوار
لاجرم خالی کند پا از رکاب زندگی
بهتر از گنج قناعت چون «مقدم» گنج نیست
بـر حذر می باش از رنگ و لعاب زندگی
#مقدم
@takbitnab
🌹🌹🌹
از روی تو بست نقشِ چین در چشمم
وز چشم تو سیلِ آتشین در چشمم
اَر نیست یقینت که تو در چشم منی
اینک من و تو، بیا ببین در چشمم...
#عزیزالدین_شیروانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
مکن چو آینه خود را مقابل همهکس
چو آفتاب مشو شمع محفل همهکس
مبین به غیر و ز غیرت مرا مکُش هردَم
که نیست نرگس مست تو قابل همهکس
به چشمِ غیر مکن جا چو مردمِ دیده
اگرچه هست تو را جای در دل همهکس
به روی هر خس و خاری چو غنچه لب مگشا
چو شاخ گل مشو -ای سرو- مایل همهکس
اگر به دیده تو را جا کنند اهل نظر
مرو ز راه و مکن جا به منزل همهکس
-خدای را- که به هر ناکسی مشو همدم
که نیست دولت وصل تو قابل همهکس
ز حال «اهلی» بیدل نظر دریغ مدار
چو هست لطف عَمیم تو شامل همهکس...
#اهلی_ترشیزی
@takbitnab
🌹🌹🌹
اگر کسی مرا خواست،
بگویید رفته بارانها را تماشا کند
و اگر اصرار کرد،
بگویید برای دیدن توفانها رفتهاست
و اگر باز هم سماجت کرد،
بگویید رفتهاست تا دیگر بازنگردد...
#بیژن_جلالی
@takbitnab
🌹🌹🌹
لبخندهات، معدنی از شوخ و شنگیاند
تصویر چشمهات، دوتا حوض رنگیاند
سیب و انار، از سر و رویت درآمدهست
مردم به صف نشسته و مات قشنگیاند
برخیز، قصرِ قامت خود را نشان بده
ابراز کن که ساختمانها کلنگیاند!
گیسو رها نکن، به دل دشتها نزن
باشد، قبول... چشم و دهانت پلنگیاند!
دنیا دچار حیرت و سردرگمی شدهست
نقش و نگارهای تو پارینهسنگیاند!
کاوشگرانه روی تو را دیدهایم ما
بسیار از نقوش تو ابزار جنگیاند!
اخبار اکتشاف جدیدم رسیدهاست:
لبخندهات، معدنی از شوخ و شنگیاند...
#محمدتقی_عزیزیان
@takbitnab
🌹🌹🌹
کجاست؟
آن گُل سرسبد عالم ایجاد کجاست؟
یوسف فاطمه با حُسن خداداد کجاست؟
دیده ها در ره آن مصلح کل مانده براه
آنکه برپای کند محکمه ی داد کجاست
قاف تا قاف جهان منتظر مقدم اوست
تک سواری که جهان را کند آباد کجاست
مهر تابنده که خورشید درخشان فلک
نور از و کسب کند در همه ابعاد کجاست
مکتب دادگری آنکه نماید بنیان
برکند ریشه ی الحاد ز بنیاد کجاست
کشتی اهل ولا در یم طوفان بلاست
ناخدائی که زموجش کند آزاد کجاست
آنکه آید به هوای طلبش صبح و مسا
از دل منتظران ناله و فریاد کجاست
مرغ باغ ملکوت و گُهر بحر وجود
اهل دل تا شود از مقدم او شاد کجاست
صاحب عصر و زمان منتقم آل رسول
تا که جاوید کند سیره ی اجداد کجاست
حق مظلوم ز بیدادگران برگیرد
بر ستمدیده کند رحمت و امداد کجاست
بهدف تا برسد تیر دعا باید گفت
یارب آن ریشه کن ریشه¬ی بیداد کجاست؟
(آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست)
آنکه یکدم نرود خاطرش از یاد کجاست
صبر کن صبر «مقدم» که ظفر می آید
آن سفر کرده بزودی ز سفر می آیــد
#مقدم
@takbitnab
🌹🌹🌹
#امام_سجاد علیه السلام
چه جوری خاطرههام یادم بره
سنگای به روی بام یادم بره
سی سالِ دیگم اگه گریه کنم
محاله بازارِ شام یادم بره
*
خرابه برامون آشیونه بود
ماجرای غربتِ زمونه بود
حرفی از گرسنگی نمیزنم
توی "شام" شامِ ما تازیونه بود
*
آتیشِ قلبِ کباب، حرمله بود
باعث رنج و عذاب حرمله بود
توی راه رباب به آب، لب نمیزد
مأمورِ تقسیمِ آب حرمله بود
*
کسی میشه ببینه و جون نده؟
آه و ناله شو به آسمون نده؟
میدیدم ربابو گِریهام میگرفت
دستاشو بسته بودن تکون نده
*
سنگِ غم شکسته بال و پرم و
تا دیدم آتیش و اهلِ حرم و
روزی صدبار میمیرم زنده میشم
که گذاشتم توی خاک، خواهرم و
#محمدحسن_بیات_لو
@takbitnab
🌹🌹🌹
#امام_سجاد علیه السلام
در خیمه بلا دیدی و در تب ماندی
با گریه و با داغِ لبالب ماندی
تنها شد و از تمام دارِ دنیا...
تنها تو برای عمّه زینب(س) ماندی!
#مرضیه_عاطفی
@takbitnab
🌹🌹🌹
#امام_سجاد علیه السلام
زهر جفا نکشت تو را؛ درد و داغ کشت
هرچند زهر کینه سبب شد به کُشتنت
#سیدرضا_موید
@takbitnab
🌹🌹🌹
تنها تویی بهانهی این حسّ جاریام
خرسند از این بهانه، از این همجواریام
لبخند میزنی، نفسم تازه میشود
احساس میکنم که سراپا بهاریام
حتماً تو را سرشته خدا تا در این کویر
یک روز عاشقانه بیایی به یاریام
شکر خدا که صحبت گل شد نصیب من
با دستهای خالی و با این نداریام
با طرز چشمهای تو، در خود شکفتهام
سرشار از ترانهی امّیدواریام
با این حلاوتی که به من خیره میشوی
هربار بیشتر بشود بیقراریام
مانند یک کتابِ بهجامانده از قدیم
از سالهای دیر، تو را یادگاریام!
در ذهن خود همیشه قدم میزنم تو را
پیوسته در خیال تو چون رود جاریام...
#خدابخش_صفادل
@takbitnab
🌹🌹🌹
از خوی درشت، دوست نایاب شود
دشمن، به ملایمت ز احباب شود
نرمیست که نرم میکند سختان را
آخر در آب کوزه، یخ آب شود...
#واعظ_قزوینی
@takbitnab
🌹🌹🌹
این از حقیقتهای تلخ روزگار است
گاهی درختی روز مرگش در بهار است
میدانم از یادت نخواهم رفت دیگر
از شاخهگلهایی که بر روی مزار است!
از قلّه میشد ماه را قاپید، امّا
گاهی پلنگی زخمهایش بیشمار است
موجی که روی ماسهها جان داد، فهمید
افتادهبودن آبروی آبشار است
از من نخواه اینجا بمانن، دست من نیست
سیلاب تا پهنای دریا بیقرار است...
#مجید_عزیزی
@takbitnab
🌹🌹🌹
حق داشتی سکوت کنی در جواب من
شک داشتی تو هم به من و انتخاب من
میسوزم از فراق و تو لبخند میزنی
ای خندهی تو آتش روز عذاب من
تعبیر خوابهای مرا از کسی مپرس
بُگذار روی چهره بماند نقاب من
آیینهی تواَم، عطشم را نگاه کن
یک لحظه خیره شو به خودت، آفتاب من
با آه خواندمت که خدا را قسم دهم
آه ای دعای نیمهشب مستجاب من...
#نفیسه_سادات_موسوی
@takbitnab
🌹🌹🌹
با پای دل قدمزدن، آن هم کنار تو
باشد که خستگی بشود شرمسار تو
در دفترِ همیشهی من ثبت میشود
این لحظهها، عزیزترین یادگار تو
تا دست هیچکس نرسد تا ابد به من
میخواستم که گم بشوم در حصار تو
احساس میکنم که جدایم نمودهاند
همچون شهاب سوختهای از مدار تو
آن کوپهی تهی منم -آری- که ماندهام
خالیتر از همیشه و در انتظار تو
این سوت آخر است و غریبانه میرود
تنهاترین مسافر تو از دیار تو
هرچند مثل آینه هرلحظه فاشتر
-هشدار میدهد به خزانم بهار تو
-امّا در این زمانهی عُسرت، مسِ مرا
ترسم که اشتباه بسنجد عیار تو
از هر طرف، نرفته به بنبست میرسیم
نفرین به روزگار من و روزگار تو...
#محمدعلی_بهمنی
@takbitnab
🌹🌹🌹
اگر شدی تو دَمی رهنما به کار کسی
مباد آنکه کنی تیره روزگار کسی
به کار خلق تجسّس مکن، نشو تو دقیق
نکن توقّف بیجا تو در کنار کسی
گدای نفس نباید شدن، تو خود شاهی
که نیست فخر و شرف بهرِ تو، وقار کسی
تو کار خویش بباید که خود دهی انجام
نباید آنکه نشینی به انتظار کسی
نمای جهد که خود گردی از مفاخر دهر
نکن تو تکیه -عزیزم- به افتخار کسی
کلید گنج سعادت، قناعت است ای دل
توانگر آنکه نگردید ریزهخوار کسی
مکن تو بندگیِ این و آن دو روزهی عمر
مشو حقیر و فقیر و زبون و خوار کسی
تو خود به دوش بباید گرفت بار گران
کسی به دوش نخواهد گرفت بار کسی
از آنِ تو نبُود این جهان و کار جهان
جهان نبود دو روزی به اختیار کسی
ز تندبادِ حوادث ببایدت عبرت
از آن دَمی که خزان میشود بهار کسی...
#مشفق_تهرانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
تنهایی مرا به تماشا گذاشتی
وقتی مرا در آینه تنها گذاشتی
تا اینکه نقش اوّل این داستان شوم
رفتیّ و عاشقانه مرا جا گذاشتی
نگذار دست روی دلی که هزار بار
روی حریرِ سادگیاش پا گذاشتی
حاشا امید! بس که در این برزخِ تباه
گفتم نمیگذاریام... امّا گذاشتی
دردا که هیچوقت نپرسیدمت چرا
دیدار را به وعدهی فردا گذاشتی
خود یاد دادیام که سکوت آخرین صداست
بیخود دهان زخم مرا وا گذاشتی...
#احمد_شیروانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
آتش باشی، براب تو هيزم میشوم
دريا بروی، پارو...
تو هميشه درست پنداشتهای؛
دل من شبيه تكّهسنگی است
كه میخواهم تو
با همهی خستگیهايت
يکلحظه به من تكيه كنی...
#شمس_لنگرودی
@takbitnab
🌹🌹🌹
مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش
لیکنش مهر و وفا نیست خدایا بدهش
دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی
بکشد زارم و در شرع نباشد گنهش
من همان به که از او نیک نگه دارم دل
که بد و نیک ندیدهست و ندارد نگهش
بوی شیر از لب همچون شکرش میآید
گر چه خون میچکد از شیوه چشم سیهش
چارده ساله بتی چابک شیرین دارم
که به جان حلقه به گوش است مه چاردهش
از پی آن گل نورسته دل ما یا رب
خود کجا شد که ندیدیم در این چند گهش
یار دلدار من ار قلب بدین سان شکند
ببرد زود به جانداری خود پادشهش
جان به شکرانه کنم صرف گر آن دانه در
صدف سینه حافظ بود آرامگهش
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
صد دهل میزنند در دل ما
بانگ آن بشنویم ما فردا
پنبه در گوش و موی در چشمست
غم فردا و وسوسه سودا
آتش عشق زن در این پنبه
همچو حلاج و همچو اهل صفا
آتش و پنبه را چه میداری
این دو ضدند و ضد نکرد بقا
چون ملاقات عشق نزدیکست
خوش لقا شو برای روز لقا
مرگ ما شادی و ملاقاتست
گر تو را ماتمست رو زین جا
چونک زندان ماست این دنیا
عیش باشد خراب زندانها
آنک زندان او چنین خوش بود
چون بود مجلس جهان آرا
تو وفا را مجو در این زندان
که در این جا وفا نکرد وفا
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
نه هرکه خواجه شود بنده پروری داند
نه هرکه گردنی افراخت سروری داند
کجا به مرکز حق راه می تواند برد
کسی که گردش افلاک سرسری داند
چو سایه از پی دلدار می رود دلها
ضرورنیست که معشوق دلبری داند
کسی که خرده جان را ز روی صدق کند
نثار سیمبری کیمیاگری داند
نگشته از نظر شور خلق دنبه گداز
هلال عید کجا قدر لاغری داند
نگشته است به سنگین دلان دچار هنوز
کجاست گوهر ما قدر جوهری داند
کسی است عاشق صادق که از ستمکاری
ستم به جان نکشیدن ستمگری داند
دلی که روشنی از سرمه سلیمان یافت
سراب بادیه را جلوه پری داند
تو سعی کن که درین بحر ناپدید شوی
وگرنه هر خس وخاری شناوری داند
فریب زلف تو در هیچ سینه دل نگذاشت
که دیده مار که چندین فسونگری داند
تمام شد سخن طوطیان به یک مجلس
نه هرشکسته زبانی سخنوری داند
چو زهره هر که به اسباب ناز مغرورست
ستاره های فلک جمله مشتری داند
کسی میانه اهل سخن علم گردد
که همچو خامه صائب سخنوری داند
#صائب_تبریزی
@takbitnab
🌹🌹🌹
نومید مشو جانا کاومید پدید آمد
اومید همه جانها از غیب رسید آمد
نومید مشو گر چه مریم بشد از دستت
کان نور که عیسی را بر چرخ کشید آمد
نومید مشو ای جان در ظلمت این زندان
کان شاه که یوسف را از حبس خرید آمد
یعقوب برون آمد از پرده مستوری
یوسف که زلیخا را پرده بدرید آمد
ای شب به سحر برده در یارب و یارب تو
آن یارب و یارب را رحمت بشنید آمد
ای درد کهن گشته بخ بخ که شفا آمد
وی قفل فروبسته بگشا که کلید آمد
ای روزه گرفته تو از مایده بالا
روزه بگشا خوش خوش کان غره عید آمد
خامش کن و خامش کن زیرا که ز امر کن
آن سکته حیرانی بر گفت مزید آمد
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
#محکومیت_حادثه_تروریستی
باز این چه شورش و چه فغان و چه ماجراست
این شهر غلت خورده در این خاک و خون، کجاست
شیراز، شهر عشق و عبادت، دیارِ شعر
شهر شکوفه دادن ِ نارنج ِ قلب ماست
با زائران شاهچراغ، آه می کشم
صحن حرم، دوباره عزای فرشتههاست
بال و پر کبوترت آتش گرفت و سوخت
بر گنبد کبود تو، صد قصه ی عزاست
شهد شهادت است که أحلیٰ مِن العسل..
این خاک سرخ فام، مگر خاک کربلاست
خاک هنر تپیده به خون شهیدها
هر شاهدی که غرقه ی خون است، جان مایت
مولای سرجدا، همه عالم فدایتان
شیراز کربلای شهیدان باصفاست
حافظ! خبر به ساقی لب تشنگان ببر
در گوشه گوشه گوشهی میخانه خون به پاست
#ابراهیم_قبله_آرباطان
@takbitnab
🌹🌹🌹
#محکومیت_حادثه_تروریستی
مارا بکشید ، زنده تر می گردیم
در فتنه به دنبال خطر میگردیم
سوگند که در راه حمایت ز وطن
با جان عزیز خود سپر میگردیم
#ساجده_زنگیآبادی
@takbitnab
🌹🌹🌹