eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.4هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
چگونه وصف کنم -شاعرانه- کیست علی؟ شبیه نیست به غیر از خودش؛ علی‌ست علی اگرچه سفره‌ی دستش نمک نداشت ولی به نان خشکِ جُوی بی‌بهانه زیست علی عجب عدالت تلخی! که ذوالفقار به دست به حال دشمن خود نیز می‌گریست علی من از تلاقی مولا و قدر فهمیدم که قدرِ وسعت فهم زمانه نیست علی تمام عمر، علی گفتم و بلند شدم کنار بستر مرگم بیا بایست... علی! @takbitnab 🌹🌹🌹
در منِ دل‌سنگ، شورِ انتظار انداختی ماهی مرداب را در جویبار انداختی عشق، اقیانوس آرامی که می‌گفتی نبود قایقم را در مسیر آبشار انداختی! فکر می‌کردم جواب نامه‌ام را می‌دهی نامه را بی‌آنکه بُگشایی، کنار انداختی عشق بر "جانم" حکومت می‌کند ای روزگار در سرم بیهوده سودای فرار انداختی آخر -ای عاقل!- به کار عشق روگردان شدی خوب شد، یک بار عقلت را به کار انداختی... @takbitnab 🌹🌹🌹
ای بانگ رباب از تو تابی دارم من نیز درون دل ربابی دارم بر مگذر ساعتی بیا و بنشین مهمان شو گوشهٔ خرابی دارم - رباعی شمارهٔ ۱۱۵۷ @takbitnab 🌹🌹🌹
تو به "جان" صدایم کن من به عشق، شعر می شوم بیت بیت .. می نشینم شیرین، بر سوز سینه ی عاشقترین فاخته ، پشت پنجره ی اتاقت، روی مجنون ترین شاخه ی بید صدایم کن ..! @takbitnab 🌹🌹🌹
دریا به طلب از برهوت تو گذشت یک قافله نعره در سکوت تو گذشت آن روز اگرچه تشنه بودی، امّا صد رشته قنات در قنوت تو گذشت... @takbitnab 🌹🌹🌹
هستم ز غمش چنان پریشان که مپرس زانسان شده‌ام بی سر و سامان که مپرس ای مرغ خیال سوی او کن گذری وانگه ز منش بپرس چندان که مپرس - رباعی شمارهٔ ۹۸۹ @takbitnab 🌹🌹🌹
کنون که صاحبِ مژگانِ شوخ و چشمِ سیاهی نگاهدار دلی را، که برده ای به نگاهی @takbitnab 🌹🌹🌹
از دوستیت خون جگر را بخورم این مظلمه را تا به قیامت ببرم فردا که قیامت آشکار گردد تو خون طلبی و من برویت نگرم - رباعی شمارهٔ ۱۱۵۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
بر گلشنی اگر بگذشتم چو باد صبح نی عشق‌سرو بود و نه شوق‌صنوبرم بوی تو می‌شنیدم و بر یاد روی تو دادند ساقیان طرب یک دو ساغرم @takbitnab 🌹🌹🌹
عيناك مثل الليلة الماطرة مراكبي غارقة فيهما كتابتي منسية فيهما إن المرايا ما لها ذاكرة! چشمانت چون شب بارانی‌ست کشتی‌هایم در آن‌ها غرق می‌شوند نوشته‌هایم در آن‌ها فراموش می‌شوند آیینه‌ها حافظه‌ای ندارند! @takbitnab 🌹🌹🌹
امشب همه شب نشسته اندر حزنم فردا بروم مناره را کارد زنم خشم آلودست اگرچه با ماست صنم در چاه رسیده‌ام ولی بی‌رسنم - رباعی شمارهٔ ۱۱۵۲ @takbitnab 🌹🌹🌹
برایم دلنشینی، دلبری، آنقدر دل‌خواهی که من حتی در آغوش تو، دلتنگ توام گاهی... @takbitnab 🌹🌹🌹
"پنجشنبه"ها دلت بهانه جو می شود می گیرد ...و نفس ت را بَند می آورد دلت برای کسی تندتر می زند در هر دم و بازدمی عشق را فریاد می زند دلت همانی را می خواهد که نیست آشوب می شود می گیرد بی‌تاب و بیقرار می شود بیقرارِ ... بیقرار ... @takbitnab 🌹🌹🌹
بگو در تار و پود من، کدامین رشته هستی تو؟ گره‌ها از گره بُگشادم و بیهوده می‌کوشم @takbitnab 🌹🌹🌹
افشای عیب خود نکنی روبه‌روی خلق چون معصیت کنی که خدا در برابر است؟! @takbitnab 🌹🌹🌹
چو شمعِ مرده نیَم، شمع آتشین هستم، شنیده‌ام که نمیرد کسی که منتظر است و من ز منتظران، منتظرترین هستم تو ای همیشه بهار! به روی ریشه‌ی خود جاودان شکوفان باش که گر تلاشِ شکفتن ز یاد ما برود، کسی که آید فردا، به ما چه خواهد گفت...؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
از من عبور کن که شبم تارتر شود تا راه پیشرفت تو هموارتر شود حالا که عاشقم نشدی، زودتر برو مگذار دل ببندی و دشوارتر شود وقتی که درد عشق تو آنقدر مُسری است این دل بعید نیست که بیمارتر شود حال و هوای باغچه‌ی من خزانی است دل خوش نکن بهاری و پربارتر شود ویرانه‌های قلب مرا با خودت نبر بگذار با شکستنش آوارتر شود... @takbitnab 🌹🌹🌹
عشقْ هرکس را که خواهد، می‌کند زیر و زبر پشت و روی جنس دیدن در خریدن حجّت است @takbitnab 🌹🌹🌹
بی‌سبب نیست که یادآور تنهایی‌هاست آه از آیینه که از خاطر افسرده پر است @takbitnab 🌹🌹🌹
گوش گل می‌درد از مژده هنگام صبوح زنده دارد نفس باد صبا نام صبوح تا تو مرغ فلکی رام گلستان شده‌ای خواب مرغ سحری رفته و آرام صبوح تو گل از مرغ سحرگاه گرفتارتری دم نزد صبح حریفان که نشد دام صبوح @takbitnab 🌹🌹🌹
صبحی دوباره است ولی نه برای من.... من سالهاست که بی طلوع چشم هایِ تو جا مانده ام در دل تیره ی شب! برای منی که تلالو لبخند تورا دیده ام... برگرد و بمان بخند بخندان بتاب ای روشنی! برگرد و جهانم را پس بگیر از تاریکی... @takbitnab 🌹🌹🌹
دلم تو را می خواهد آنقدر ناب ، گرم ، عزیز و مهربان .! که هیچ خواستنی جز خواستن تو دلم را حتئ به اندازه ی آستین پیراهنت نلرزاند مگر آغوشت که شعبه ی دیگر زندگی ست....! @takbitnab 🌹🌹🌹
تغافل تا به کی؟ لطفی، نگاهی، گوشه‌ی چشمی جفا قدری،ستم حدّی و جور اندازه‌ای دارد... @takbitnab 🌹🌹🌹
باید از بوسه‌هایی که در حصار لبهای بسته پوسید، نوشت چه کسی می‌فهمد، سکوت یعنی: عشق؟! نه، کسی زبان قلب‌های بی‌گناه ما را بلد نیست باید دیروز را از لای عقربه‌های ساعت بیرون بکشم باید از موهایم برای زمان، طناب دار بسازم دفتر خاطرات از ما طلبکار است و بوسه به ما بدهکار واژه‌ها در ذهنم شناورند واژه‌هایم در عشق شناورند کلماتم لبهای تو را می‌بوسند تو در عین سادگی در من پیچیده‌ای و زمان در حصار انگشتان تو و موهای من متوقف شده است عشق از رودخانه‌ی مواج موهام به آغوشت می‌ریزد دفتر خاطراتمان ورق می‌خورد کلمات، سطرها را بغل می‌کنند خطوط از روی کاغذ به آسمان ما پر می‌‌کشند فاصله‌‌‌ی من و تو کم‌ می‌شود نقطه بگذارم سرخط برویم؟! @takbitnab 🌹🌹🌹
این راهِ دعا راهِ ظهورِ دین است این جاده‌ی اَمن و جاده‌ی آمین است پیداست که یک قدم فقط مانده به صبح معنایِ پیاده رفتنِ ما این است @takbitnab 🌹🌹🌹