شهادت #امیرالمومنین_علی علیه السلام
یا علی(ع)
علی سرچشمۀ عین الیقین است
علی در آفرینش برترین است
علی شمس شبستان وجود است
علی شیرازۀ حبل المتین است
علی شمع و جهان پروانه اوست
«علی دست خدا در آستین است»
علی خورشید محراب نماز است
علی انگشتر دین را نگین است
علی جان نبی جانان زهراست
علی نور خدایش در جبین است
لوای حمد در روز قیامت
بد ست آن امام را ستین است
ولای او کلید رستگاری است
بهای عشق او خلد برین است
بروز حشر آتش کارگر نیست
هر آن دل را که با عشقش عجین است
علی آن قهرمان جبهه عشق
ز اشک کودکی زار و غمین است
علی خورشید جود و مهربانی است
بدریای ولا درّ ثمین است
به غیر از دست او خیبرگشا کیست
علی فتاح آن فتح المبین است
ولی ا... اکبر جز علی نیست
یگانه سنگر عرش و زمین است
«مقدم» این حقیقت را بگو فاش
(فقط حیدر امیرالمؤمنین است)
#مقدم
@takbitnab
🌹🌹🌹
یا علی(ع)
علی جان بیقراران را قراری
بهارستان حق را نوبهاری
شبستان ولا را چلچراغی
گلستان رسالت را هزاری
رسول الله را قائم مقامی
امامان را مدال افتخاری
بدریای کرامت گوهری ناب
به گلزار محبت برگ و باری
شمیم عشق می آید زکویت
تو مرآت جلال کردگاری
به محراب دعا غرق مناجات
به میدان عدالت ذوالفقاری
شود صدها گره با دست تو باز
تو یار بیکس و بی غمگساری
بدوش مصطفی معراج کردی
تو حقاً بیت حق را پاسداری
علی جان دُرّ اقیانوس عشقی
یگانه شاهباز اقتداری
علی جان بر تو می نازد محمّد(ص)
که او را دلنواز و راز داری
علی جان دیدۀ پروین کجا دید؟
مثالت تا سحر شب زنده داری
علی جان در جدال سرکش نفس
یگانه قهرمان روزگاری
توئی میزان اعمال خلایق
بروز حشر صاحب اختیاری
یتیمی را اگر بینی پریشان
چو ابر نوبهاری اشکباری
یـقیـن دارم «مقدم» را علی جان
زرحـمت در پناه خویش یـاری
#مقدم
@takbitnab
🌹🌹🌹
تو آغازِ دل انگیزِ بهاری
شُکوهِ خلقتِ پروردگاری
به فروردین چشمِبی بدیلت
ندارد شاعرِ رویت قراری
#علی_قیصری
@takbitnab
🌹🌹🌹
بر دیده کِشم غبارها را
تا بنگرم این سوارها را
تا خود چه قرار داده باشی
بر هم زدهای قرارها را
دل بیرخ او نمیگشاید
پُر دیدهام این بهارها را
در عالم دوستی تمامیم
دشمن کردیم یارها را!
تا مستیِ نرگس تو باقیست
من میکشم این خمارها را
بر خاکِ درت فتادنی کو؟
تا نو کنم اعتبارها را...
#قاضی_سعید_قمی
@takbitnab
🌹🌹🌹
بخند، خنده سلامِ زبان مشترک است
که در تمام جهان یک نشان مشترک است
زمان گفتنِ آرامِ دوستت دارم
جواب آینهها یک بیان مشترک است
بخند، خنده بهار است... خنده خورشید است
برای تازهشدن یک جهان مشترک است
برای شاد شدن یک بهانه پیدا کن
که خنده حاصل یک ناگهان مشترک است
بخند، خنده به لبهای ناز میآید
شرابِ شعر در این استکان مشترک است
برای شادی گنجشکهای بیسامان
کتابِ دست تو یک آشیان مشترک است
همین که زنده و آرام و سادهای، کافیست
که زندگانی یک داستان مشترک است...
#نغمه_مستشار_نظامی
@takbitnab
🌹🌹🌹
امروز شعری برایت گفتم،
میدهم پرندهها بیاورند
تو هم تکّهای از آسمان
برایم بفرست
از پنجرهام بیاویزم؛
شبها، اتاقم ماه ندارد!
#رضا_کاظمی
@takbitnab
🌹🌹🌹
ما را به عشوه آن صنم دلنواز کشت
صدبار زنده کرد لبش، غمزه باز کشت
گفتم مکُش به خونْ منِ خسته، به ناز گفت:
چشمم هزار چون تو به یک تُرکتاز کشت!
بردم نیاز تا که نیازاردم دگر
آن نازنین به رغم نیازم، به ناز کشت!
فرهاد را شمایل شیرین ز راه برد
محمود را کرشمهی چشم اَیاز کشت
مگْشای لب ز غم مگر -ای دل- رهی به جان
بسیار شمع را که زبان دراز کشت
با غیر دوست، راز گشادن طریق نیست
منصور را دقیقهی افشای راز کشت...
#رستم_خوریانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
مادر سلام، شب شده... پس شانهات کجاست؟
من گم شدم درون خودم، خانهات کجاست؟
من مستِ هرچه قصّه و لالاییام هنوز
عمرم ببین که طی شده، پیمانهات کجاست؟
با اشکهای گرم، دلم باز یخ زدهست
آغوش گرم و بوسهی جانانهات کجاست؟
عاشقتر از همیشه نظر میکنم به تو
با من بگو کجایی و کاشانهات کجاست؟
گاهی سراغی از گل یکدانهات بگیر
گاهی بپرس گوهر دردانهات کجاست
ای کوه استوار که همواره با منی
مادر! بگو که شانهی مردانهات کجاست؟
#حبیب_فتحی
@takbitnab
🌹🌹🌹
✼
همین دقیقه، همین ساعت... آفتاب، درست
کنار حوض، کمی سایه داشت روز نخست
تو کنج باغچه، گلهای سرخ میچیدی...
پس از گذشتن یک سال، یادم است درست
ببین چگونه برایت هنوز دلتنگ است
کسی که بعد تو، یک لحظه از تو دست نشست
چقدر نامه نوشتم... دلم پر است چقدر
امید نیست به این شعرهای سادهی سست
دوباره نامهی من... شهر بیوفا شدهاست
چه خلوت است در این روزها ادارهی پست!
#نجمه_زارع
@takbitnab
🌹🌹🌹
علی جان
ای رکن دین ز سعی تو آباد یا علی
حبل المتین و سرور ایجاد، یا علی
دلبستگان مهر تو فردای رستخیز
هستند مهر عرصه¬ی میعاد، یا علی
ای افتخار عترت طاها که هل اتی ست
از قرب حق به شأن تو انشاد، یا علی
ایزد به پاس مقدم والا مقام تو
باب از حرم به روی تو بگشاد، یا علی
کندی چو در ز قلعه¬ی خیبر صلا زدند
افلاکیان که دست مریزاد، یا علی
گردید باصلابت و با عزم و رأی تو
محکم اساس محکمه¬ی داد، یا علی
یک ضربتت به غزوه¬ی خندق ز هم شکست
تومار خصم و حلقه¬ی الحاد، یا علی
با خشم ذوالفقار تو ای قهرمان عشق
دادی به باد ریشه¬ی بیداد، یا علی
کردی عروج چون به سردوش مصطفی
آثار بت ز کعبه برافتاد، یا علی
حق الیقین و تاج سر آفرینشی
باب المراد و افضل زهاد، یا علی
بی گوهر ولای تو در روز حشر نیست
مقبول حق عبادت عباد، یا علی
عشق تو چلچراغ امید «مقدم» است
او را مبر زلطف خود از یاد یاعلی
#مقدم
@takbitnab
🌹🌹🌹
افتاده ام به ورطه ی غم یا علی مدد دارم زتو امید کرم یا علی مدد
هم گام زائران تو میگوید این دلم در هر طپش قدم به قدم یا علی مدد
دل را زدم گره به ضریح مقدست گفتم در ازدهام حرم یا علی مدد
مانند بلبلان چمن شد سرود من گاه نشاط و موسم غم یا علی مدد
می خواستم ز تو بنویسم که ناگهان آمد نوا زنای قلم یا علی مدد
وقتی به دست سیل بلازورقم شکست گفتم میان موج اِلَم یا علی مدد
هر کس که اقتدا به علمدار ،کرد ،گفت با اشک و آه، پای علم یا علی مدد
نوح نبی و حضرت موسی ز سوز دل گفتند، در میانه ی یم یا علی مدد
خواهی اگر سعادت دنیا و آخرت ای بینوا بگو همه دم یا علی مدد
از هر گناه و شرک مطهر شود دلت باشد اگر نوای تو هم یا علی مدد
@takbitnab
🌹🌹🌹
هوایِ باغِ عطرآگین بیاید
صدای ساز بلدرچین بیاید
گلایُل گل دهد پایان اسفند
بهار از راه فروردین بیاید
#علی_قیصری
@takbitnab
🌹🌹🌹
همیشه فاصلهای هست
دچار باید بود
وگرنه زمزمه حیرت میان دو حرف
حرام خواهد شد.
#سهراب_سپهری
@takbitnab
🌹🌹🌹
هرکسی را سر چیزی و تمنای کسیست
ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
بدور از باغ رخسار گلِ سرخ
نبردم پی به اسرار گلِ سرخ
منازعهدیکه کردمبا شقایق
شدم مشتاق دیدار گل سرخ
#علی_قیصری
@takbitnab
🌹🌹🌹
ترانههای انسانها
از خود انسانها زیباتر،
مژدهبخشتر از خود آنها
غمگینتر از خودشان
و از خود انسانها دیرپاتر است،
ترانههای انسانها را بسیار پسندیدهام
بدون انسانها زیستهام،
بیترانه امّا هرگز
که ترانهها هیچگاه
در قصد فریب دادن من نبودند
ترانهها را به هر زبانی دریافتهام،
در این دنیا،
از آنچه خوردم و نوشیدهام
از آنچه گشتم و فرسوده کردهام
از آنچه دیدهام و شنیدهام
از آنچه لمس کردهام و فهمیدهام،
هیچکدامشان مرا
بیشتر از ترانهها خوشبخت نکردهاند...
#ناظم_حکمت
@takbitnab
🌹🌹🌹
بخت اگر یار شود، باز به چنگ آورمش
کفزنان، وجدکنان، با دَف و چنگ آورمش
رنگ ریزد که به نیرنگ رَود از برِ من
بیخبر زآنکه به صد حیله و رنگ آورمش
دل تنگم بگُشاید اگرش باز چو جان
در بغلْ تنگ بهسانِ دل تنگ آورمش
آوَخ، این عمرِ گران شد ز کف ارزان، «برجیس!»
نیست ممکن که دگربار به چنگ آورمش
وآنچه باقیست، گذر میکند اینک به شتاب
با چه نیرنگ -رفیقان!- به درنگ آورمش...؟
#برجیس_قهفرخی
@takbitnab
🌹🌹🌹
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
اندر دل من درون و بیرون همه او است
اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
تو را هر لحظه
به خاطر میآورم
بی هیچ بهانهای...
شاید دوست داشتن همین باشد!
#بیژن_جلالی
@takbitnab
🌹🌹🌹
زدم با اِذن حافظ فالِ دیگر
جواب آمد مجو خوشحالِ دیگر
مگردان حالِ ما را یا مُحوّل
که غم حاکم شود یک سالِ دیگر
#علی_قیصری
@takbitnab
🌹🌹🌹
بخواهی یا نخواهی
در قلبم نشستهای،
حالا انتخاب کن؛
میخواهی تپشِ حیات باشی
یا گلولهای...
#شهاب_مقربین
@takbitnab
🌹🌹🌹
چه بیقرار گرفتم سراغ کوی تو را
تو را ندیدم و دیدم به خواب، روی تو را
هزار گفته شنیدم، ولیک گوشِ دلم
به شوق میشنود باز گفتوگوی تو را
چه کرده چشمهی چشم تو با لبِ غزلم
که خود هوس نکند جز مِیِ سبوی تو را؟
نسیم میوزد از سمت تو به جانب من
شنیده باز مشامم شمیم بوی تو را
سؤال کرد سپهری: "کجاست سمت حیات؟"
جواب دادم و کردم اشاره سوی تو را
تو نیستیّ و به بالین، چنان شب پیشین
بغل گرفتهام اینگونه آرزوی تو را...
#مصطفی_ناصحی
@takbitnab
🌹🌹🌹
هر که را با سر زلف تو سر و کار افتد
روزگارش به سیاهی چو شب تار افتد
گلرخِ سرو قدا! گر به گلستان گذری
سر و پا در گِل و گِل خوارتر از خار افتد
خسروا! زآن لب شیرین چو شکرخنده کنی
شهد شکّر شکنی، قند ز بازار افتد
گر بدین شیوه دل از خلق خدا خواهی برد
کار بر عارف و عامی همه دشوار افتد
مو به مو شرح پریشانیِ دل گویم باز
گر شبی بر کفم آن طُرّهی طَرّار افتد
هر که شد کاشف اسرارِ نهان در ره عشق
همچو منصور گذارش به سر دار افتد
با هزاران ادب ای پیکِ نسیم سحری
چون گذارت به سوی محفل دلدار افتد،
گو چنان آتشی افروخت به دل، هجرانت
که به تن شعلهاش از آهِ شرربار افتد
شعر شیرین تو با زر بنویسند «دبیر!»
گر قبول نظرِ آن بت عیّار افتد...
#دبیر_چالشتری
@takbitnab
🌹🌹🌹
آمد نفس به آخر، یک همنفس ندارم
هم کمترم ز هیچ و هم هیچکس ندارم
جز سوی تابِ زلفت، از دل اثر نیابم
جز وصل خاک پایت، در سر هوس ندارم
بیدادگر نگارا! رحمی بکن، چو دانی
کَانْدر جهان به جز تو، فریادرس ندارم
از شام تا سحرگه، گردم به گِرد کویَت
چون هست شحنه عشقت، بیم عَسَس ندارم
گاه از نفس بسوزم دریا و کوه، گاهی
گردم چنان که گوئی در خود نفس ندارم
شاید که نیست گردم، تا سال و ماه -باری-
دل در قفس نبینم، جان در حَرَس ندارم
ای عقل! چند گویی کآخر کجاست صبرت؟
گر تو به بوی صبری، من صبر پس ندارم...
#سید_حسن_غزنوی
@takbitnab
🌹🌹🌹