تنهایی...!
عقربههای ساعتیست، که تکان نخوردهاند
وقتی چشم باز میکنی
تنهایی!
انتظار کشیدن توست، وقتی تو نیستی،
وقتی تو رفتهای از این خانه
وقتی تلفن زنگ میزند
اما غریبهای، سراغ دیگری را میگیرد
وقتی در این شیشهای که به شب میرسد
خودت را میبینی هر شب...
#دریتا_کومو
@takbitnab
🌹🌹🌹
دل اگر در کفِ صدها شده، دلدار جداست
همه گیتی اگرَت یار بُود، یار جداست
گرچه اَندر نظر اهل تماشای چمن
گل عزیز است، ولی مرحلهی خار جداست
در بهاران که همه باغ و در و دشت گل است
دهر اگر یکسره گلبن شده، گلزار جداست
شیون مرغِ قفس دل زند آتش، امّا
اثر نالهی مرغان گرفتار جداست
ای طبیب! از سر ما دست مداوا بردار
دردمند غم معشوق، ز بیمار جداست
ما به هر نقش نکویی دل و دین نسپاریم
صورت دلبری از پردهی دیوار جداست
آمدندی که چو یوسف بخرندم، گفتم
یوسف آن بود، من این هستم؛ بازار جداست!
هرچه آمد به زبان، شعر مخوانش «یغما!»
تو ثناخوان رخ یاری، اشعار جداست...
#حیدر_یغما
@takbitnab
🌹🌹🌹
غم مرا چه خوری؟
من که زندگانی را
چو یک انار درشت،
چو یک انار پُرآب
به کام خویش فشردم
-فشردمش در مشت-
وز آب آن که گَهی تلخ بود و گَه شیرین
شدم سیراب
فزونتر از همهکس کودکانه خندیدم
فزونتر از همهکس گریه کردهام پنهان
چو مارِ غم به دلم زهر ریخت، کوفتمش
که آفتی نرساند به هستیِ دگران
بهسر رسیده مرا چند قرن و چندین عمر
در انتظار فراوان و جهد بیپایان
غم مرا چه خوری؟
#ژاله_اصفهانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
بُگذر از این دشتِ گرگومیش، شتابان!
وقفه حرام است در مسیر بیابان
معرکهای را که جلوهگاه دَدان است
خواه بیابان بنام و خواه خیابان
لاشخوران در طوافِ قبلهی مرگاند
سر به سر سنگ مینهند عقابان
آه... که در دست روزگار، یکی شد
اوّل اردیبهشت و آخر آبان
بارش ابر بهار و سیل خزانی
فرق ندارد برای خانهخرابان
کفش و کلاهی نماندهاست، خدایا
کو اثری از درخت و شعلهی تابان؟
از که شکایت کنم که چرخ زمانه
هیچ نچرخد مگر برای جنابان!
عرصهی صحبت فراخ و حوصله تنگ است
بُگذر و بُگذار بُگذریم شتابان...!
#یوسف_بینا
@takbitnab
🌹🌹🌹
ثمری کز شجر توست، چه شیرین و چه تلخ
سخنی کز دهن توست، چه زیباست و چه زشت...
#دفتری_بروجنی
@takbitnab
🌹🌹🌹
این منم که هرصبح
دلم را به عشق
و گلویم را به دوست داشتن ات تازه میکنم،
این منم که هرصبح
از تو خیر میخواهم
از خدا برکت،
این منم که چون میخندی،
ذوق از درونم بیرون میجهد،
و به چشمانم میخزد،
این منم که دوستت دارم
این منم که میگویم عشق
یعنی
صمیمیتی از جنس دوست داشتن ات...!
#حمیدرها
@takbitnab
🌹🌹🌹
در آغوش تو
رنجی ست که می خواهد فهمیده شود ..
پنهان است می خواهد دیده شود ..
اینقدر تکرار می خواهد
که زخمش را فراموش کند ..
#الهام_پورعبدالله
@takbitnab
🌹🌹🌹
در زلالِ چشمِ تو آرامشِ جان دیده ام
قامتت رعنا تر از سروِ خرامان دیده ام
بی تووُ عشقت جهانم چون جهنم میشود
منکه آغوش تو را مُلکِ سلیمان دیده ام
#شیوا_صالحی
@takbitnab
🌹🌹🌹
معشوقه ام باش و ساکت شو
با من درباره شریعت عشق بحث نکن
عشق من به تو شریعتیست که می نویسمش
و اجرایش می کنم
اما تــــو ...
آموختمت که گل مارگریت شوی
و بر بازوهایم بخوابی و بگذاری تا حکومت کنم
و کار تو فقط این باشد
که تا ابد معشوقه ام باشی ...
#نزار_قبانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
فریدونِ فَرُخ فرشته نبود
ز مُشک و ز عَنبر سرشته نبود
به داد و دَهش یافت آن نیکویی
تو داد و دَهش کن فریدون تویی...
#فردوسی
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای آنکه نتیجه چهار و هفتی
وز هفت و چهار دایم اندر تفتی
مِی خور که هزار باره بیشت گفتم
باز آمدنت نیست، چو رفتی رفتی...
#خیام
@takbitnab
🌹🌹🌹
صدای شیرین تو
بوسه است
بالیست بر تن تار....
#محمود_درویش
@takbitnab
🌹🌹🌹
بی رُخت چشم ندارم که جهانی بینم
به دو چشمت که ز چشمم مرو ای بینایی!
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
عصرهای پاییز
عجب حال می دهد
دوست داشتن های گرم و دلچسب
قدم به قدم
دست در دست هم
از موسیقی غم انگیز برگ ها
به فلسفه ی عشق رسیدن
درست مثل سیبی که روی دست شاخه ای
تاب می خورد
دلِ بیتابت را به دلش گره بزنی
و دقیقه ای صد بار قربان صدقه اش بروی
عصر های پاییز
جان می دهد
برای دیوانگی کردن های دلبرانه
#اکرم_نورانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
داغ است
هنوز داغ است
خاکستری که از تو
بر روی سینه ی من خفته است...!!
#رضا_براهنی
@takbitnab
🌹🌹🌹
طبیبا، خویش رازحمت مده چون بِه نخواهم شد
که من اندر سرِ شوریده سودایی دگر دارم
#امیرخسرو_دهلوی
@takbitnab
🌹🌹🌹
ملک دو جهان را به طلبکار دهند
وین سود و زیان را به خریدار دهند
بویی که صبا ز کوی جانان آورد
وقت سحر آن را به من زار دهند
#عراقی
@takbitnab
🌹🌹🌹
هوای ناحیه چشمهای من ابریست
فقط تو داشته باشی مگر هوایش را
#سید_مهدی_حسنزاده
@takbitnab
🌹🌹🌹
در تو، همهی هستی من گم شدهاست
دریا ز تو غرق در تلاطم شدهاست
زیباتر از اینی که خودت میبینی
در آینهها سوءتفاهم شدهاست...
#امین_شیرزادی
@takbitnab
🌹🌹🌹
تو تشنهی خونی، گلویم تشنهی زخم است
پایان دهیم اینبار؛ من حرفم، تو کارت را...
#مهدی_فرجی
@takbitnab
🌹🌹🌹
اشارتی به من نما که جان فدا کنم تو را
که ادّعای عاشقی، به های و هو نمیشود
#بهاءالدين_ولد
@takbitnab
🌹🌹🌹
آخر تو را به وِردِ غزل، سنگ میکنم
از نو دوباره میکِشم و رنگ میکنم
دور و بر تو، قلعه و دیوار میکشم
آنقدر که نگاه تو را تنگ میکنم
تا تو فقط برای خودم باشی و خودم
با تو؟ نه، با تمام جهان جنگ میکنم
تنها تو شعرهای مرا گوش میکنی
تنها تو را بهانهی آهنگ میکنم
تکتک نگاههای تو را میشمارم و
هر لحظه را به پلک تو آونگ میکنم
هِی خیره میشوم به تو و چشمهای تو
هِی این سرِ جنونزده را مَنگ میکنم
در کار تو که عاشق من باشی از قدیم
جادو به کار برده و نیرنگ میکنم
یک شهر را اگر شده تا غیرتی شوی
درگیر نام و وسوسه و ننگ میکنم...
#مریم_حسینزاده
@takbitnab
🌹🌹🌹
جایی روم که جنس وفا را، خَرَد کسی
نامِ متاع من به زبان آورد کسی
یاری که دستگیری یاری کند، کجاست
گر سینهای خراشد و جیبی درد کسی
یاریست هر چه هست و ز یاری غرض وفاست
یاری که بیوفاست، کجا میبرد کسی
دهقان چه خوب گفت چو میکند خاربن
شاخی کش این بر است چرا پرورد کسی
وحشی برای صحبت یاران بیوفا
خاطر چرا حزین کند و غم خورد کسی
#وحشی_بافقی
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای که می پرسی نشان عشق چيست ؟
عشق چيزی جز ظهور مهر نيست.
عشق يعنی مشکلي آسان کنی
دردی از درمانده ای درمان کنی.
در ميان اين همه غوغا و شر
عشق يعنی کاهش رنج بشر
عشق يعنی گل به جای خار باش
پل به جای اين همه ديوار باش
عشق يعني تشنه اي خود نيز اگر
واگذاري آب را ، بر تشنه تر
عشق يعني دشت گل کاري شده
در کويري چشمه ای جاري شده
عشق يعني ترش را شيرين کني
عشق يعني نيش را نوشين کني
هر کجا عشق ايد و ساکن شود
هر چه نا ممکن بود ، ممکن شود
#مجتبی_کاشانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا
#شهریار
@takbitnab
🌹🌹🌹