از ....
گوشه چشمانت
که ابتدای جهان من است،
تا گندم موهایت که آخر دنیا،
هزار بوسه بدهکارم..!
کنارم بمان...
که فصل خرمالو از لبهات اغاز
و پاییز با اشارہ انگشتت
به زمین میریزد،
و من از هیچ پرتگاهی
سقوط نمیکنم
تا بر شانهات پرندہام
و آغوشت خانهام...
#مریم_گمار
@takbitnab
🌹🌹🌹
از
چشمهای تو
آغاز میشود
این صبح دلپذیر
- وقتی نگاه میکنی ام همچو آفتاب
بیرون بیا
تو از پس شب
مست و خوش خرام
- چون آفتاب ناب به جانم کمی بتاب
#سعید_خاکسار
@takbitnab
🌹🌹🌹
تو آفتاب و من آن ذرهام ز پرتو مهرت
که از دریچه درآیم، گرم ز کوچه برانی
#اوحدی_مراعه_ای
@takbitnab
🌹🌹🌹
من غرق در سکوت
من غرق در بغض
اما تو بخوان
الف بای زمردین چشمانم را
تا قلبم سوسو بزند
اتاق دربسته ذهنم باز شود
پچ پچم گویاتر شود
بوسه هایم خوابهای سیاه و سفیدت
را رنگین کند
و باورت بشود که من
بی حد و مرز تو را دوست دارم...
#ثریا_شجاعی_اصل
@takbitnab
🌹🌹🌹
جمعه...
تنهایی نمیچسبد،
جمعه یار میخواهد،
باران میخواهد،
دلبر و دلدار میخواهد،
جمعه کسی را میخواد
که همراه تمام عاشقانه هایت شود
اگر دلت گرفت کسی را میخواهد که روزت را شیرین کند..
جمعه هیچ وقت تنهایی نمیچسبد..
#صبور_پورزارع
@takbitnab
🌹🌹🌹
خوش نشستی بر دلم
کاشانه میخواهی چه کار؟
#راحم_تبریزی
@takbitnab
🌹🌹🌹
یک بغل عشق رسید از دم خورشید به صبح
چــشم دل پر شــده از پرتـو امــید به صبــح
خـیز و آغوش گــشا بر نفــس صبــح چنین
خواب غفلت نڪند جان تو نومید به صبح
#دهستانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
وتو آن صبح ِقشنگی
که به زيبايی يک عشـق
سرسجاده ی نور
لب ايوان مرمری کاشی دل
توي باغچه ايی ازياس سپيد
اتفاق دلنشين ِ هر روزم ميشوی......
#ليلا_محمدرضايی
@takbitnab
🌹🌹🌹
فکرم به
مُنتهای جمالَت نمیرسد
کز هر چه در خیالِ من آمد نِکوتری
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
تو در سکوت ، زیبایی هایی داری که
هیچ آوا و سخنی
آن چنان ، شکوه ندارد هرگز!
آرایه های تنِ تو
مشهود می سازند به شعر
رقص می روند در زمان..!
آفاق را در اتاقِ تو می شود لذت برد
آری
تو آن نگارِ من هستی
که هیچ گاه ،
هیچ نگارنده ای چون من،
تو را قادر به توصیف نخواهد شد
و تو این را خوب تر از هرکسی می دانی ،
می دانم ..!
#محمدعلی_خشنو
@takbitnab
🌹🌹🌹
معبدی
پاک تر از
سینۀ ی غارت شده ام نیست
عشق
جارو زده خُم خانه ی افسرده ی ما را
#عبدالحسین_انصاری
@takbitnab
🌹🌹🌹
عصر بهشتی باشد
من باشم و دو خط شعر
قهوه و یک نخ سیگار...
و بوسه ای ناگهانی از تو
آخ که پراند خماریام را
بَه که جور کرد
بساط عشقم را
#فرزانه_طالبی_پور
@takbitnab
🌹🌹🌹
می خندی
و در مرز مشرقی لبهات
هزاران سرباز
کشته می شوند...
غمگین میشوی
و خاورمیانه ای را
اندوهگین میکنی...
کیستی
که اینگونه جهانی را
به سخره گرفته ای!؟
#مهدی_حاتمی
@takbitnab
🌹🌹🌹
با صدهزار جلوه برون آمدی
که من با صدهزار دیده
تماشا کنم "تـو" را...!
#فروغیبسطامی
@takbitnab
🌹🌹🌹
گر با رخ زیبایش
یک شام به صبح آرم
فیروز شود روزم فرخنده شود فالم
#فروغی_بسطامی
@takbitnab
🌹🌹🌹
یک فنجان یادت کافی ست
تا باران بند نیاید...
تا صبح ،پشت پنجره بنشیند
و انگشتش را
جلوی دهانش بگیرد رو به گنجشک ها , که هیس !!
آرام بگیرید .
اینجا کسی توی فنجانش
ماه را
دارد هنوز ...
#معصومه_صابر
@takbitnab
🌹🌹🌹
وبه صبحی که تو را
درافقم ریخت قسم
تا طلوع تو نباشد که جهان
خرم نیست
#اکرم_نورانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
بمن گذار که لب بر لبش نهم ای جام
تو قدر بوسه آن نوش لب چه میدانی؟
#رهی_معیری
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای آينه سرگرم تماشای كه بودی؟
بسيار معطر شدهای!
جای كه بودی؟
من ماتِ
پریشانیِ روز و شبِ خویشم
تو خیره به آرامش زیبای که بودی؟
#عبدالجبار_کاکایی
@takbitnab
🌹🌹🌹
بی هیچ نام
میآیی
اما تمام نامهای جهان باتوست
وقت غروب نامت دلتنگیست
وقتی شبانه چون روحی عریان میآیی
نام تو وسوسه است
زیر درخت سیب نامت حواست
و چون به ناگزیر
با اولین نفس که سحر میزند
میگریزی
نام گریزناکت
رویاست...
#حسین_منزوی
@takbitnab
🌹🌹🌹
خاطرهها گاه و بیگاه میآیند
کنارم مینشینند،
میخندند،
گریه میکنند
اما پیر نمیشوند...
#محمدرضا_عبدالملکیان
@takbitnab
🌹🌹🌹
از روزنهٔ چشم تو
خورشید هویداست
وز لطف نگاه تو جهان خرم و زیباست
صبحی که تو
در آینهاش نقش ببندی
چون باغ بهار است، بهشت است، فریباست
#محسن_خانچی
@takbitnab
🌹🌹🌹
میخوانمت!!!
از حوالیِ نفس های مسیحایی باران
از بند بند شعر وقافیه
و
میسپارمت،به نسیم ،
که هُرم نفس هایت
حیات میبخشد ،
عشق را ،،،
#لیلا_زند
@takbitnab
🌹🌹🌹
آب اگر چه بیصداترین ترانه بود
تشنگی بهانه بود
من به خوابهای کوچک تو اعتماد داشتم
چشمهای عاشق تو را به یاد داشتم
میوزید عطر سیب
سمت خوابهای ساده و نجیب
من به جست و جوی تو
در هوای عطر موی تو
رفت و آمد کبود گاهوارهها
زیر چتر روشن ستارهها
تا هنوز عاشقم
تا هنوز صبر میکنم
ابر می رسد
#عبدالجبار_کاکایی
@takbitnab
🌹🌹🌹
مجالی باشد
زیرِ سایبانِ سنگینِ روزگار
پیراهنم را هزار پاره کنم
بیتابانه
بر زخمهای این تنِ غریب
بر درکِ خاموش ذهن از فاصله
بر تصورِ محزونِ لحظه از خداحافظی
بر دیوانهای که دست هایش بوی ویرانگی میدهند
و بر خودم
و بر روحِ خسته ی خودم
ببارم
و ببارم
و ببارم
#نيكى_فيروزكوهی
@takbitnab
🌹🌹🌹