eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر نشد که به شکل دوا بیایی، پس به شکل قحطی و درد و بلا بگیر مرا! @takbitnab 🌹🌹🌹
گذشتی از من و گفتی صلاح‌مان دوری‌ست به‌خیر نیست شبم بعد خیرخواهی تو @takbitnab 🌹🌹🌹
نی بی‌زر و زور شه سپه بتوان داشت نی بی‌دل و زهره ره نگه بتوان داشت در سنگستان قرابه آنکس ببرد کز سنگ قرابه را نگه بتوان داشت - دیوان شمس - رباعیات - رباعی شمارهٔ ۴۳۰ @takbitnab 🌹🌹🌹
طنز عید نوروز فصل گل باید عزیزم جا کنار گل کنی همنوائی با دل شوریده بلبل کنی در بهار سال نو افکار چون نو می شود کینه از دل بر کنی غم را میان غُل کنی هر گلی یک رنگ و بو دارد میان کوه و دشت نی فقط تنها نظر بر سوسن و سنبل کنی با وزیر جنگ خود نازک¬تر از گل هم مگوی گرنه باید چون سماور دائماً قل قل کنی هر چه هستی هر که هستی بشکنی باد غرور گردنت را پیش دلبر با تواضع پُل کنی هر چه میگوید شب عیدی بگوئی چشم چشم خویش را با هر زرنگی گاهگاهی خُل کنی اخم و تخم و خُلق ناخوش را بیندازی به دور با محبت ترشی اخلاق را چون مُل کنی گر که جیبت ته کشید و کیسه¬ات سوراخ شد خنده رو باشی بظاهر تر گل و ورگل کنی گیج و ویجی آس و پاسی یا پلاست نخ نماست فکر بکری بهر تجدید پلاس و جُل کنی هان مبادا فیل فکرت یاد هندستان کند پول های بی زبان را خرج هر بنجل کنی چشم و هم چشمی مکن جانم که گردی ورشکست دق کنی در خانه ات یا سکته پشت رُل کنی یا بگیری وام از بهر خرید فصل عید چاپلوسی از رئیس و از مدیرکل کنی مثل موشی در بدر گردی زترس گربه¬ها یا فراری باشی و هی آغل و آغل کنی الغرض خواهی دل دلدار گردد نرم نرم زیب های جیب را دربست باید شل کنی @takbitnab 🌹🌹🌹
هیچ خورشیدی حریف شام تنهاییم نیست کش می‌آید شام یلدا بعد یلدا همچنان @takbitnab 🌹🌹🌹
ای برده به چین زلف، تاب دل من وی کشته به سحر غمزه، خواب دل من در خواب، مده رهم به خاطر که مباد بیدار شوی ز اضطراب دل من - رباعی شمارهٔ ۶۹ @takbitnab 🌹🌹🌹
در خدمت لیلا ثمرم زخم زبان است بی زخم زبان باطن دلدار، نهان است مستفعلُ مستفعلُ مستفعلُ مستف @takbitnab 🌹🌹🌹
در طلب عشق چو پروانهٔ سر‌مست گرد رخ یار به پرواز درآیم در ره گرمای وجودش تن خود را در وسط آتش عشقش به سر آرم مفتعلن مفتعلن مفتعلن فع @takbitnab 🌹🌹🌹
رنج عشق اَر برده‌ای، از روزگار ما مپرس روز هجر اَر دیده‌ای، از شام تار ما مپرس می‌رود عمری که در غمخانه‌ی عجز و نیاز چشم بر در مانده‌ایم، از انتظار ما مپرس تا نشان زآن بی‌نشان جوییم، چون پیک صبا خانه بر دوشیم، از شهر و دیار ما مپرس تا مگر روزی نشیند گَرد ما بر دامنش خاکِ ره کردیم خود را، از غبار ما مپرس چشم بی‌نوریم، فرق روز و شب از ما مخواه شاخ خشکیم، از خزان و از بهار ما مپرس منتهای عزّت ما حاصل از بی‌عزّتی‌ست ذلّت اینجا دولت است، از اعتبار ما مپرس هر کجا شاخ گلی همرنگ خون روید ز خاک کشته‌ی عشقی‌ست مدفون، از مزار ما مپرس نیستی رُجحان به هستی دارد اَندر کیش ما ای اسیر حرص! از دار و ندار ما مپرس از "کلیمم" این غزل سرمشق‌شد «پرتو!» که‌گفت "دیده را کردی سفید، از انتظار ما مپرس..." @takbitnab 🌹🌹🌹
نبودنت مرا دوره کرده چونان طنابی بر گردنی، چونان دریا، هنگامی که آدمی را غرق می‌کند... @takbitnab 🌹🌹🌹
ای دل تو و درد او اگر خود مردی جان بندهٔ تست اگر تو صاحب دردی صد دولت صاف را به یک جو نخری گر یک دردی ز دست دردش خوردی - دیوان شمس - رباعیات - رباعی شمارهٔ ۱۷۳۰ @takbitnab 🌹🌹🌹
نفس افسونگر میخوری ایدل فریب نفس افسونگر چرا؟ بر نمی داری دمی از خواب غفلت سر چرا؟ باب رحمت را به شوق دوست دق الباب کن می¬زنی از روی نادانی دری دیگر چرا؟ گر که عقلت سالم است و ریگ در کفش تو نیست می شماری خویش را از دیگران برتر چرا؟ راه را می بینی و از روی لج کج می روی طی کنی از روی لجبازی ره دیگر چرا مرگ تنها قسمت همسایه و بیگانه نیست مُردن خود را نداری ای بشر باور چرا؟ چشم خود را باز کردی لطف حق را دیده¬ای گوش را با پنبه غفلت نمودی کر چرا؟ با خداجویان رفیق نیمه ر اهی تا بکی؟ کم نکردی این مرام زشت را از سر چرا؟ گرگ غفلت در کمین است و بدنبال شکار مانده ای بازیچه¬ی این گرگ افسونگر چرا؟ ریشه های دوستی را قطع کردی از چه رو در عوض هستی اسیر بند سیم و زر چرا؟ یاد و نام حق «مقدم» بهترین آرامش است بسته ای دل بهر آرامش به جز داور چرا؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
این سینه نیست، مرکز اجماع دردهاست دیگر قدَم خمیده‌تر از پیرمردهاست قلبی شکسته، قامت خسته؛ تمام من این شهر، بازمانده‌ی بعد از نبردهاست جان می‌کَند دلم، همه سرگرم می‌شوند! چون رقصِ تاس در وسط تخته‌نردهاست توفان بکن! مرا بشِکن! دل نمی‌کنم دریا تمام هستی دریانوردهاست جای گلایه نیست اگر درد می‌کشم صد قرن آزگار، همین رسم مردهاست... @takbitnab 🌹🌹🌹
آنکه می‌گوید دوستت می‌دارم خنیاگر غمگینی‌ست که آوازش را از دست داده‌است ای‌کاش عشق را زبانِ سخن بود هزار کاکلی شاد در چشمان توست، هزار قناری خاموش در گلوی من عشق را ای‌کاش زبانِ سخن بود آنکه می‌گوید دوستت می‌دارم دل‌اندُهگین‌شبی‌ست که مهتابش را می‌جوید ای‌کاش عشق را زبانِ سخن بود هزار آفتاب خندان در خرام توست، هزار ستاره‌ی گریان در تمنّای من عشق را ای‌کاش زبانِ سخن بود... @takbitnab 🌹🌹🌹
کسی که روی تو را دید، مبتلای تو شد هرآنکه بوی تو بشنید، در هوای تو شد کسی که یافت وصالت ز دولتِ ازلی ز خانمان شده بیگانه، آشنای تو شد هرآنکه چهره‌ی گلگون تو نظاره نمود مثالِ بلبل، هر لحظه در دعای تو شد به روز حشر، کجا طالب جَنان باشد کسی که ازل آن طالب لقای تو شد ز قید جمله‌ی غم‌ها همی‌شود آزاد کسی که بسته‌ی گیسوی مشک‌سای تو شد تویی به کشور خوبی، شهنشهِ دوران هزار شاه‌جهان بر دَرت گدای تو شد به حال «عاجزِ» مسکین نظر ز بهرِ خدا که مدّتی‌ست که آن بر درِ سرای تو شد... @takbitnab 🌹🌹🌹
دل به هیچ عشقی نمی‌بندم، خیالت جمعِ جمع از تمام شهر دل کندم، خیالت جمعِ جمع بال پرواز مرا خواهی بچین، خواهی نچین تا ابد بر خویش پابندم، خیالت جمعِ جمع آینه، گاهی برایم نقش بازی می‌کند من به رویش هم نمی‌خندم، خیالت جمعِ جمع جمع ما با هم عددهایی حسابی نیستند کم شدن را آرزومندم، خیالت جمعِ جمع گُر گرفته پیرهن از داغ دل، امّا ببین! لب فرو بستم؛ دماوندم، خیالت جمعِ جمع تیشه را از ریشه‌ام بردار، لازم نیست که! پاره شد زنجیرِ پیوندم، خیالت جمعِ جمع گرچه چشمان مرا در اشک غلتان کرد و رفت من در این برکه نمی‌گَندم، خیالت جمعِ جمع... @takbitnab 🌹🌹🌹
من دل نفرین ندارم، پس دعایت میکنم بعدِ من دلداده‌ی یاری شوی، مثل خودت @takbitnab 🌹🌹🌹
بعد هر بوسه‌ی دلچسب کمی می‌میرم، توی ترکیب لبت هم نکند سم داری... @takbitnab 🌹🌹🌹
عج اى كاش كه زينت بهارش باشيم در شادى و غم، هميشه يارش باشيم اندازه‌ی يک‌روز در اين آرامش قلب بى قرارش باشيم @takbitnab 🌹🌹🌹
عج این شامِ سیاهِ ما سحر می‌گردد می‌آیی و گوش کُفر کَر می‌گردد بی روی تو سالِ نو ندارد دنیا هی سال به سال، کهنه‌تر می‌گردد @takbitnab 🌹🌹🌹
مبارک با هر دم و بازدم "علی" می‌گوییم بی حسرت و بیش و کم، "علی" می‌گوییم یک عُمْر "علی" گفته و إن‌شاءالله در هم "علی" می‌گوییم @takbitnab 🌹🌹🌹
برای ما که همه عمر در پی وصلیم همین که ختم شود انتظار، نوروز است @takbitnab 🌹🌹🌹
به‌مناسبت تقارن و ای دل‌شدگان! وقت قرار است یقین اَسرار قیامت آشِکار است یقین هم سال جدید و هم شَمیم رمضان اِمسال بهار در بهار است یقین @takbitnab 🌹🌹🌹
به‌مناسبت تقارن و این خاکِ نجیب، سبزه‌کاری شده است بر هر دل خسته، عشق جاری شده است لبخندِ زمین و عطر قرآن با هم بَه بَه! چه بهار در بهاری شده است @takbitnab 🌹🌹🌹
عج تحویل می‌گیرد مرا دنیا به لطف تو وقتی به نامت می‌کنم تحویل، سالم را @takbitnab 🌹🌹🌹