eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
چه بی‌قرار گرفتم سراغ کوی تو را تو را ندیدم و دیدم به خواب، روی تو را هزار گفته شنیدم، ولیک گوشِ دلم به شوق می‌شنود باز گفت‌وگوی تو را چه کرده چشمه‌ی چشم تو با لبِ غزلم که خود هوس نکند جز مِیِ سبوی تو را؟ نسیم می‌وزد از سمت تو به جانب من شنیده باز مشامم شمیم بوی تو را سؤال کرد سپهری: "کجاست سمت حیات؟" جواب دادم و کردم اشاره سوی تو را تو نیستیّ و به بالین، چنان شب پیشین بغل گرفته‌ام این‌گونه آرزوی تو را... @takbitnab 🌹🌹🌹
هر که را با سر زلف تو سر و کار افتد روزگارش به سیاهی چو شب تار افتد گلرخِ سرو قدا! گر به گلستان گذری سر و پا در گِل و گِل خوارتر از خار افتد خسروا! زآن لب شیرین چو شکرخنده کنی شهد شکّر شکنی، قند ز بازار افتد گر بدین شیوه دل از خلق خدا خواهی برد کار بر عارف و عامی همه دشوار افتد مو به مو شرح پریشانیِ دل گویم باز گر شبی بر کفم آن طُرّه‌ی طَرّار افتد هر که شد کاشف اسرارِ نهان در ره عشق همچو منصور گذارش به سر دار افتد با هزاران ادب ای پیکِ نسیم سحری چون گذارت به سوی محفل دلدار افتد، گو چنان آتشی افروخت به دل، هجرانت که به تن شعله‌اش از آهِ شرربار افتد شعر شیرین تو با زر بنویسند «دبیر!» گر قبول نظرِ آن بت عیّار افتد... @takbitnab 🌹🌹🌹
آمد نفس به آخر، یک هم‌نفس ندارم هم کمترم ز هیچ و هم هیچکس ندارم جز سوی تابِ زلفت، از دل اثر نیابم جز وصل خاک پایت، در سر هوس ندارم بیدادگر نگارا! رحمی بکن، چو دانی کَانْدر جهان به جز تو، فریادرس ندارم از شام تا سحرگه، گردم به گِرد کویَت چون هست شحنه عشقت، بیم عَسَس ندارم گاه از نفس بسوزم دریا و کوه، گاهی گردم چنان که گوئی در خود نفس ندارم شاید که نیست گردم، تا سال و ماه -باری- دل در قفس نبینم، جان در حَرَس ندارم ای عقل! چند گویی کآخر کجاست صبرت؟ گر تو به بوی صبری، من صبر پس ندارم... @takbitnab 🌹🌹🌹
باید سخن از حقیقت دین گفتن از حرمت قبلهٔ نخستین گفتن امروز برای شاعران تکلیف است با لهجهٔ شعر، از فلسطین گفتن ای قدس! ظهور مُنتَظر نزدیک است خورشید دمیده و سحر نزدیک است در سنگر انتفاضه پا بر جا باش یک سنگ دگر بزن، ظفر نزدیک است ای معجزهٔ قیام قامت، ای قدس! خون نامهٔ عشق و استقامت، ای قدس! در راه رهایی تو جان می‌بازیم ای قبلهٔ دین، سرت سلامت، ای قدس! با شوق رهایی‌ات، نَفس می‌گیریم ای قدس! تو را ز خار و خس می‌گیریم ما خاک تو را به تین و زیتون سوگند فردا ز نفاق و کفر پس می‌گیریم "صهیون"، نه مرام و نام، یک زنجیر است آمیزه‌ای از خیانت و تزویر است تردید مکن در این حقیقت، ای قدس! دَجّال زمانه این گُراز پیر است بر صورت دین، ز غُصه چین افتاده چون قبله به دست ملحدین افتاده از غفلت ما، عقرب اسرائیلی مثل سرطان به جان دین افتاده! راز دل خسته را نگهدار، ای قدس! این ساز شکسته را نگهدار، ای قدس! پیروزی دل‌نواز تو نزدیک است این شور خجسته را نگهدار، ای قدس! همسایهٔ غربت تو بودن، سخت است از بغض شکسته‌ات سرودن، سخت است گفتن ز تو ای قصیدهٔ غم! ای قدس! با لهجهٔ این دو بیت الکن، سخت است ای سنگر استوار ایمان! ای قدس! ای قلب زمین و قبلهٔ جان! ای قدس! مانند غرور کوه پا بر جا باش پیروز تویی، قسم به قرآن، ای قدس! هر چند پرنده‌ای قفس آبادی بازیچه‌ی دست ظالم صیادی پرواز دوباره را به خاطر بسپار چیزی به خدا نمانده تا آزادی در چشم زمین، حماسه‌ای زیبایی تو قلب زمین و قبلهٔ دل‌هایی در سنگر انتفاضه تا پیروزی مانند غرور کوه پا بر جایی باید که همیشه حامی دین باشیم چون روح خدا، حقیقت آیین باشیم همدوش مجاهدان حق دنبالِ آزادی قبله‌ی نخستین باشیم برخیز که شمر بی خدا در قدس است دَجّال به مَکر مبتلا در قدس است لبیک بگو به «هَل مِن ...» عاشورا امروز تمام کربلا در قدس است قدس است به فتنه مبتلا، بسم الله ای خیل مجاهدان! به پا، بسم الله امروز ظهور کربلا در قدس است برخیز به شوق کربلا، بسم الله @takbitnab 🌹🌹🌹
در بین سکوت و همهمه می‌آییم پر شور و بدون واهمه می‌آییم هیهات که لحظه‌ای بمانی تنها ای قدس! دوباره ما همه می‌آییم از شبنم شوق، چشم دل را تر کن فریاد بزن گوش فلک را کر کن این حرف دل تمامی زیتون‌هاست آزادی قدس می‌رسد، باور کن! صبحیم که با پرچم نور آمده‌ایم با غیرت و عزت و غرور آمده‌ایم از مشت گره کرده‌ی ما معلوم است با شور حماسه‌ی حضور آمده‌ایم در آتش ظلم، شعله‌ور اسرائیل معنای حقوق بی بشر اسرائیل مشتی به دهان کفر و استکبار است فریاد بلند @takbitnab 🌹🌹🌹
ما عازم جنگ با ستمگر شده‌ایم امروز که بازتاب خیبر شده‌ایم تاریخ به روز را ببین اسرائیل ما تیغه‌ی ذوالفقار حیدر شده‌ایم @takbitnab 🌹🌹🌹
افکار جهان که غرق در تحلیل است از مردی مسلمین پر از تمثیل است غفلت مکن از قدس که فریاد شما یک سیلی محکمی به اسرائیل است @takbitnab 🌹🌹🌹
تندیس حقوقِ بی‌بشر: اسرائیل آمیزه‌ای از جنون و شر: اسرائیل ای دل! به هواخواهی یاران شهید فریاد بزن که @takbitnab 🌹🌹🌹
ما پرتوی از طلوع فردا هستیم لبخند خوشی بر لب دنیا هستیم ما لشکر رهبریم، القدس لنا ما برگ و بر درخت طوبی هستیم @takbitnab 🌹🌹🌹
🔹یاریِ مظلوم🔹 برخیز اگر اهل غم و دردی تو باید که به اصل خویش برگردی تو با ظلم، ستیز کن در این وانفسا گر یاریِ مظلوم کنی مردی تو @takbitnab 🌹🌹🌹
🔸یاور مظلوم🔸 در راه امام حق علمداری کن ای پیرو مرتضی علی! کاری کن برخیز به عزمِ رزم با ظلم و ستم یعنی که ستم‌کشیده را یاری کن @takbitnab 🌹🌹🌹
زدی با رفتنت آتش به جانم که‌غم ریزد غروبِ از آسمانم بسان هیزم از سوزم بسوزد دلِ ‌ همسایه از آه و فغانم @takbitnab 🌹🌹🌹
صفای محبت گرکنی شاد از محبت خاطری غمناک را می کنی خرسند بی شک خالق افلاک را می¬زند ابلیس دون بهرفریبت دست وپا طرد کن این دشمن دیرینه¬ی سفّاک را کینه توزی را بدور انداز از کانون دل تیره سازد زشتی کردار قلب پاک را باد نخوت می زند از روی بامت بر زمین هم چنانکه می برد سوی هوا خاشاک را اهل معنا خاک را گربانظر زر می¬کنند با هنرمندی بیا و کیمیا کن خاک را شیشۀ دل با شکستن قرب پیدا می کند قیمتی دان در دل شب دیدۀ نمناک را غنچۀ گل با گل لبخند در هر بامداد می کند شیدای خود مرغ گریبان چاک را نفس انسان با طناب عقل می¬گردد مهار کم مگیر این فتنه جوی سرکش بی باک را سال های سال ظالم را دهد فرصت خدا تا کشد دربند خود آهنگری ضحاک را آنچه می¬گوئی «مقدم» در عمل پابند باش تــا نگیــرد از تو داور قــوّه ادراک را @takbitnab 🌹🌹🌹
در دلم خواستن مرگ کسی نیست ولی کاش هر کس به تو دل بست بیاید خبرش @takbitnab 🌹🌹🌹
یادم نمیکنی و از یادم نمیروی یادت بخیر، یار فراموش کار من @takbitnab 🌹🌹🌹
بالاﺧﺮﻩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ ﺁﻥ ﺷﺐﻫﺎیی ﮐﻪ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﻮ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺑﻤﺎﻧﻢ ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺳﯿﻨﻪ‌ﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭﺕ چقدﺭ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﻫﺴﺘﻢ @takbitnab 🌹🌹🌹
جاده بهانه است مقصود چشم توست من راهی توام ای مقصد درست @takbitnab 🌹🌹🌹
دیوانه نبودی، نه به اندازه‌ی کافی! هر شب ننشستی که خیالات ببافی بی‌حدّیِ غم، شوق رسیدن به تو را برد هرگز نشود اشک به دیدار تلافی بعد از تو نفهمید کسی عمق غمم را من ماندم و یک سینه پر از حرف اضافی من ماندم و یک حسرت و یک قصّه‌ی کوتاه من ماندم و یک خنده و یک گریه و یک آه ‏□ فرق است میان من و تو، ساده بگویم من بنده‌ی مضمونم و تو بند قوافی... @takbitnab 🌹🌹🌹
گرچه روحم تبلور ویرانی‌ست، امّا ذهنم غریب‌ترین چیز است هر روز گفتنِ این چیزها، برای من از روز پیش دشوارتر شده‌ست من حافظ تمامی ایّام نیستم، امّا حتّی اگر بمیرم، چیزی نمی‌رود از یادم عمری گذشته‌است و نخواهد آمد -عمر همه نه عمر منِ تنها- من خاطرات عالم و آدم را در دایره، در باغ کاشته‌ام آن دایره، در باغ محصول حسّ زندگانی من بود؛ هر میوه‌ای که می‌افتد از شاخه‌ی درخت، می‌افتد در دایره، تکرار می‌شود در دایره، تکرار و فاصله، تکرار و دایره تکرار دایره‌ها در میان فاصله‌ها محصول حسّ زندگانی من بود؛ من این نگاه دایره‌ای را هم برای تو در اینجا نوشته‌ام حالا نزدیک‌تر بیا و کلید درِ باغ را از من بگیر، نشانی آن باغ را روی کلید برای تو در اینجا نوشته‌ام من سال‌هاست دور مانده‌‌ام از تو و می‌روم که بخوابم، من پرده را کنار زدم، حالا تو با خیال راحت پروانه‌وار در باغ گردش کن من بال‌های پروانه‌ها را هم با رنگ‌های تازه برای تو در اینجا نوشته‌ام... @takbitnab 🌹🌹🌹
چه ها کردی ای که با حرص و ولع مال فراهم کردی کمرت را پی گردآوری اش خم کردی بردی از یاد خدا را و ز حق دور شدی رشتۀ الفت خود را ز خدا کم کردی دل بر این جیفۀ دنیای پر از غم بستی جسم را هیمۀ وادی جهنم کردی اغنیا را ز ریا بر سر خوانت خواندی گر فقیری به تو رو کرد از او رم کردی هر چه گفتند امامان پس گوش افکندی خویش را بر عمل باطله ملزم کردی از چه بر آه دل غمزده گان خندیدی؟ گریه را دیدی و تو عیش دمادم کردی کاروان رفت و تو در خواب گرانی آیا توشه بهر سفر خویش فراهم کردی؟ هیچ از صلح و صفا دم نزدی اما باز هوس سیر و صفا در همه عالم کردی باب ظلم و ستم و کینۀ خود کردی باز راه احسان و کرم بسته و محکم کردی از نمازت چه بگویم که نماندی به نماز رمضان را تو گمان ماه محرم کردی گاه با ریش و گهی سبحه صد دانۀ خود کار خناس تو شیطان مجسم کردی با زبان نیش زدی بر جگر خلق خدا هر خلافیست تو ای بچۀ آدم کردی دست و دل باز شدی در بر ارباب خطا از ضعیفان تو دریغ از پس یک نم کردی دل پریشان و پشیمان شوی آخر که چرا بــرخلاف سخن و پند «مقــدم» کردی @takbitnab 🌹🌹🌹
آمد رمضان و عید با ماست قفل آمد و آن کلید با ماست بربست دهان و دیده بگشاد وان نور که دیده دید با ماست آمد رمضان به خدمت دل وان کش که دل آفرید با ماست در روزه اگر پدید شد رنج گنج دل ناپدید با ماست کردیم ز روزه جان و دل پاک هر چند تن پلید با ماست روزه به زبان حال گوید کم شو که همه مرید با ماست چون هست صلاح دین در این جمع منصور و ابایزید با ماست - غزل شمارهٔ ۳۷۰ @takbitnab 🌹🌹🌹
خوبان همه صید صبح خیزان باشند در بند دعای اشک ریزان باشند تا تو سگ نفس را به فرمان باشی آهو چشمان ز تو گریزان باشند - رباعی شمارهٔ ۲۴۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
عید آمد و هرکس قدری مقداری آراسته خود را ز پی دیداری ما را چو توئی عید بکن تیماری ای خلعت گل فکنده بر هر خاری - رباعی شمارهٔ ۱۹۰۷ @takbitnab 🌹🌹🌹
جهانیان به مهمّات خویشتن مشغول مرا به روی تو شغلی‌ست از جهان شاغل که من به حُسن تو ماهی ندیده‌ام طالع که من به قدّ تو سروی ندیده‌ام مایل -به دوستی- که ندارم ز کَیدِ دشمن باک وگر به تیغ بُود در میان ما فاصل مرا و خار مُغیلان به حال خود بُگذار که دل نمی‌رود -ای ساربان- از این منزل شتر به جهد و جفا برنمی‌تواند خاست که بارِ عشق تحمّل نمی‌کند مَحمِل به خون «سعدی» اگر تشنه‌ای، حلالت باد که در شریعت ما، حکم نیست بر قاتل... @takbitnab 🌹🌹🌹
می‌خواهمت ای خواسته جز من همه‌کس را وی آخته بر کشتن من تیغِ نفس را بر من که نباشد دگرم طاقت پرواز با زخمِ زبان تنگ مکن کنج قفس را آن روز که گردن به تمنّای تو دادیم بستیم به زنجیر، هیولای هوس را عمرِ گذران قافله‌ی یاد مرا برد گر گوش کنی می‌شنوی بانگ جَرس را با من سخن تلخ مگو ای لبِ شیرین اسراف مکن! شهد مده مور و مگس را دل شد خزرِ خون و تو افسوس ندیدی در دیده‌ی خشکیده‌ی من رود اَرس را با یاد تو آغشته نبود اَر نفس ما در خلوتِ دل راه ندادیم نفس را پایان سخن نیست به جز حرف نخستین! می‌خواهمت ای خواسته جز من همه‌کس را... @takbitnab 🌹🌹🌹