eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.6هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbitnab.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
ای صبا گر بگذری بر کوی مهرافشان دوست یار ما را گو سلامی، دل همیشه یاد اوست... @takbitnab 🌹🌹🌹
یک قطره ی بی قرار در چشمِ زن است تا دید دوباره چمدان دستِ من است اما چمدان همیشه هم غمگین نیست گاهی چمدان به معنیِ آمدن است @takbitnab 🌹🌹🌹
در وصل جمالش گل خندان منست در هجر خیالش دل و ایمان منست دل با من ومن با دل ازو درجنگیم هریک گوئیم که آن صنم آن منست @takbitnab 🌹🌹🌹
از عطر دلاویز تو مستم نروی خو کرده به دامان تو دستم نروی کی گفته نیاز من به تو کم شده است محتاج تر از همیشه هستم نروی @takbitnab 🌹🌹🌹
ما کتاب کهنه‌ای هستیم سر تا پا غلط! خواندنی‌ها را سراسر خوانده‌ایم، امّا غلط! سالها تدریس می‌کردم خطا را با خطا سالها تصحیح می‌‌کردم، غلط را با غلط! بی خبر بودم دریغا از اصول‌الدین عشق! خط غلط، انشا غلط، دانش غلط، تقوا غلط! دین اگر این است! بی‌دینان زِ ما مؤمن‌ترند این مسلمانی‌ست آخر؟ لا غلط الّا غلط! روز اوّل درس‌مان دادند، یک دنیا فریب روز آخر مشق ما این بود: یک عُقبا غلط! گفتنی‌ها را یکایک هرچه باد و هرچه بود شیخنا فرمود امّا یا خطا شد یا غلط! گفتم از فرط غلط‌ها دفتر دل شد سیاه! گفت می‌دانم غلط داریم آخر تا غلط! روی هر سطری که خواندیم از کتاب سرنوشت دیده‌ی من یک غلط می‌دید و او صدها غلط! یا رب از تو مغفرت زیباست، از ما اعتراف یا رب از تو مرحمت می‌زیبد و از ما غلط! @takbitnab 🌹🌹🌹
می‌رسی از راه و در یک شهر غوغا می‌شود با حضورت روز معمولیم زیبا می‌شود ؛ بچگی‌هایم کنارت باز هم گل می‌کنند دل دوباره غرق خواهشهای بی جا می‌شود! هی تو را می‌خواهم از تو، بیشتر از روز قبل از غرور من مگر یک ذرّه پیدا می‌شود؟ می‌زنی لبخند و فردا را میانجی می‌کنی لعنتی آخر بگو کی بی تو فردا می‌شود؟! تا قرار بعدی و تا وقت دیداری دگر لحظه‌های من پر از افسوس و آیا می‌شود بس که غمگینم برایت، یک جهان در حیرتند این همه غم در دل آدم مگر جا می‌شود؟! @takbitnab 🌹🌹🌹
شمیــم پیرهنی با نسیــم صبح فرست ! که چشم در رهم ای گل به بوی درمانت ! @takbitnab 🌹🌹🌹
بیار جام شرابی که رشک خورشید است به جان عشق که از غیر عشق بیزارم بیار آنک اگر جان بخوانمش حیف است بدان سبب که ز جان دردهای سر دارم @takbitnab 🌹🌹🌹
دیشب خبرت هست که در مجلس اصحاب تا روز نخفتیم من و شمع جگرتاب از دست دل سوخته و دیده خونبار یک لحظه نبودیم جدا ز آتش و از آب @takbitnab 🌹🌹🌹
نمی دانم چه در پیمانه کردی تو لیلی وش مرا دیوانه کردی چه شد اندر دل من جا گرفتی مکان در خانه ی ویرانه کردی @takbitnab 🌹🌹🌹
خورشیـد طلــوع پر طـلایم بفـرست عطــر گل پــونه در هـــوایم بفـرست برخاسته ام، چقدر جایت خالی ست سـردم شده بوســه ای برایم بفرست @takbitnab 🌹🌹🌹
ای دل ز جان در آی که جانان پدید نیست با درد او بساز که درمان پدید نیست حد تو صبرکردن و خون‌خوردن است و بس زیرا که حد وادی هجران پدید نیست @takbitnab 🌹🌹🌹
نمیدانم دراین ایام،که یار قصدجفاکرده ازاین حال دل زارم،که آیا او خبر دارد؟ منم وابسته برعشقش،تمام روز وشبهایم سبوی چشم پراشکم،درآن سنگ دل اثردارد؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
به پای شعله رقصيدند وخوش دامن كشان رفتند كسي زان جمع دست افشان نشد دمساز خاكستر تو پنداری هزاران نی در آتش كرده اند اینجا چه خوش پر سوز می نالد، زهي آواز خاكستر! @takbitnab 🌹🌹🌹
خوش آب حیاتی است روان در نظر ما عالم همه سیراب شد از رهگذر ما از دیدهٔ ما آب روانست به هر سو امید که جاوید بماند اثر ما عمریست که در گوشهٔ میخانه مقیمیم رندان همه سرمست فتاده به درما ما غرقهٔ دریای محیطیم چو ماهی ما را تو به دست آور و می جو خبر ما سودا زدهٔ زلف پریشان نگاریم تا در سر آن زلف چه آید به سر ما خوش نقش خیالیست در این خلوت دیده روشن بتوان دید ببین در نظر ما هر میوه که در جنت اعلی نتوان یافت از نعمت الله طلب و ز شجر ما @takbitnab 🌹🌹🌹
جسمم همه اشک گشت و چشمم بگریست در عشق تو بی جسم همی باید زیست از من اثری نماند این عشق ز چیست چون من همه معشوق شدم عاشق کیست @takbitnab 🌹🌹🌹
از برون خسته یاریم و درون رسته یار لاجرم مست و طربناک و قوی بنیادیم همه مستیم و خرابیم و فنای ره دوست در خرابات فنا عاقله ایجادیم هله خاموش بیارام عروسی داریم هله گردک بنشینیم که ما دامادیم @takbitnab 🌹🌹🌹
کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا در خاک و خون طپیده میدان کربلا گر چشم روزگار بر او زار می گریست خون می گذشت از سر ایوان کربلا نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا از آب هم مضایقه کردندکوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا بودند دیو و دد همه سیراب ومی مکند خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا زان تشنگان هنوز به عیوق می رسد فریادالعطش ز بیابان کربلا آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم کردند رو به خیمه سلطان کربلا آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد کز خوف خصم در حرم افغان بلندشد این کشته ی فتاده به هامون حسین توست وین صیددست و پا زده در خون حسین توست این نخل تر کز آتش جانسوز تشنگی دوداز زمین رسانده به گردون حسین توست این ماهی فتاده به دریای خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست این غرقه محیط شهادت که روی دشت از موج خون او شده گلگون حسین توست این خشک لب فتاده دور از لب فرات کز خون او زمین شده جیحون حسین توست این شاه کم سپاه که باخیل اشک و آه خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست این قالب طپان که چنین مانده بر زمین شاه شهید ناشده مدفون حسین توست چون روی در بقیع به زهرا خطابکرد وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد 🌹🌹🌹
من هوای خودم را می‌نوشم و در دوردست خودم تنها نشسته‌ام انگشتم خاكها را زیر و رو می‌كند و تصویرها را به هم می‌پاشد، می‌لغزد، خوابش می‌برد تصویری می‌كشد تصویری سبز ؛ شاخه‌ها ... برگ‌ها روی باغ‌های روشن پرواز می‌كنم چشمانم لبریز علف‌ها می‌شود و تپش‌هایم با شاخ و برگ‌ها می‌آمیزد می‌پرم، می‌پرم ! @takbitnab 🌹🌹🌹
محـروم اگر شدم ز سر کوی او چه شد از گلشـــن زمانه که بـوی وفـــا شنید ســاقی بیا که عشق نــــدا می‌کند بلند کان کس که گفت قصه ما هم ز ما شنید @takbitnab 🌹🌹🌹
زمان گذشت زمان گذشت و شب روی شاخه‌های لخت اقاقی افتاد شب پشت شیشه‌های پنجره سر می‌خورد و با زبان سردش ته مانده‌های روز رفته را به درون می‌کشد @takbitnab 🌹🌹🌹
ما می‌توانستیم زیباتر بمانیم ما می‌توانستیم عاشق‌تر بخوانیم ما می‌توانستیم بی‌شک ... روزی ... اما امروز هم آیا دوباره می‌توانیم ؟ نیمه‌های ناقص عشقیم و تا هست از نیمه‌های خویش دور افتادگانیم با هفتخوان این تو به تویی نیست، شاید ما گمشده در وادی هفتاد خوانیم چون دشنه‌ای در سینه ی دشمن بکاریم ؟ مایی که با هر کس به جز خود مهربانیم سقراط را بگذار و با خود باش امروز ما وارثان کاسه‌های شوکرانیم یک دست آوازی ندارد نازنینم ما خامشان این دست های بی‌دهانیم افسانه‌ها، ‌میدان عشاق بزرگند ما عاشقان کوچک بی‌داستانیم @takbitnab 🌹🌹🌹
خطّی نمی نویسی و یادی نمی کنی شمعی فرست عاشق شب زنده دار را پروانگان هوای طوافی نمی کنند اشگ است و آه شمع سیه روزگار را @takbitnab 🌹🌹🌹
اگر حرف های دلم بی اگر بود .. اگر فرصت چشم من بیشتر بود .. اگر می توانستم از خاک یک دسته لبخند پر پر بچینم تو را می توانستم ای دور از دور یک بار دیگر ببینم ... ! @takbitnab 🌹🌹🌹
امشب ... تو بهانهء من باش ای پرندهٔ كوچك ! من اگر خدا بودم ، سكوت را به شـب می‌دادم غم را به انسان موسی را به بنی اسـرائيل و تو را برای خود نگه می‌داشتم امشب تو بهانهٔ من باش ای پرنده‌ٔ كوچك من شايد دچار ترانه‌ای شوم ... @takbitnab 🌹🌹🌹