eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.6هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbitnab.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
ای صبح دمی به خنده بگشای لبی تا باز رهم من از چنین تیره شبی چون از خورشید در دل آتش داری گر درگیرد دَمِ تو نَبْوَد عجبی @takbitnab 🌹🌹🌹
ای شب چه شبی که روزها چاکر تست تو دریائی و جان جان اخگر تست اندر دل من شعله زنانست امشب آن آتش و آن فتنه که اندر سر تست @takbitnab 🌹🌹🌹
انتقام هرزه گویان را به خاموشی گذار تیغ می گوید جواب مرغ بی هنگام را کام خود شیرین اگر خواهی، به کام خلق باش تلخ باشد کام دایم مردم ناکام را @takbitnab 🌹🌹🌹
منم در موج دریاهای عشقت مرا گویی کجایی من چه دانم مرا گویی به قربانگاه جان‌ها نمی‌ترسی که آیی من چه دانم @takbitnab 🌹🌹🌹
بازآمدم بازآمدم از پیش آن یار آمدم در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم آن جا روم آن جا روم بالا بدم بالا روم بازم رهان بازم رهان کاین جا به زنهار آمدم من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شدم دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم من نور پاکم ای پسر نه مشت خاکم مختصر آخر صدف من نیستم من در شهوار آمدم ما را به چشم سر مبین ما را به چشم سر ببین آن جا بیا ما را ببین کان جا سبکبار آمدم از چار مادر برترم وز هفت آبا نیز هم من گوهر کانی بدم کاین جا به دیدار آمدم یارم به بازار آمده‌ست چالاک و هشیار آمده‌ست ور نه به بازارم چه کار وی را طلبکار آمدم ای شمس تبریزی نظر در کل عالم کی کنی کاندر بیابان فنا جان و دل افگار آمدم @takbitnab 🌹🌹🌹
ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت بنگر که از کجا به کجا می‌فرستمت حیف است طایری چو تو در خاکدان غم زین جا به آشیان وفا می‌فرستمت در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست می‌بینمت عیان و دعا می‌فرستمت هر صبح و شام قافله‌ای از دعای خیر در صحبت شمال و صبا می‌فرستمت تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب جان عزیز خود به نوا می‌فرستمت ای غایب از نظر که شدی همنشین دل می‌گویمت دعا و ثنا می‌فرستمت در روی خود تفرج صنع خدای کن کآیینه‌ی خدای نما می‌فرستمت تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند قول و غزل به ساز و نوا می‌فرستمت ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت با درد صبر کن که دوا می‌فرستمت حافظ سرود مجلس ما ذکر خیر توست بشتاب هان که اسب و قبا می‌فرستمت @takbitnab 🌹🌹🌹
ای روی تو مِهر عالم‌آرایِ همه وصل تو شب و روز، تمنای همه گر با دگران به ز منی، وای بمن ور با همه کس همچو منی، وایِ همه @takbitnab 🌹🌹🌹
به وفای تو کز آن روز که دلبند منی دل نبستم به وفای کس و در نگشادم تا خیال قد و بالای تو در فکر منست گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم @takbitnab 🌹🌹🌹
عشق هر جا رو کند آنجا خوش است گر به دریا افکند دریا خوش است گر بسوزاند در آتش دلکش است ای خوشا آن دل که در این آتش است تا بینی عشق را آیینه وار آتشی از جان خاموشت بر آر هر چه می‌خواهی به دنیا نگر دشمنی از خود نداری سخت‌تر عشق پیروزت کند بر خویشتن عشق آتش می‌زند در ما و من عشق را دریاب و خود را واگذار تا بیابی جان نو خورشیدوار عشق هستی زا و روح افزا بود هر چه فرمان می‌دهد زیبا بود... @takbitnab 🌹🌹🌹
ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت جانم بسوختی و به دل دوست دارمت تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک باور مکن که دست ز دامن بدارمت محراب ابرویت بنما تا سحرگهی دست دعا برآرم و در گردن آرمت گر بایدم شدن سوی هاروت بابلی صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت خواهم که پیش میرمت ای بی‌وفا طبیب بیمار بازپرس که در انتظارمت صد جوی آب بسته‌ام از دیده بر کنار بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت خونم بریخت وز غم عشقم خلاص داد منت پذیر غمزه خنجر گذارمت می‌گریم و مرادم از این سیل اشکبار تخم محبت است که در دل بکارمت بارم ده از کرم سوی خود تا به سوز دل در پای دم به دم گهر از دیده بارمت حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضع توست فی الجمله می‌کنی و فرو می‌گذارمت @takbitnab 🌹🌹🌹
تو را با غیر می‌بینم صدایم در نمی‌آید دلم می‌سوزد و کاری ز دستم بر نمی‌آید شبان آهسته می‌گریم که شاید کم شود دردم تحمل می‌رود اما شب غم سر نمی‌آید @takbitnab 🌹🌹🌹
من همان نایم که گر خوش بشنوی شرح دردم با تو گوید مثنوی من همان جامم که گفت آن غمگسار با دل خونین لب خندان بیار @takbitnab 🌹🌹🌹
در عالم گل گنج نهانی مائیم دارندهٔ ملک جاودانی مائیم چون از ظلمات آب و گل بگذشتیم هم خضر و هم آب زندگانی مائیم... @takbitnab 🌹🌹🌹
حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست باده پیش آر که اسباب جهان این همه نیست از دل و جان شرف صحبت جانان غرض است غرض این است وگرنه دل و جان این همه نیست منت سدره و طوبی ز پی سایه مکش که چو خوش بنگری ای سرو روان این همه نیست دولت آن است که بی خون دل آید به کنار ور نه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست پنج روزی که در این مرحله مهلت داری خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست بر لب بحر فنا منتظریم ای ساقی فرصتی دان که ز لب تا به دهان این همه نیست زاهد ایمن مشو از بازی غیرت زنهار که ره از صومعه تا دیر مغان این همه نیست دردمندی من سوخته زار و نزار ظاهرا" حاجت تقریر و بیان این همه نیست نام حافظ رقم نیک پذیرفت ولی پیش رندان رقم سود و زیان این همه نیست @takbitnab 🌹🌹🌹
خانه دوست کجاست؟ در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت نرسیده به درخت کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است میروی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می آرد پس به سمت گل تنهایی می پیچی دو قدم مانده به گل پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد در صمیمیت سیال فضا، خش‌خشی می‌شنوی: کودکی می بینی رفته از کاج بلندی بالا جوجه بردارد از لانه نور و از او می پرسی خانه دوست کجاست؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
عشقِ تو مثل هوای دَم صبح است ؛ تازه اَم می کند ..! کافیست کمی تو را نفس بکشم ، کافیست ریه اَم را از دوست داشتنت پُرکنم ...! @takbitnab 🌹🌹🌹
در کنار خطوط سیمِ پیام خارج از ده، دو کاج روییدند سالیان دراز، رهگذران آن دو را چون دو دوست می‌دیدند روزی از روزهای پاییزی زیر رگبار و تازیانه‌ی باد یکی از کاج‌ها به خود لرزید خم شد و روی دیگری افتاد گفت ای آشنا! ببخش مرا خوب در حال من تأمّل کن ریشه‌هایم ز خاک بیرون است چند روزی مرا تحمّل کن کاج همسایه گفت با تندی مردم‌آزار! از تو بیزارم دور شو، دست از سرم بردار من کجا طاقت تو را دارم؟ بینوا را سپس تکانی داد یار بی‌رحم و بی‌محبّت او سیم‌ها پاره گشت و کاج افتاد بر زمین نقش بست قامت او مرکز ارتباط، دید آن روز انتقال پیام ممکن نیست گشت عازم گروه پی‌جویی تا ببیند که عیب کار از چیست سیم‌بانان پس از مرمّت سیم راه تکرار بر خطر بستند یعنی آن کاج سنگدل را نیز با تبر، تکّه تکّه بشکستند... @takbitnab 🌹🌹🌹
یا من مغلوب‌ترین فاتح جهانم یا مرزهای تن تو دست‌ نیافتنی‌ست دارم عقب‌نشینی می‌کنم این یعنی عاشقت شده‌ام یعنی از اینجای شعر دستور دستور زبانِ توست... @takbitnab 🌹🌹🌹
غنچه با دل گرفته گفت: زندگی لب زخنده بستن است گوشه ای درون خود نشستن است گل به خنده گفت زندگی شکفتن است با زبان سبز راز گفتن است گفتگوی غنچه وگل از درون باغچه باز هم به گوش می رسد تو چه فکر میکنی کدام یک درست گفته اند من فکر می کنم گل به راز زندگی اشاره کرده است هر چه باشد اوگل است گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است !!! @takbitnab 🌹🌹🌹
روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد کامم از تلخی غم چون زهر گشت بانگ نوش شادخواران یاد باد گر چه یاران فارغند از یاد من از من ایشان را هزاران یاد باد مبتلا گشتم در این بند و بلا کوشش آن حق گزاران یاد باد گر چه صد رود است در چشمم مدام زنده رود باغ کاران یاد باد راز حافظ بعد از این ناگفته ماند ای دریغا رازداران یاد باد @takbitnab 🌹🌹🌹
نیست ره و نمی‌دهم، راه به خویش، کام را پیش اثر نمی‌برم، گریۀ صبح و شام را ما نه به اجتهاد خود ، قبلۀ کج نهاده ایم ابروی خیره‌چشم او ، راه زند امام را خنده و گریه می‌کنم، پیش تو تا خجل کند گریۀ شیشه شیشه را، خندۀ جام، جام را @takbitnab 🌹🌹🌹
با غمش خو کردم امشب گرچه در زاری گذشت یاد میکردم از آن شبها که در یاری گذشت مردمان گویند چونی در خیال زلف او چون بود مرغی که عمرش در گرفتاری گذشت ناخوش آن وقتی که بر زنده‌دلان بی عشق رفت ضایع آن روزی که بر مستان به هشیاری گذشت ماجرای دوش می‌پرسی که چون بگذشت حال ای سرت گردم چه می‌پرسی به دشواری گذشت @takbitnab 🌹🌹🌹
در فكر اين مباش كه چشمان من چرا چون چشم های وحشی ليلی سياه نيست در چشم های ليلی اگر شب شكفته بود در چشم من شكفته گل آتشين عشق لغزيده بر شكوفه لب های خامشم بس قصه ها ز پيچ و خم دلنشين عشق @takbitnab 🌹🌹🌹
دوستت‌ می‌‌دارم! چونان‌ بلوطی‌ که‌ زخم‌ یادگارِ عشقی‌ برباد رفته‌ را! ستاره‌ای‌ که‌ شب‌ را برای‌ چشمک‌ زدن! و پرنده‌ای‌ اسیر که‌ پرنده‌ی‌ آزادی‌ را! تا رهایی‌ به‌ بار بنشیند، آن‌ سوی‌ حیرانی‌ِ میله‌های‌ قفس‌! @takbitnab 🌹🌹🌹
من نیز، هر صبح اینجا کنار پنجره پر بسته دلتنگ،شعری سرودی می‌سرایم با حسرت ِ پرواز ِ آن مرغ خوش‌آهنگ ‌‌او می سراید تا فضای صبحدم را هر لحظه رنگین‌تر کند با هر ترانه من می سرایم تا نمیرم؛ تا بمانم بر ما چنین رفته‌ست فرمان زمانه... ‌ @takbitnab 🌹🌹🌹