eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
مثل من هیچ کس در این عالم وسط شعله‌ ها امام نشد در شروع امامتش چون من این قدر دورش ازدحام نشد لشکری از مغیره می‌آمد ، خیمه‌ غارت شد و در آتش ‌سوخت غیر زهرا به هیچ معصومی این قدر گرم احترام نشد روضه از این شدیدتر هم هست : لحظه‌ای که حسین یاری خواست و علی بود اسم من اما خواستم پا شوم ز جام ... نشد به لب تشنه ی علی اصغر به لب تیز ذوالفقار قسم تا به امروز هیچ شمشیری این قدر تشنه در نیام نشد رفتن شاهزاده‌ ای چون من به اسیری به یک طرف اما در سفر این قدر غل و زنجیر گردن بنده و غلام نشد آهِ زینب و صیحه‌ ی شلاق تا شنیدم ، ... از اسب با زنجیر خویش را بر زمین زدم اما باز هم آن صدا تمام نشد تل و گودال و نعل و علقمه ... آه ! ذوالجناح و لب و گلو ... انگار مثل زینب کسی دلش این قدر خون ز تکرار حرف لام نشد  آه ! زینب کجا و بزم یزید ، او کجا و جواب ابن زیاد ! باز هم صد هزار مرتبه شکر این که با شمر هم کلام نشد این چهل سال گریه ام شاید از همان روز اربعین باشد هر قدر عمه سعی کرد صبور به حسینش کند سلام نشد دیدم از زیر چادرش زینب گفت طوری که نشنود عباس رنج ها دیده‌ام حسین ! اما هیچ جایی شبیه شام نشد چه مسلمانی عجیبی بود که در آن بر عیال پیغمبر نان و خرما حلال بود اما سنگ انداختن حرام نشد من سجاد این قدر خواندم در مدینه نماز و هیچ کدام آخرش مثل آن نمازی که عمه‌ ام خواند بی قیام نشد غل و زنجیر و رشته  بر گردن ، یک نفس باده‌ ی بلا را من سر کشیدم تمام ، اما شکر ! سفر عشق ناتمام نشد علیه_السلام @takbitnab 🌹🌹🌹
مکافات عمل مکن از روی حسد رنجه دل مردم را شاد کن محض خدا مفلس سردرگم ر ا نَبُوَد راه گریزی ز مکافات عمل گر که پرواز کنی نُه فَلَک و طارم را آنچنان زی که چو خورشید فروزندۀ صبح با فرو زندگیت محو کنی انجم را بدمکن تا که نه بینی بجهان بد ز کسی سرکشی تا نکند نفس بکش اَهرُم را از ره فتنه مریدی به مرادش نرسد اسب او هر چه به ساید به زمین هاسُم را آتش کینه تو با آب خِرد کن خاموش مکن انبار پی شعله وری هیزم را قطره¬ای اشک که از خوف خدا ریزد چشم بشکند هیمنه¬ی آتش صد قلزم را بارها گفتمت از راه به بیراهه مرو باز تأکید کنم مرتبۀ چندم را میخورد شیشه و آئینه عمرت بر سنگ گرکنی جای چو عیسی فلک چارم را حق بحق دار رسد تا که «مقدم» بجهان زده خطاط ازل خط وسط گندم را @takbitnab 🌹🌹🌹
علیه السلام در خیمه بلا دیدی و در تب ماندی با گریه و با داغِ لبالب ماندی تنها شد و از تمام دارِ دنیا... تنها تو برای عمّه زینب(س) ماندی! @takbitnab 🌹🌹🌹
سلام الله علیها الهی زخم رو بالش نیفته گذار غم به احوالش نیفته تموم راه سنگ و خار دیدم الهی زجر دنبالش نیفته پای این درد، غم اشکش در اومد خرابه دم به دم اشکش دراومد همین که دید زخمای تنت رو زن غساله هم اشکش دراومد قدش کوچیکه و ناقه بلنده غمش قلب منو از سینه کنده هنوز از کوچه داغ تازه داریم الهی زجر راهش رو نبنده تموم روضه‌ی امشب همینه واسه غسلت نیومد تا بشینه هنوزم یادشه زخمای مادر چطوری زخمتو زینب ببینه کف پاش داشت باغ لاله می‌شد هوا لبریز آه و ناله می‌شد غمو "سر بسته" می‌گم ...با قد خم سه ساله داشت هجده ساله می‌شد @takbitnab 🌹🌹🌹
علیه السلام در آرزوی گرفتارم، گرفتارم ابالفضل گره افتاده در کارم ابالفضل دعایی کن، دوباره چند وقتی‌ست هوای کربلا دارم ابالفضل @takbitnab 🌹🌹🌹
زبانحال حضرت امام زین العابدین(ع) از ماجرای کربلا در زمین کربلا من داغ هجران دیده ام عاشر ماه محرّم عید قربان دیده ام من علی ابن الحسینم آنکه در یک نیمه روز داغ هفتاد و دو تن با چشم گریان دیده¬ام من در آن صحرای ماتم خیز با حالی فکار از سرشک آل طاها موج طوفان دیده¬ام عندلیبان حرم را از لهیب تشنگی در میان خیمه ها در آه و افغان دیده¬ام ظهر عاشورا غریب و بی معین و تشنه لب من پدر را با جراحات فراوان دیده¬ام اکبر و عباس و قا سم را ز بیداد و عناد بی سر و گلگون بدن در آن بیابان دیده ام اصغر شیرین زبانم را در آغوش رباب همچو بلبل از عطش گریان و نالان دیده¬ام در کنار جسم بابم در میان قتلگاه زینب غمدیده را از غم پریشان دیده¬ام عصر عاشورا که در بوران تب میسوختم خیمه ها را زآتش دونان فروزان دیده¬ام آل عصمت را ز دود خیمه های سوخته واله و آواره در شام غریبان دیده¬ام من غل و زنجیر دشمن را بروی گردنم از زمین کربلا تا شام ویران دیده¬ام شرح این ماتم «مقدم» شمّه ای از ماجراست ورنه عالم را ز غم سر درگریبان دیده¬ام @takbitnab 🌹🌹🌹
عج مناجات_محرمی ای خسته دلان زسوزجان گریه کنید! چون شمع از این داغ گران گریه کنید! در ماه محرم حسین بن علی با مهدی صاحب الزمان گریه کنید! @takbitnab 🌹🌹🌹
حسین جان هر دیده ز داغ تو چو دریاست حسین جان هرجا نگرم شور تو برپاست، حسین جان بر کالبد دین خدا روح دمیدی گلزار ولا از تو شکوفاست، حسین جان آن تربت شش گوشه و گلگشت حریمت تا روز جزا قبله¬ی دل هاست حسین جان گر دین محمد(ص) شده جاوید و سرافراز زان غیرت و زان همت والاست حسین جان تو یوسف زهرایی و صد یوسف مصری دلبسته¬ی آن حسن دلاراست حسین جان ای فرش عزاخانه¬ی تو بال ملائک مشتاق تو فردوس معلاست حسین جان تو فلک نجاتی و گلستان ولایت از عطر وجود تو مصفاست حسین جان هر قطره که از خون تو بر روی زمین ریخت دریا شد و صد موج به پا خاست حسین جان از چشمه¬ی الطاف تو تا روز قیامت جبریل امین غرق تمناست حسین جان ای کــاش پذیری و بــگویی که «مقدم» مدحت گر شیدا شده¬ی ماست حسین جان @takbitnab 🌹🌹🌹
در آرزوی اگر حسین بخواهد، فقیر هم باشم برات کرب‌و‌بلا جفت‌و‌جور خواهد شد @takbitnab 🌹🌹🌹
عجلالله تعالی فرجه الشریف یک روز به هیئت سحر می‌آید با سوز دل و دیده‌ی تر می‌آید یک‌روز به انتقام هفتاد و دو شمس با سیصد و سیزده قمر می‌آید @takbitnab 🌹🌹🌹
گل عشق و محبت با صفا کن ز گل عشق و محبت جان را شاد کن با گل لبخند دل یاران را دام بردار که دنیا نشود رام کسی بهر این خوان طمع تیز مکن دندان را قانع ار لقمه¬ی نانی به کف آرد شاد است نکند پیروی از بهر دو نان، دو نان را گول وسواس شیاطین نخورد عقل سلیم زیرک از حسن عمل رمی کند شیطان را کاخ بیداد شود با دم آهی بر باد کم نگیری شرر آه دل سوزان را تا مطیع هوس و نفس نگردد یوسف می خرد بر تن خود رنج و غم زندان را در قفا باد خزانست فراموش مکن ای که از باد بهاری بنوازی جان را خرقه و جامه¬ی تزویر ز تن بیرون کن تا که از لوث گنه پاک کنی دامان را ذات بد به نشود آهن ناپخته مکوب جست باید ز طریق دگرش درمان را یک کلام است فقط حرف من و ختم کلام حاکم و قاضی خود کن همه جا وجدان را جز خدا دادرسی نیست، به ذاتش سوگند وای اگر دست نگیرد من سرگردان را آنچه با تجربه آموخت «مقدم» این است که وفــایی نکند ملک جهان انسـان را @takbitnab 🌹🌹🌹
در جوانی به خویش می‌گفتم که چهل‌سال‌مردمان پیرند گر به پنجاه و شصت سال رسند فرش ایوان و نقش تصویرند وآن به هفتاد راه‌یافتگان خود به افتادگی ز جان سیرند لیک اکنون که عمرم از هفتاد- درگذشته‌ست و دردها چیره‌ند، گر ز اَقرانِ من کسی میرد گویم اینان چرا جوان میرند؟! ای دریغا که در میانسالی از میان رفتگان به تقدیرند ای عجب از خصال آدمیان کاینچنین دَم‌به‌دَم به تغییرند هرچه را با قیاس خود سنجند هرکه را در شمار خود گیرند... @takbitnab 🌹🌹🌹
نی دولتِ آنکه یار غارت بینم نی فرصت آنکه در کنارت بینم ماهی که همه‌وقت ز دورت بینم عمری که همیشه در گذارت بینم... @takbitnab 🌹🌹🌹
ای شادی رمیده، به دامان کیستی؟ بزم خموش‌مانده، گل‌افشان کیستی؟ عمری به جست‌وجوی درت دربه‌در شدم ای آشکارناشده، پنهانِ کیستی؟ لب‌تشنه مانده‌ام به تمنّای رحمتی ای ابرِ رفته، سایه و باران کیستی؟ خالی‌ست گوش من ز گل‌آهنگِ عشرتی ای نای خوش‌نواز، غزل‌خوان کیستی؟ در تیرگی فِسُرد شبستانِ عمر من مهرِ کجا شدیّ و چراغان کیستی؟ سرمست نیستم که برانگیزم آتشی ای چشم مست، ساقی دوران کیستی؟ مانی به مرغ شب که نوایت فسانه کرد ای مرغک نهفته، به زندان کیستی؟ جان منیّ و لیک ندانم تو دل‌شکن دلداده‌ی که هستی و جانان کیستی... @takbitnab 🌹🌹🌹
چنان از پا فکند امروزم آن رفتار و قامت هم که فردا برنخیزم، بلکه فردای قیامت هم! @takbitnab 🌹🌹🌹
چشم تو بهار جاودانی دارد صد چشمه‌ی آب زندگانی دارد از هر نگهت، هزار چشم خورشید بر خاک، طلوع آسمانی دارد... @takbitnab 🌹🌹🌹
می‌آورَد او از قد و رخ، سروی و ماهی من هیچ نیارم به جز از گریه و آهی بر خاکِ رهش گر بنهم روی، عجب نیست چون خلق همه روی نهادند به راهی عشقش ندهم من که دو عالم بسِتانم گو سفله بده جان ز پی مالی و جاهی گویند که رخ‌زرد به محشر شوی از عشق گویم چه کنم، دارم از این گونه گناهی من روز و شب اوصاف رخ و زلف تو گویم دیگر نکنم رو به سفیدیّ و سیاهی چو سنبلِ تَر دارد از آن زلف سیه بوی می‌بویم و غش می‌کنم از مهر گیاهی خون کرد دلم غمزه‌ی یار از پی لطفی بر حالت «داعی» لب او هست گواهی... @takbitnab 🌹🌹🌹
نسیم صبحدم چو ابر آسمان صاحب کرم باش فرحزا چون نسیم صبحدم باش طراوت بخش چون باران به گلزار به جود و مرحمت مانند یم باش به مردم از تکبّر فخر مفروش تواضع کن عزیز و محترم باش چو بستی عهد و پیمان با رفیقان به پیمانت همیشه ملتزم باش به نااهلان دون همت مزن رو بری از منّت جمشید جم باش مکن شک می رسد رزق مقدّر رضا بر امر حق در بیش و کم باش فراتر از گلیمت پای مگذار قناعت کن عزیز و محترم باش بهار عمر گردد زود پائیز به فکر فصل پیری دمبدم باش پی اجرای فرمان الهی چو مردان خدا ثابت قدم باش «مقدم» ره خطرناکست و پر پیچ بفکر ایـن ره پرپیچ و خم باش @takbitnab 🌹🌹🌹
چون از رخ یار دور گشتم به بهار با غم بچه کار آید و عیشم بچه کار از باغ بجای سبزه گو خار بروی وز ابر بجای قطره گو سنگ ببار - رباعی شمارهٔ ۸۸۹ @takbitnab 🌹🌹🌹
بین هجوم این‌همه تصویر رنگ‌رنگ تنها نگاه توست که در قاب می‌زنم @takbitnab 🌹🌹🌹
پیمانه‌ی حیاتم اگر بشکند اجل پیمان من به آن بتِ پیمان‌شکن یکی‌ست @takbitnab 🌹🌹🌹
بُگذار بگویم که نگاه تو مرا کُشت بشْمار مرا جزو یکی از شهدایت @takbitnab 🌹🌹🌹
آنکس که ز دست شد بر او دست منه از باده چو نیست شد تواش هست منه زنجیر دریدن بر مردان سهل است هر زنجیری بر شتر مست منه - رباعی شمارهٔ ۱۵۹۴ @takbitnab 🌹🌹🌹
به غیر اینکه پریشانی‌ام به طول کشید شکایت سر زلفت چه ماحصل دارد؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
به هرکه قصّه‌ی خود گفته‌ام، دلش خون است تو هم مپرس ز من تا نگویمت چون است... @takbitnab 🌹🌹🌹