چنین که جسمِ مرا سرد کردهاست زمانه
به دوزخم ببرد، حالِ اشتعال ندارم!
#حسین_جنتی
@takbitnab
🌹🌹🌹
امتیاز خوب و زشتی نیست در زیر فلک
غرقه را یکسان بود در قعر دریا روز و شب
#اسیر_شهرستانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
بر زمین افتاد شمشیرت، ولی چون جنگ بود
بر تو میشد زخمها زد، بر من امّا ننگ بود
با خودم گفتم بگیرم دست یا جان تو را؟
اختلاف حرف دل با عقل، صد فرسنگ بود
گرچه دستت را گرفتم باز هم قانع نشد
تا نبخشیدم تو را، دل همچنان دلتنگ بود
چون در آغوشت گرفتم، خنجرت معلوم کرد
بر زمین افتادن شمشیر، خود نیرنگ بود
من پشیمان نیستم، امّا نمیدانم هنوز
دل چرا در بازی نیرنگها یکرنگ بود
در دلم آیینهای دارم که میگوید به آه
در جهان سنگدلها کاش میشد سنگ بود...
#فاضل_نظری
@takbitnab
🌹🌹🌹
مایه ی قرار دل های بی قرار
ای مایه¬ی قرار دل بی¬قرارها
صبح امید و روشن چشم انتظارها
ای مهر دل فروز که از دیده غایبی
باز آ که مانده دیده به در دل فکارها
داغ فراق سخت و نفس گیر شد بیا
مرهم بنه به زخم دل داغدارها
از عشق توست ای گل نرجس به شوق و ذوق
باشد ترانه خوان به گلستان هزارها
تو عندلیب حُسن و بهار کرامتی
هر غنچه وا شود بهوایت بهارها
سرسبز و زنده از دم عیسائی ات چمن
بر می دهد به حرمت تو شاخسارها
با یک اشاره ات بخدا باز می¬شود
از جمع عاشقان همه¬ی گیر و دارها
ای باغبان گلشن هابیلیان بیا
برچین ز بوستان رسالت تو خارها
روزی که آفتاب جمالت کند طلوع
هر ابر تیره محو شود در مدارها
ای قطب آسمان و زمین حق نهاده است
در کف باکفایت تو اختیارها
هستی بهشت عدن شود با وصال تو
پیچد شمیم عطر تو در لاله زارها
یا ایها العزیز به لطف و کرامتت
پــایان ببخش برهمـه انتظارها
#مقدم
@takbitnab
🌹🌹🌹
لطفِ خُلقت سربلندان را ز سر سازد قدم
مینماید عکس اشیاء سرنگون زآب زلال...
#نظام_استرآبادی
@takbitnab
🌹🌹🌹
بسی مرگ بهتر از آن زندگانی
که منّت کشی بهرِ یک نان ز دونان
#فهمی_استرآبادی
@takbitnab
🌹🌹🌹
بُگذار با رسیدنت این غم که با دلم
میخواست خو کند ابدالدّهر، بگذرد
#غزاله_شریفیان
@takbitnab
🌹🌹🌹
زیباترین تماشاست
وقتی شبانه، بادها
از شش جهت به سوی تو میآیند
و از شکوهمندیِ یأسانگیزش
پروازِ شامگاهیِ دُرناها را
پنداری یکسر به سوی ماه است...
#احمد_شاملو
@takbitnab
🌹🌹🌹
گفتی به حرف خلق جهان اعتنا کنم
آخر چگونه تکیه به باد هوا کنم؟!
آموختم ز "آه" که عمر عزیز را
با شوق، صرف صحبت آیینه"ها" کنم
دنبال خاطرات در آیینهها مگرد
از من مخواه راز تو را برملا کنم
اکنون که پر کشیدهای از این قفس، بگو
دل را چگونه در قفس سینه جا کنم؟
ای جان! صبور باش و بیا پابهپای من
کاری مکن که دست تو را هم رها کنم...
#احسان_انصاری
@takbitnab
🌹🌹🌹
ادب معیار انسان
سنگ خارا از صبوری درّ غلطان می¬شود
آهن فرسوده روزی تیغ برّان می شود
طعنه های مدعی را ذره ای بر دل مگیر
زهر عقرب یک زمان دارو و درمان می¬شود
با خردمندان ندارد هر که شوق همدلی
گلشن عقل و کمالش زود پژمان می شود
اینکه کمیابست گوهر می¬شود ارزش پذیر
در صدف درّ و گهر از ارج پنهان می شود
اعتبار و قدر انسانست معیارش ادب
بی¬ادب چون سنگ پیش پا بدوران می¬شود
از بلای بخل هرگز رو نگرداند بخیل
شادمان صاحب کرم از روی مهمان می-شود
آن بنائی راکه دارد آه مظلومی ز پی
گرکه باشد کاخ کیکاوس ویران می¬شود
کعبه را هر کس که عاشق شد پی شوق وصال
زیر پا آسان بر او خار مغیلان می¬شود
ذات بد نیکو نگردد آب در هاون مکوب
طینت زیبا صفای روح انسان می¬شود
از گـزند طعنه دونان «مقدم» چاره نیست
هر درختی میوه دارد سنگ باران می¬شود
#مقدم
@takbitnab
🌹🌹🌹
باز شیری با شکر آمیختند
عاشقان با همدگر آمیختند
روز و شب را از میان برداشتند
آفتابی با قمر آمیختند
رنگ معشوقان و رنگ عاشقان
جمله همچون سیم و زر آمیختند
چون بهار سرمدی حق رسید
شاخ خشک و شاخ تر آمیختند
رافضی انگشت در دندان گرفت
هم علی و هم عمر آمیختند
بر یکی تختند این دم هر دو شاه
بلک خود در یک کمر آمیختند
هم شب قدر آشکارا شد چو عید
هم فرشته با بشر آمیختند
هم زبان همدگر آموختند
بی نفور این دو نفر آمیختند
نفس کل و هر چه زاد از نفس کل
همچو طفلان با پدر آمیختند
خیر و شر و خشک و تر زان هست شد
کز طبیعت خیر و شر آمیختند
من دهان بستم تو باقی را بدان
کاین نظر با آن نظر آمیختند
بهر نور شمس تبریزی تنم
شمع وارش با شرر آمیختند
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
نسبت شاعری به من دادی
کاش دشنام میفرستادی!
عاشقم، عاشقی که در غم عشق
لذّتی یافت بهتر از شادی
منِ تنها اسیر تُنگم و تو
ماهی آبهای آزادی
از پریزادگان و سنگدلان
دل ربودیّ و آدمیزادی
گرچه یادی نمیکنی از من
رفتی و تا همیشه در یادی
سایهات را خدا نگه دارد
ای غم! ای نعمت خدادادی...
#سجاد_سامانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای معشوق!
من اینجا در مسیر راه منتظرم
و در دهانم لبخندیست
که میمیرد و شکوفا میشود...
#احمد_حجازی
@takbitnab
🌹🌹🌹
امکان دارد که عشق بد هم بشود
خورشید درون شب رصد هم بشود
چون ماه تویی، تعجّبی نیست عزیز
یک کوه دچار جز و مد هم بشود!
#جواد_غیاثوند
@takbitnab
🌹🌹🌹
حضرت زینب سلام الله علیها
السلام ای زینب ای اخت الحسین
ای علی مرتضی رانورعین
السلام ای قهرمان کربلا
کشتی بحرولاراناخدا
زینب ای قاصرزانشایت قلم
ای حسین راسایه بان د رهر قدم
بعدزهرابرترین زنهاستی
عالمی چون قطره تودریاستی
زینب ای ویرانگرکاخ ستم
ای که بودی کاروان سالارغم
السلام ای صبررااموزگار
السلام ای افتخارهشت وچار
السلام ای عقل دروصف تومات
ای خجل ازروی توشط فرات
غم نصیبان رانوازشگرتویی
کهکشان صبررااخترتویی
السلام ای درشهامت بی نظیر
السلام ای دراسارت هم دلیر
عصرعاشوراچوکوهی استوار
ال عصمت راتوبودی غمگسار
ای سفیرنهضت خون وقیام
ای قیامت تاقیامت مستدام
کوفه بایک خطبه ات غم خانه شد
منزجراززاده ی مرجانه شد
چوبه ی محمل تراگرسرشکست
گوییاجبریل راشهپرشکست
شام غم گرقامتت رادال کرد
گرتراباسنگ استقبال کرد
لیک دادی ابرو اسلام را
زیر وروکر دی بساط شام را
زینب ای ریحانه ی باغ رسول
زینب ای دردانه بیت بتول
خاطراتت نیست جز غم نامه ای
یی معلم واقعاعلامه ای
ای کلامت چون کلام حیدری
کرده ازسفیانیان افشاگری
ای حسین رابرنمازت التجا
اسمان دین وعترت راضیا
گرحقیقت را نکردی برملا
محومی شدماجرای کربلا
ای یگانه ماه بانوی حجاز
ازثنایت شدمقدم سرفراز
#مقدم
@takbitnab
🌹🌹🌹
وقتی بیایی
دل فارغ ازغم میشودوقتی بیایی
ایجادخرم میشودوقتی بیایی
صدق وصفادرسایه مهرومحبت
همگام وهمدم میشودوقتی بیایی
محوتجلای توای مهردلارا
خورشیدعالم میشودوقتی بیایی
گلبوسه تاازروی زیبایت بچیند
طاق فلک خم میشودوقتی بیایی
بیت خدابگشایداغوش ومهیا
برخیرمقدم میشودوقتی بیایی
بادست توای نقطه پرگارهستی
هستی منظم میشودوقتی بیایی
ان روزنزدیکست ودنیای پراشوب
خلدمجسم میشودوقتی بیایی
گلزاردین باهمت جانانه تو
سرسبزوخرم میشودوقتی بیایی
دل های شیدایی که ازهجرتوخونست
از شوق مرهم میشودوقتی بیایی
اماده ازبهرنماز عشق بستن
عیسی ابن مریم میشودوقتی بیایی
درجبهه حق گستری بیت خداوند
خط مقدم میشود وقتی بیایی
#مقدم
@takbitnab
🌹🌹🌹
همی یادم آید ز عهد صغر
که عیدی برون آمدم با پدر
به بازیچه مشغول مردم شدم
در آشوب خلق از پدر گم شدم
برآوردم از بی قراری خروش
پدر ناگهانم بمالید گوش
که ای شوخ چشم آخرت چند بار
بگفتم که دستم ز دامن مدار
به تنها نداند شدن طفل خرد
که نتواند او راه نادیده برد
تو هم طفل راهی به سعی ای فقیر
برو دامن راه دانان بگیر
مکن با فرومایه مردم نشست
چو کردی، ز هیبت فرو شوی دست
به فتراک پاکان درآویز چنگ
که عارف ندارد ز در یوزه ننگ
مریدان به قوت ز طفلان کمند
مشایخ چو دیوار مستحکمند
بیاموز رفتار از آن طفل خرد
که چون استعانت به دیوار برد
ز زنجیر ناپارسایان برست
که درحلقهٔ پارسایان نشست
اگر حاجتی داری این حلقه گیر
که سلطان از این در ندارد گزیر
برو خوشه چین باش سعدی صفت
که گردآوری خرمن معرفت
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
گر هلاک من است عنوانش
سر نپیچم ز خط فرمانش
مرد میدان عشق دانی کیست
آن که اندیشه نیست از جانش
کس به میدان عشق روی نکرد
که نکردند تیربارانش
آرزومند مجلس سلطان
صبر باید به جور درمانش
هیچ تیغی جدا نگرداند
دست امید من ز دامانش
مردم از فتنه ایمنی جویند
من و آشوب چشم فتانش
زاهد و گیسوان حورالعین
من و زلفین عنبرافشانش
تشنهٔ لعل او کجا باشد
التفاتی به آب حیوانش
که داری سر مسلمانی
بگذر از چشم نامسلمانش
هست درمان برای هر دردی
من و دردی که نیست درمانش
واقف از حالت فروغی کیست
آن که افتد ز چشم جانانش
#فروغی_بسطامی
@takbitnab
🌹🌹🌹
چون به خاطر آن دو لعل آبدار آید مرا
صد بدخشان اشک خونین در کنار آید مرا
خون خود را می کنم چون آب بر تیغش حلال
بر سر بالین اگر آن گلعذار آید مرا
آن که برق خرمنم در زندگی هرگز نشد
بعد مردن چشم دارم بر مزار آید مرا
تن به هجران دادن و از دور دیدن خوشترست
من که از خود می روم چون در کنار آید مرا
خار دیوارم، خزان و نوبهار من یکی است
نخل امیدی ندارم تا به بار آید مرا
شبنم من چشم می پوشد ز روی آفتاب
چهره گل کی به چشم اشکبار آید مرا؟
خار صحرای جنون گر سر بسر سوزن شود
از جگر بیرون کجا این خار خار آید مرا
از نظر چون رفت، برگشتن ندارد آب عمر
گریه حسرت مگر در جویبار آید مرا
همت من پشت پا بر عالم باقی زده است
چیست دنیا تا به چشم اعتبار آید مرا؟
هر که را کاری است، گردون می زند بر یکدگر
وقت آن آمد که بیکاری به کار آید مرا
می شنیدم پیش ازین از خون شمیم نوبهار
بوی خون اکنون به مغز از نوبهار آید مرا
ای که داری خنده بر کوتاه دستی های من
باش چندانی که دولت در کنار آید مرا
کی به فکر وعده ام آن بی وفا خواهد فتاد؟
خون اگر صائب ز چشم انتظار آید مرا
#صائب_تبريزى
@takbitnab
🌹🌹🌹
در دیدهی بیداردلان، زندگی و مرگ
یک چشم زدن چون مژهها فاصله دارد
#صامت_اصفهانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
جز خیال تو که در هر دلی آمد وطنش
یوسفی کس نشنیدهست به زندانی چند
#شرر_بیگدلی
@takbitnab
🌹🌹🌹
با مهر خود آمیختهای آب و گلم
مهر تو کجا برون رود از دل ما؟
#حسینعلی_میرزا_فرمانفرما
@takbitnab
🌹🌹🌹
به جز یاد تو دل را همدمی نیست
فزونتر از غم هجرت غمی نیست
به درد و سوز و هجران تو سوگند
برابر با نگاهت عالمی نیست
دلم خون شد دلارامی نیامد
مرا تسکین آلامی نیامد
چراغ عمر شد کم نور اما
از آن گمگشته پیغامی نیامد
غم عشق ترا با جان خریدیم
ملامت ها ز بدخواهان شنیدیم
ولی با این همه رنج و مرارت
براهت دوخته چشم امیدیم
تو بر منظومه هستی پناهی
اسیرت ماه گردون تا به ماهی
تو چون آئینه ایزد نمائی
که سوی حق نباشد جز تو راهی
تو جان آفرینش را قراری
تو پائیز مریدان را بهاری
چه خوش باشد که صبح جمعه ای را
بروی چشم یاران پا گذاری
تو ای آرامش دل ها کجائی
الا ای شمع محفل ها کجائی
گره در کارم و دلخسته و زار
الا حلال مشکل ها کجائی
#مقدم
@takbitnab
🌹🌹🌹
خوش درددلی دارم درمان به چه کار آید
با کفر سر زلفش ایمان به چه کار آید
دل زنده بود جانم چون کشتهٔ عشق اوست
بی خدمت آن جانان این جان به چه کار آید
#شاه_نعمت_الله_ولی
- غزل شمارهٔ ۷۰۰
@takbitnab
🌹🌹🌹
دلخسته و سینه چاک میباید شد
وز هستی خویش پاک میباید شد
آن به که به خود پاک شویم اول کار
چون آخر کار خاک میباید شد
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۲۲۳
@takbitnab
🌹🌹🌹