#مرگ_بر_اسرائیل
#طوفان_الاقصی
تیز است اگرچه چنگ و دندانِ خودت
خون شهداست روی دامانِ خودت
هان ای سگِ هارِ وحشی! ای اسرائیل!
امروز سلام کن به پایانِ خودت
#مهدی_شریفی
@takbitnab
🌹🌹🌹
#حاج_قاسم_سلیمانی
#طوفان_الاقصی
تلافیِ حُجَجی، انهدام داعش بود
تقاصِ خونِ تو آزادیِ فلسطین است
#مهدی_جهاندار
@takbitnab
🌹🌹🌹
#طوفان_الاقصی
#مرگ_بر_اسرائیل
یکروز اسرائیل را نابود خواهد کرد
فرماندهای از جنس تهرانیمقدمها
#مجتبی_خرسندی
@takbitnab
🌹🌹🌹
#طوفان_الاقصی
دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد
زمین کارزار ما تلاویو است، تهران نه!
#محمدحسین_ملکیان
@takbitnab
🌹🌹🌹
#سنصلیفیالقدس
#طوفان_الاقصی
این باورِ ماست، سَنُصَلّی فِی القُدس
حق یاورِ ماست، سنُصَلّی فی القدس
آن روز امامتِ نمازِ جمعه...
با سرورِ ماست، سنصلّی فی القدس
#علی_ساعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
#طوفان_الاقصی
بترسيد! آریآری چونكه ما ازنسل طوفانيم
و طومار شما را عاقبت در هم بپيچانيم...
#محمد_رسولی
@takbitnab
🌹🌹🌹
در شرافت قُم
پر می¬زند دلم بهوای دیار قُم
تا توتیای دیده نماید غُبار قم
آن جا مقام دختر باب الحوائج است
کز حرمتش فزوده خدا اعتبار قم
ایمن بود ز فتنه و آفات آن حریم
لطف خدا بود به یقین پاسدار قم
پهلو زند شرافت او بر دیار خلد
روح الامین هماره بود پرده دار قم
معصومه و کریمه¬ی آل محمّد است
آن کو غنوده در حرم مشکبار قم
خورشید چون طلوع نماید دهد سلام
اول بخاک طوس و سپس بر دیار قم
اُخت الرّضا و عمّه ابن الرّضا که یافت
قدر و شرف ز منزلتش لاله زار قم
آیند قدسیان سماوات موج موج
بهر طواف بانوی والا تبار قم
تا عرش می¬رسد ز جلالش جلای نور
گل گشت جنت است سراسر دیار قم
بر مقدم سلاله زهرا نثار کرد
عطر و گلاب مردم چشم انتظار قم
گل ریختند روز ورودش به مقدمش
ای آفرین به خلق ولایت مدار قم
دارد امید آنکه «مقدم» به لطف حق
گیــرد دلش قرار بدار القــرار قم
#مقدم
@takbitnab
🌹🌹🌹
آنرا که حلال زادگی عادت و خوست
عیب همه مردمان به چشمش نیکوست
معیوب همه عیب کسان مینگرد
از کوزه همان برون تراود که دروست
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۱۱۵
@takbitnab
🌹🌹🌹
صبری کنیم تا ستم او چه می کند
با این دل شکسته غم او چه می کند
هر کس علاج درد دلی می کنند و ما
دم در کشیده تا ستم او چه می کند
#شاه_نعمت_الله_ولی
- دوبیتی شمارهٔ ۱۳۸
@takbitnab
🌹🌹🌹
«فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خَاوِيَةً بِمَا ظَلَمُوٓاْ»
#مرگ_بر_اسرائیل
#طوفان_الاقصی
فلسطین، جوجههای کوچکش حالا ابابیلند
و خوابِ آخرِ پاییز میبیند سپاهِ فیل...
#قاسم_صرافان
@takbitnab
🌹🌹🌹
#طوفان_الاقصی #شهید_حسن_تهرانی_مقدم
هر موشکی از تو یادگار است حسن
چون غرّش تیغ ذوالفقار است حسن
لرزیده ز دستْرنج تو اسرائیل
نام تو شهید اقتدار است حسن
#قاسم_نعمتی
@takbitnab
🌹🌹🌹
#مرگ_بر_اسرائیل
#طوفان_الاقصی
شادیم به این مژده که آن «پیر» به ما داد:
این غُدهی بدخیم شدیداً سرطانیست
#عباس_احمدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
رفتی بر غیر و ترک ما کردی
ای ترک ختن بسی خطا کردی
پیمانه زدی ز دست بیگانه
اندیشهٔ خون آشنا کردی
سرخوش به کنار بلهوس خفتی
بنگر که به اهل دل چهها کردی
جز با من دل شکسته در عالم
هر عهد که بستهای وفا کردی
در عهد تو هر چه من وفا کردم
پاداش وفای من جفا کردی
آبی نزدی بر آتشم هرگز
تا بر لب آب خضر جا کردی
آنگه که قبای ناز پوشیدی
پیراهن صبر من قبا کردی
بیچاره منم وگر نه از رحمت
درد همه خستگان دوا کردی
بی بهره منم وگر نه از یاری
کام همه طالبان روا کردی
الا من که محکمش بستی
هر بسته که داشتی رها کردی
تا قد تو زد ره فروغی را
هر فتنه که خواستی بپاکردی
#فروغی_بسطامی
- غزل شمارهٔ ۴۶۳
@takbitnab
🌹🌹🌹
آن شاه که هست عقل دیوانهٔ او
وز عشق دلم شده است همخانهٔ او
پروانه فرستاد که من آن توام
صد شمع به نور شد ز پروانهٔ او
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۵۳۰
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
مکافات عمل
مکن از روی حسد رنجه دل مردم را
شاد کن محض خدا مفلس سردرگم ر ا
نَبُوَد راه گریزی ز مکافات عمل
گر که پرواز کنی نُه فَلَک و طارم را
آنچنان زی که چو خورشید فروزندۀ صبح
با فرو زندگیت محو کنی انجم را
بدمکن تا که نه بینی بجهان بد ز کسی
سرکشی تا نکند نفس بکش اَهرُم را
از ره فتنه مریدی به مرادش نرسد
اسب او هر چه به ساید به زمین هاسُم را
آتش کینه تو با آب خِرد کن خاموش
مکن انبار پی شعله وری هیزم را
قطره¬ای اشک که از خوف خدا ریزد چشم
بشکند هیمنه¬ی آتش صد قلزم را
بارها گفتمت از راه به بیراهه مرو
باز تأکید کنم مرتبۀ چندم را
میخورد شیشه و آئینه عمرت بر سنگ
گرکنی جای چو عیسی فلک چارم را
حق بحق دار رسد تا که «مقدم» بجهان
زده خطاط ازل خط وسط گندم را
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای بانگ رباب از تو تابی دارم
من نیز درون دل ربابی دارم
بر مگذر ساعتی بیا و بنشین
مهمان شو گوشهٔ خرابی دارم
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۱۵۷
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
پاکی و منزهی و بی همتایی
کس را نرسد ملک بدین زیبایی
خلقان همه خفتهاند و درها بسته
یا رب تو در لطف بما بگشایی
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۷۱۵
@takbitnab
🌹🌹🌹
دنیی دون دنی از دون مجو
چون رها کن غیر آن بی چون مجو
عشق عاقل را چو مجنون می کند
عاقلی از خدمت مجنون مجو
#شاه_نعمت_الله_ولی
- دوبیتی شمارهٔ ۲۳۳
@takbitnab
🌹🌹🌹
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
که هر چه بر سر ما میرود ارادت اوست
نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر
نهادم آینهها در مقابل رخ دوست
صبا ز حال دل تنگ ما چه شرح دهد
که چون شکنج ورقهای غنچه تو بر توست
نه من سبوکش این دیر رندسوزم و بس
بسا سرا که در این کارخانه سنگ و سبوست
مگر تو شانه زدی زلف عنبرافشان را
که باد غالیه سا گشت و خاک عنبربوست
نثار روی تو هر برگ گل که در چمن است
فدای قد تو هر سروبن که بر لب جوست
زبان ناطقه در وصف شوق نالان است
چه جای کلک بریده زبان بیهده گوست
رخ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت
چرا که حال نکو در قفای فال نکوست
نه این زمان دل حافظ در آتش هوس است
که داغدار ازل همچو لاله خودروست
#حافظ
- غزل شمارهٔ ۵۸
@takbitnab
🌹🌹🌹
چون قلم بر سر غمنامه هجران آید
دل به جان، آه به لب، اشک به مژگان آید
گر شب هجر سیاهی شود و آه قلم
نامه شوق محال است به پایان آید
موج ساکن نشود قلزم بی پایان را
سخن شوق به پایان به چه عنوان آید؟
تا نیفتد به دو چشم تو مرا چشم، دگر
چه خیال است مرا خواب به مژگان آید؟
مژده وصل مگر مانع رفتن گردد
خسته ای را که ز هجر تو لب جان آید
چون گل از دست نگارین تو چون یاد کنم
چاکم از سینه جلوریز به دامان آید
کشت امید مرا ابر بهار دگرست
قاصدی کز سر کویت عرق افشان آید
گر بداند که چه خون می خورم از تنهایی
دل شب بر سر من مست و غزلخوان آید
چه نظر بر دل صد پاره ما خواهد کرد؟
لاله رویی که خراجش ز گلستان آید
گریه ای سر کنم از درد که آن سرو روان
همره قافله اشک به دامان آید
چشم یعقوب مرا پیرهن بینایی است
هر غباری که ز کوی تو خرامان آید
خنده شیشه می بر تو گران می آید
به چه امید کسی بر سر افغان آید
چه بهشتی است که تا پای در آن کوی نهم
یارم از خانه برون دست و گریبان آید
از غریبی دل من باز نیاید صائب
مگر آن روز که یارم به صفاهان آید
#صائب_تبریزی
- غزل شمارهٔ ۳۶۲۰
@takbitnab
🌹🌹🌹
شوختر می شود ازخواب گران، مژگانش
چون فلاخن که کند سنگ سبک جولانش
شهسواری که منم گردره جولانش
آفتاب ازمژه جاروب کند میدانش
برگ آسایش ازین خاک سیه کاسه مجو
که بود از نفس سوختگان ریحانش
مور صحرای قناعت دل شادی دارد
که بود دست سلیمان به نظر زندانش
تهمت سرمه به آن چشم سیه،عین خطاست
سرمه گردی است که خیزد ز صف مژگانش
می توان باعرق روی تو نسبت کردن
گوهری راکه زآیینه بود میدانش
صفحه آینه راکاغذ سوزن زده کرد
تا چه باسینه مجروح کند مژگانش
می رود آبله دست صدف دست بدست
رنج ما نیست که پامال کند دورانش
عافیت می طلبی رو سر خود گیر که عشق
قهرمانی است که از دار بود چوگانش
نظر تربیت از ابر ندارد صائب
گلستانی که منم بلبل خوش الحانش
#صائب_تبریزی
- غزل شمارهٔ ۴۹۷۸
@takbitnab
🌹🌹🌹
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
کو به تأیید نظر حل معما میکرد
دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست
و اندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد
گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم
گفت آن روز که این گنبد مینا میکرد
بی دلی در همه احوال خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور خدا را میکرد
این همه شعبده خویش که میکرد این جا
سامری پیش عصا و ید بیضا میکرد
گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آن چه مسیحا میکرد
گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست
گفت حافظ گلهای از دل شیدا میکرد
#حافظ
- غزل شمارهٔ ۱۴۳
@takbitnab
🌹🌹🌹
ما زیبائیم خویش را زیبا کن
خوبا ما کن ز دیگران خو واکن
ور میخواهی که کان گوهر باشی
دل را بگشای و سینه را دریا کن
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۵۰۵
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
ز صورت گر شوی فانی ازین معنی بقا یابی
ازین و آن چو بگذشتی همه نور خدا یابی
درین دریای بی پایان اگر غرقه شوید چون ما
به عین ما نظر می کن که عین ما ز ما یابی
#شاه_نعمت_الله_ولی
- دوبیتی شمارهٔ ۲۵۳
@takbitnab
🌹🌹🌹
منم آن گدا که باشد سر کوی او پناهم
لقبم شه گدایان که گدای پادشاهم
شده راست کار بختم ز فلک که کرده مایل
به سجود سربلندی ز بتان کج کلاهم
لب خواهشم مجنبان که تمام آرزویم
به تو در طمع نیفتم ز تو هم تو را نخواهم
فلک از برای جورم همه عمر داشت زنده
چه شد ارتو نیز داری قدری دگر نگاهم
به غضب نگاه کردی و دگر نگه نکردی
نگهی دگر خدا را که خراب آن نگاهم
ز سیاست تو گشتم به گناه اگرچه قایل
به طریق مجرمانم نکشی که بیگناهم
شه محتشم کش من چو کمان رنجشم را
به ستیزه سخت کردی حذر از خدنگ آهم
#محتشم_کاشانی
- غزل شمارهٔ ۴۴۶
@takbitnab
🌹🌹🌹