مجرّد از لباس آرزو شو قُرب اگر خواهی
دلیل این بس که واجب شد گَهِ احرام، عریانی...
#نظام_استرآبادی
@takbitnab
🌹🌹🌹
گریه بر بیگانگیهای کسی میآیدم
از زبانِ هرکه حرف آشنایی سرزند
#مسرور_بیگدلی
@takbitnab
🌹🌹🌹
در جهان هرجا بلایی بود، از ما درگذشت
غیر بختِ تیره کو چون سایه در دنبال ماست!
#مجلسی_اصفهانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
دل به یاد پرتو حُسنت سراپا آتش است
از حضور آفتاب، آیینهی ما آتش است
#بیدل_دهلوی
@takbitnab
🌹🌹🌹
از گنج قدم شدیم ویرانهٔ او
ز افسانهٔ او شدیم افسانهٔ او
آوخ که ز پیمان و ز پیمانهٔ او
کس خانهٔ خود نداند از خانه او
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۵۳۵
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
دل میکند وداعم تا یار بسته مَحمل
بگْرفته دل پی او، بگْرفته من پی دل
ترک سفر کن ای مَه، ورنه رَوم به راهت
گریَم چنان که مانَد تا سینه ناقه در گِل
خورشید پیش رویت، از ذرّه است کمتر
گر باورت نیاید، بند نقاب بُگسل
در زیر سایهی گل، خوابیدنم نیاید
خفتن مرا بباید در زیر تیغ قاتل
سیمرغِ قافِ وحدت، خواهی اگر ببینی
با هدهد سلیمان کن قطع این مراحل
ای شاهد حقیقی! بردار پرده از رخ
تا عشقهای دیگر گردند جمله باطل
دِی شد دلم به پیشش، افشاند زلف و گفتا
باید به پا نهاد این دیوانه را سَلاسل
زاهد! برو به «دهقان» دیگر مکن نصیحت
هرگز نمیپذیرد دیوانه پند عاقل...
#دهقان_سامانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
با هرچه بلاست روبهرو، بعد از تو
سرگشتهی شهر، کو به کو، بعد از تو
من با غم بیکسی ولی میسازم
آه! این دلِ تنگ را بگو، بعد از تو...
#امیر_مرادی
@takbitnab
🌹🌹🌹
گفتم که جهان و همه اوضاع جهان چیست؟
پیرِ خِردم گفت که خوابیّ و خیالی
بس راه سپردیم و کمال همهکس را
دیدیم و به جز عشق ندیدیم کمالی...
#تمکین_شیروانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای جان جهان جز تو کسی کیست بگو
بیجان و جهان هیچ کسی زیست بگو
من بد کنم و تو بد مکافات دهی
پس فرق میان من و تو چیست بگو
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۵۴۳
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
چنان خستهام
که تشنه که میشوم،
چشمبسته فنجان را کج میکنم
و مینوشم
زیرا چشم که باز کنم،
فنجان سر جای خودش نیست
و من خستهتر از آنم
که بروم و چای دَم کنم
چنان بیدارم
که میبویم و مینوازمت
و بعد از هر جرعه
به تو گوش میسپارم،
با تو حرف میزنم
و بیدارتر از آنم
که چشمهایم را باز کنم
و بخواهم ببینمت
و ببینم که آنجا نیستی...
#اریش_فرید
@takbitnab
🌹🌹🌹
تا دوست داریام،
تا دوست دارمت،
تا اشک ما به گونهی هم میچکد ز مهر،
تا هست در زمانه یکی جانِ دوستدار،
کِی مرگ میتواند
نام مرا بروبد از یاد روزگار؟
بسیار گل که از کف من بردهاست باد
امّا منِ غمین
گلهای یاد کس را پرپر نمیکنم،
من مرگِ هیچ عزیزی را
باور نمیکنم...
#سیاوش_کسرایی
@takbitnab
🌹🌹🌹
دردی که یافت دل، به جنون است آشنا
آبی که ریخت دیده، به خون است آشنا
بر ما مخند، گریه مبیناد چشم تو
فریاد ما به دردِ درون است آشنا...
#مستغنی_کشمیری
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای زندگی تن و توانم همه تو
جانی و دلی ای دل و جانم همه تو
تو هستی من شدی از آنی همه من
من نیست شدم در تو از آنم همه تو
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۵۴۹
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
به جایی میرسد پاکیزهگوهر، گرچه در اوّل
صدف زندان نماید قطرهی باران نیسان را
#اسیر_شهرستانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
من بغضِ باران در دل تنگِ کویرم
از ذهن تو دورم ولی امکانپذیرم
راه گریزی هرگز از عشقت ندارم
رودم که افتادی چو دریا در مسیرم
پشت سکوتم حرفها دارم برایت
رو به سقوطم پیش تو گر سربهزیرم
نشکسته من را رفتنت، از هم گسسته
شیشه نبودم، نازک امّا چون حریرم
بیتو هوای زندگی چون مرگْ سرد است
قدری در آغوشم بکش تا جان بگیرم...
#وجیهه_جامه_بزرگی
@takbitnab
🌹🌹🌹
با عشق، سراپا هیجانم، کوکم
بیعشق، تُهی چو خانهای متروکم
ای نبضِ تداومِ نفسهای امید!
من بیتو به زندهبودنم مشکوکم...
#زهرا_ازغدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
هان ای تن خاکی سخن از خاک مگو
جز قصهٔ آن آینهٔ پاک مگو
از خالق افلاک درونت صفتی است
جز از صفت خالق افلاک مگو
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۵۸۹
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
ز چشم تو حرفی که گویند مردم
حدیث ضعیفیست، صحّت ندارد!
#قبول_کشمیری
@takbitnab
🌹🌹🌹
گر نخواندَستیم زآیینِ خِرد حرفی، ولی
در دبستانِ جنون، سرمشق استادیم ما!
#طغرل_احراری
@takbitnab
🌹🌹🌹
من کز وطن سفر نگزیدم به عمر خویش
در عشق دیدن تو هواخواه غربتم
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
نی هرکه کند رقص و جهد بالا او
در فقر بود گزیده و والا او
مسجود ملک تا نشود چون آدم
عالم نشود به عالم اسما او
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۵۸۸
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
چو حلقه، بر درِ آن آستانه سر زدهام
به هر کجا که نشان از تو بود، در زدهام
به جز غم تو، مرا میهمان دیگر نیست
گلِ نشاط بر این گوشهی جگر زدهام
به هر کجا که نظر کردهام، به جز تو نبود
به اشتباه چه درها که بیثمر زدهام
ز گلْستان رخ تو، امیدهاست به دل
کز آشیانه به سوی تو بال و پر زدهام
گلِ امید از این شورهزارِ سینه شکفت
ز بس که گریه بر آن زآبِ چشمِ تر زدهام
ز ناامیدیِ وصلش ملول گشت دلم
به یاد او، گل امّیدها به سر زدهام
نهال مهر و محبّت نشاندهام در دل
درخت جور و جفا را ز بُن، شرر زدهام
چه شامها که نخفتهست دیدهی تو، «بیات!»
چه روزها که ز عشقش به بحر و بر زدهام...
#کرمعلی_بیات
@takbitnab
🌹🌹🌹
من که گفتم کشتهی چشم تو هستم، بس نبود؟
قاب چشمت را چه بیرحمانه زیبا کردهای!
#میثم_جعفری
@takbitnab
🌹🌹🌹
آن دم که رسی به گوهر ناسفته
سرها به هم آورده و سرها گفته
کهدان جهان ز باد شد آشفته
برتو بجوی که مست باشی خفته
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۵۹۳
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
آنجا که قضا رهزن حال تو شود
گر خانه حصار است وبال تو شود
چون رحمت حق شامل حال تو شود
صحرای گشاده حصن مال تو شود
#خاقانی
- رباعی شمارهٔ ۱۱۵
@takbitnab
🌹🌹🌹