eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.4هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
ای آنکه نتیجه چهار و هفتی وز هفت و چهار دایم اندر تفتی مِی خور که هزار باره بیشت گفتم باز آمدنت نیست، چو رفتی رفتی... @takbitnab 🌹🌹🌹
صدای شیرین تو بوسه است بالی‌ست بر تن تار.... @takbitnab 🌹🌹🌹
بی رُخت چشم ندارم که جهانی بینم به دو چشمت که ز چشمم مرو ای بینایی! @takbitnab 🌹🌹🌹
عصرهای پاییز عجب حال می دهد دوست داشتن های گرم و دلچسب قدم به قدم دست در دست هم از موسیقی غم انگیز برگ ها به فلسفه ی عشق رسیدن درست مثل سیبی که روی دست شاخه ای تاب می خورد دلِ بیتابت را به دلش گره بزنی و دقیقه ای صد بار قربان صدقه اش بروی عصر های پاییز جان می دهد برای دیوانگی کردن های دلبرانه @takbitnab 🌹🌹🌹
داغ است هنوز داغ است خاکستری که از تو بر روی سینه ی من خفته است...!! @takbitnab 🌹🌹🌹
طبیبا، خویش رازحمت مده چون بِه نخواهم شد که من اندر سرِ شوریده سودایی دگر دارم @takbitnab 🌹🌹🌹
ملک دو جهان را به طلبکار دهند وین سود و زیان را به خریدار دهند بویی که صبا ز کوی جانان آورد وقت سحر آن را به من زار دهند @takbitnab 🌹🌹🌹
هوای ناحیه چشم‌های من ابری‌ست فقط تو داشته باشی مگر هوایش را @takbitnab 🌹🌹🌹
در تو، همه‌ی هستی من گم شده‌است دریا ز تو غرق در تلاطم شده‌است زیباتر از اینی که خودت می‌بینی در آینه‌ها سوءتفاهم شده‌است... @takbitnab 🌹🌹🌹
تو تشنه‌ی خونی، گلویم تشنه‌ی زخم است پایان دهیم این‌بار؛ من حرفم، تو کارت را... @takbitnab 🌹🌹🌹
اشارتی به من نما که جان فدا کنم تو را که ادّعای عاشقی، به های و هو نمی‌شود @takbitnab 🌹🌹🌹
آخر تو را به وِردِ غزل، سنگ می‌کنم از نو دوباره می‌کِشم و رنگ می‌کنم دور و بر تو، قلعه و دیوار می‌کشم آنقدر که نگاه تو را تنگ می‌کنم تا تو فقط برای خودم باشی و خودم با تو؟ نه، با تمام جهان جنگ می‌کنم تنها تو شعرهای مرا گوش می‌کنی تنها تو را بهانه‌ی آهنگ می‌کنم تک‌تک نگاه‌های تو را می‌شمارم و هر لحظه را به پلک تو آونگ می‌کنم هِی خیره می‌شوم به تو و چشم‌های تو هِی این سرِ جنون‌زده را مَنگ می‌کنم در کار تو که عاشق من باشی از قدیم جادو به کار برده و نیرنگ می‌کنم یک شهر را اگر شده تا غیرتی شوی درگیر نام و وسوسه و ننگ می‌کنم... @takbitnab 🌹🌹🌹
جایی روم که جنس وفا را، خَرَد کسی نامِ متاع من به زبان آورد کسی یاری که دستگیری یاری کند، کجاست گر سینه‌ای خراشد و جیبی درد کسی یاریست هر چه هست و ز یاری غرض وفاست یاری که بیوفاست، کجا می‌برد کسی دهقان چه خوب گفت چو می‌کند خاربن شاخی کش این بر است چرا پرورد کسی وحشی برای صحبت یاران بی‌وفا خاطر چرا حزین کند و غم خورد کسی @takbitnab 🌹🌹🌹
ای که می پرسی نشان عشق چيست ؟ عشق چيزی جز ظهور مهر نيست. عشق يعنی مشکلي آسان کنی دردی از درمانده ای درمان کنی. در ميان اين همه غوغا و شر عشق يعنی کاهش رنج بشر عشق يعنی گل به جای خار باش پل به جای اين همه ديوار باش عشق يعني تشنه اي خود نيز اگر واگذاري آب را ، بر تشنه تر عشق يعني دشت گل کاري شده در کويري چشمه ای جاري شده عشق يعني ترش را شيرين کني عشق يعني نيش را نوشين کني هر کجا عشق ايد و ساکن شود هر چه نا ممکن بود ، ممکن شود @takbitnab 🌹🌹🌹
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر این سفر راه قیامت میروی تنها چرا @takbitnab 🌹🌹🌹
ابرویش، خم به کمان مانَد و قد، راست به تیر کس ندیدم که چنین تیر و کمانی دارد! @takbitnab 🌹🌹🌹
تو دریای دل خود را به من بسپار و فارغ باش که غم هرگز نیافرازد به دریا بادبانش را @takbitnab 🌹🌹🌹
به اوج دلبری، روی تو تا ماه تمام آمد هلال ابرویت در چشم من عید صیام آمد قیام قامتت بر ما نمود آشوبِ دوران را به باغِ حُسن تا سرو بلندت در خرام آمد از آن روزی که حُسنت در تجلّی پرتوافکن شد به طورِ قربِ موسیٰ زآن سبب از نِی کلام آمد جمال عالم‌آرای تو زد یک جلوه در عالم پی تعظیم حُسنت، یوسف مصری غلام آمد اَلَم در سینه بی‌حد دارم، احوالم نمی‌پرسی مرا جای شِکر، صد حَنظَلِ فُرقت به کام آمد ندارم صبر و طاقت، لیک آرامم شود حاصل اگر هندوی خال او، مرا بآرام رام آمد... @takbitnab 🌹🌹🌹
و تو ای نازنین من! زندگی یعنی امیدوار بودن، زندگی جدّی‌ست؛ درست مثل دوست داشتن تو... @takbitnab 🌹🌹🌹
تو را هرصبح لابلای انبوه ِ واژه ها ،،، تو را در پیچ و تاب ِ سیاه و سپید ِ این چندشنبه ها می جویم ،،، تو را برای خودت تو را برای خودم تو را برای نفس کشیدن ، تو را برای آن نیمه ی خالی ِ ایمانم می خواهم .... چشمهایت تمام شریعت منست پنجشنبه ام را شوقِ دیدار بده مرا به بهشت آغوشت خیرات کن ! @takbitnab 🌹🌹🌹
صبحی که از وجودت سرمست شد جهانم این خود نه یک طلوع است اعجاز قرن باشد @takbitnab 🌹🌹🌹
من نمی‌دانم که در چشم خمارینت چه بود کز همه ترکان آهو چشم، رم دادی مرا @takbitnab 🌹🌹🌹
رفتی که مرغ عشق بیاوری تا زیر آسمان آزاد کنیم و سبدی تشنه سیب تا شاخه ها را عریان کنیم و اناری تا در دامنت دانه کنیم و تکه ابری تا حلقوم خشک باغ را تَر کنیم نه سبدی آوردی نه مرغ عشقی نه اناری نه تکه ابری.. یکنفر بی خبر از سفر با تبر برگشت و آن یکنفر تو بودی و یکنفر بی خبر از کمر تبر خورد و آن یکنفر....بگذریم @takbitnab 🌹🌹🌹
مرحبا اي پیک مشتاقان بده پیغام دوست تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست زلف او دام است و خالش دانه ان دام و من بر امید دانه‌اي افتاده‌ام در دام دوست سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشر هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست بس نگویم شمه‌اي از شرح شوق خود از آنک دردسر باشد نمودن بیش از این ابرام دوست گر دهد دستم کشم در دیده هم چون توتیا خاک راهی کان مشرف گردد از اقدام دوست میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست حافظ اندر درد او می‌سوز و بی‌درمان بساز زان که درمانی ندارد درد بی‌آرام دوست @takbitnab 🌹🌹🌹
عاقبت خاك شود حسن جمال من و تو، خوب و بد مي گذرد واي به حال من و تو، قرعه امروز به نام من و فردا دگري، مي خورد تير اجل بر پر و بال من و تو، مال دنيا نشود سد ره مرگ كسي، گيرم كه كل جهان باشد از آن من و تو....، هر مرد شتربان اویس قرنی نیست، هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست، هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد، هر احمد و محمود رسول مدنی نیست، بر مرده دلان پند مده خویش میازار، زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست، جایی که برادر به برادر نکند رحم، بیگانه برای تو برادر شدنی نیست...! @takbitnab 🌹🌹🌹