eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.4هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
ای که با سلسله زلف دراز آمده ای فرصتت باد که دیوانه نواز آمده ای زهد من با تو چه سنجد که به یغمای دلم مست و آشفته به خلوتگه راز آمده ای @takbitnab 🌹🌹🌹
ما تکیه داده نرم به بازوی یکدگر در روحمان طراوت مهتاب عشق بود سرهایمان چو شاخهء سنگین ز بار و برگ خامش ، بر آستانه محراب عشق بود @takbitnab 🌹🌹🌹
ماییم_و_شب_تار... و غم یار و دگر هیچ... @takbitnab 🌹🌹🌹
روزگاری دل سپردن ها... ... اینک اما دل بریدن ها... ... @takbitnab 🌹🌹🌹
سنگ آهن سخت‌تر... ... نرگس تو خسته‌تریا... ... @takbitnab 🌹🌹🌹
بر سفره ی نگاه تو... ... ... ولی باز دیدنی ست... @takbitnab 🌹🌹🌹
با تو دیشب تا کجا رفتم تا خدا وآنسوی صحرای خدا رفتم... پا به پای تو که می بردی مرا با خویش همچنان کز خویش و بی خویشی در رکاب تو که می رفتی هم عنان با نور.... تا تجرد تا رها رفتم.... چند و چونها در دلم مردند که به سوی بی چرا رفتم... @takbitnab 🌹🌹🌹
و تو آن شعر محالی که هنوز با دو صد دلهره در حسرت آغاز توام چشم بگشای و مرا باز صدا کن ای عشق که من از لهجه ی چشمان تو شاعر بشوم و تو را سطر به سطر و تو را بیت به بیت و تو را عشق به عشق... شاید اینبار تو را پیش تو با مرگ خود آغاز کنم @takbitnab 🌹🌹🌹
هی فلانی ! زندگی شايد همين باشد ؛ يک فريبِ ساده و کوچک آن هم از دست عزيزی که تو دنيا را جز برای او ! و جز با او ! نمی خواهی من گمانم زندگی بايد همين باشد ! @takbitnab 🌹🌹🌹
آیا زنی که در کفن انتظار وعصمت خود خاک شد جوانی من بود ؟ آیا دوباره من از پله های کنجکاوی خود بالا خواهم رفت تا به خدای خوب که در پشت بام خانه قدم می زند سلام بگویم ؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
... شعر جهان را بنا کنم... ... بنویسم خطا کنم... @takbitnab 🌹🌹🌹
شب همه شب دعا کنم... ... دل به ستمگری دهی... ... @takbitnab 🌹🌹🌹
ای که درد عشق را گفتی مداوایی ندارد آتش است آری، ولی پروانه پروایی ندارد ناامیدی عمر من کوتاه کرد، ای مه وفا کن ای بسا امروزِ بی حاصل که فردایی ندارد @takbitnab 🌹🌹🌹
سیر نمی شوم زتو ، ای مه جان فزای من جور مکن جفا مکن ، نیست جفا سزای من با ستم و جفا خوشم ، گرچه درون آتشم چونکه تو سایه افکنی بر سرم ای همای من در شکنید کوزه را ، پاره کنید مشک را جانب بحر می روم ، پاک کنید راه من آب حیات موج زد دوش ز صحن خانه ام یوسف من فتاد دی همچو قمر به چاه من چند بزارد این دلم ، وای دلم خراب دل چند بنالد این لبم پیش خیال شاه من آن نفس این زمین بود ، چرخ زنان چو آسمان ذره به ذره رقص در نعره زنان که های من خرمن من اگر بشد ، غم نخورم چه غم خورم صد چو مرا بس است و بس خرمن نور ماه من سیر نمی شوم زتو نیست جز این گناه من سیر مشو ز رحمتم ای دو جهان پناه من @takbitnab 🌹🌹🌹
در عالم محبت ، الفت به هم گرفته نامهربانی او با مهربانی ما ! در عین بی‌زبانی ، با او به گفتگوییم کیفیّت غریبی است در بی‌زبانی ما @takbitnab 🌹🌹🌹
داشتم دلقی و صد عیب مرا می‌پوشید خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند بر جمال تو چنان صورت چین حیران شد که حدیثش همه جا در در و دیوار بماند @takbitnab 🌹🌹🌹
گنج عشق تو نهان شد در دل ویران ما می زند زان شعله دایم آتشی در جان ما ای طبیب از ما گذر، درمان درد ما مجوی تا کند جانان ما از لطف خود درمان ما @takbitnab 🌹🌹🌹
ای کاش تو بر من نظری داشته باشی از کوچه‌ی قلبم گذری داشته باشی من دردسرِ عشق تو را دارم و ای کاش اینگونه تو هم دردسری داشته باشی یک بوسه فرستاده‌ام از دور برایت تا از لب سرخم اثری داشته باشی در سختی راهم تو بیا همسفرم باش شاید نفس تازه‌تری داشته باشی از حادثه‌ی عشق و نگاهِ ترِ عاشق باید که برایم خبری داشته باشی من عاشق اشعار و غزلهای نجیبم ای کاش تو هم شعر تری داشته باشی @takbitnab 🌹🌹🌹
عشق تو است هر زمان در خمشی و در بیان پیش خیال چشم من روزی و روزگار من @takbitnab 🌹🌹🌹
پریشان باد زلف او ، که تا پنهان شود رویش . که تا تنها مرا باشد، پریشانی ز پنهانش ... @takbitnab 🌹🌹🌹
دل در گرهِ زلف تو بستیم دگربار وز هر دو جهان ، مهر گسستیم دگربار جام دو جهان پر ز مِیِ عشق تو دیدیم ؛ خوردیم می و جام شکستیم دگربار ... @takbitnab 🌹🌹🌹
مونس جان و دلم بی‌رخ تو صبری بود آتشت صبر و قرارم همه بربود بیا غرض از هجر گرت شادی دشمن بودست دشمنم شاد شد و سخت بیاسود بیا @takbitnab 🌹🌹🌹
به روز حشـــر اگر اختــیار با ما بود بهشت و هر چه در او از شما و یار از من سیه تر از سر زلف تو روزگار من است دگر چه خواهد از این بیش روزگار از من @takbitnab 🌹🌹🌹
زان کوزه ی مِی که نیست در وِی ضرری پُر کن قدحی ، بخور به من دِه دگری زان پیشتر ای صنم که در رهگذری خاک من و تو کوزه کند، کوزه گری @takbitnab 🌹🌹🌹
امشب از مستیِ شعرت جرعه‌ای سر می‌کشم بودنت را در دلم تا مرز باور می‌کشم می‌زنم آتش به جان واژه‌ها از سوز غم شعله از شیرازه‌ی جان تا به دفتر می‌کشم مانده‌ام در این قفس اما به یاد دیدنت با نگاهم روی هر دیوار یک در می‌کشم از سکوت پنجره تا آسمان چشم تو روز و شب با بالهای عشق تو پر می‌کشم عشق تا افتاد در دل، عقل شد صاحب‌کمال پای شک از این جدال نابرابر می‌کشم گرچه هرگز دل نبستم جز خودت بر هیچ کس دست از این رویای نافرجام آخر می‌کشم @takbitnab 🌹🌹🌹