eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.6هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbitnab.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
در گلستان گرنباشد شاهد رعنای گل خاک پای تو بخوش بویی بگیرد جای گل زیبد ارگل عالم آرایی کند همچون بهار کز رخ تو پشت دارد روی شهر آرای گل @takbitnab 🌹🌹🌹
حالا که سکوت عشق معنا شده است تعبیر قشنگی از من و ما شده است چشمان مرا ببین و از نو بنویس یک ساحل امن سهم دریا شده است @takbitnab 🌹🌹🌹
فرض کن یک زن همه‌ی ایل و تبارش رفته باشد هرکه روزی بوده، حالا ردّ کارش رفته باشد روبه‌روی خانه‌اش اسب اصیلی هست، در را حیف وقتی می‌گشاید که سوارش رفته باشد درد دارم رفتنت را، مثل لیلایی که مجنون با نگاهی بی‌تفاوت از کنارش رفته باشد پس برای باختن دیگر چه چیزی دارد او که در قماری با دلش دار و ندارش رفته باشد؟ خسته، دلگیر و سیه‌چرده... غم‌انگیز است اینکه یک نفر ته‌چهره‌اش به روزگارش رفته باشد بعد از این دلبستگی‌ها، درد دارد رفتنت چون مادری که ماه آخر بچه بارش رفته باشد @takbitnab 🌹🌹🌹
دیدنِ دم به دم گریه‌ی عاشق سخت است آبروداری من پیش خلایق، سخت است در فراسوی شفق با دلی از آتش و خون وای... پرپر شدن دشتِ شقایق سخت است هدیه‌ی اُدکلنی را که پُر از خاطره بود جلوی چشم شود آینه‌ی دق... سخت است جان من بسته به جانت، بروی می‌میرم قطع این رابطه و مرگِ علایق، سخت است سازِ رفتن بزند زخم به باورهایت بر خلاف دل خود سازِ موافق، سخت است کوچه‌ی خاطره بی‌عابر و چشمی در راه گذر ثانیه و آن و دقایق سخت است دست بردار از احساس و عواطف "باران" عشق امروزه به این عاشق صادق سخت است @takbitnab 🌹🌹🌹
چه بی‌رحمانه تاریکم، خدایا نور می‌خواهم برای آسمانم، یک خیال دور می‌خواهم بدون تو، تماشایی ندارد زندگی دیگر که بی تو زندگی را من درون گور می‌خواهم تو گفتی که نمی‌بینی؟ به درد تو نخواهم خورد من اما عاشقی را با دو چشم کور می‌خواهم کم آوردم همیشه روبه‌رویت، ضعف هم دارد برای نقطه‌ی ضعفم دلی مغرور می‌خواهم دلت از کی سیاه و سخت و سنگی شد نمی‌دانم من آن دل را که می‌زد هی برایم شور می‌خواهم تو را با اینکه بی‌مهری، تو را با اینکه خاموشی تو را بیش از همه عالم، تو را بدجور می‌خواهم @takbitnab 🌹🌹🌹
کاش می‌شد در زمان عاشقی عشق را در هر کجا فریاد زد در زمان گیر دار زندگی لحظه‌ها را یک به یک احساس داد کاش می‌شد در شمار لحظه‌ها عشق بی قید و قفس را یاد کرد در حضور گرم و پرشور دو دست لذت با هم شدن را یاد کرد کاش می‌شد در کنار یکدگر از حصار این مکان آزاد شد در کنار جاده‌های بی کسی عطر زیبای من تو ما شدن را یافت کرد کاش می‌شد در دل مرداب غم شادی یک دل شدن را داد زد بر در دیواره‌های قلبمان عکس عشقی جاودان را قاب کرد @takbitnab 🌹🌹🌹
چگونه دل نسپارم به صورت تو، نگارا؟ که در جمال تو دیدم کمال صنع خدا را چه بر خورند ز بالای نازک تو؟ ندانم جماعتی که تحمل نمی‌کنند بلا را نه رسم ماست بریدن ز دوستان قدیمی دین دیار ندانم که رسم چیست شما را مرا که روی تو بینم به جاه و مال چه حاجت؟ کسی که روی تو بیند به از خزینهٔ دارا شبی به روز بگیرم کمند زلفت و گویم: بیار بوسه، که امروز نیست روز مدارا جراحت دل عاشق دواپذیر نباشد چو درد دوست بیامد چه می‌کنیم دوا را؟ صبور باش درین غصه، اوحدی، که صبوران سخن ز خار برون آورند و سیم ز خارا @takbitnab 🌹🌹🌹
«گور بابای سرو این همه سرگردانی» خسته ازاین همه لبخند،پس از ویرانی کاش دنیای مرا یک شبه پایان بدهید به دل غمزده ی من سرو سامان بدهید به همین بغض قسم خسته ام از واماندن برسر نعش خودم شعر خودم را خواندن شعر میگویم و این قصه مرا آخر نیست عاشق تب زده در شعر ،مگر آذر نیست کاش نعش منوشعرم به شماجان بدهد پدرِ جان به درآید ،شعر من نان بدهد پس غزل واژه ء اشعار مرا گوش کنید اندکی درد از این خاطره ها نوش کنید شکل اندوه مرا عشق روایت نکنید درد پنهان شده را پند حکایت نکنید @takbitnab 🌹🌹🌹
دلش هرلحظه لرزان است،زِ گرما آدمِ برفی ولی لب را فرو بسته،نمانده عاقبت حرفی چنان لبخندبه لب دارد،که هرگزتونمی دانی هراس ازمرگ خوددارد،زِ گرما آدمِ برفی @takbitnab 🌹🌹🌹
دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران دو خواب آلوده بربودند عقل از دست بیداران چه بویست این که عقل از من ببرد و صبر و هشیاری ندانم باغ فردوسست یا بازار عطاران @takbitnab 🌹🌹🌹
در طواف شمع می‌گفت این سخن پروانه‌ای سوختم زبن آشنایان ای خوشا بیگانه‌ای بلبل از شوق گل و پروانه از سودای شمع هریکی سوزد به نوعی در غم جانانه‌ای @takbitnab 🌹🌹🌹
عطر دل انگیزصبح،رایحه ی موی تو....... آمده ام تا زنم،بوسه بر آن روی تو....... @takbitnab 🌹🌹🌹
بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید از یار آشنا سخن آشنا شنید ای شاه حسن چشم به حال گدا فکن کاین گوش بس حکایت شاه و گدا شنید @takbitnab 🌹🌹🌹
وقتی که صدای عشق آواز شود در قلب زمین دریچه ای باز شود رود از لب دریای تو جان میگیرد آن لحظه که شعر از لبت آغاز شود @takbitnab 🌹🌹🌹
چه سازم که سوی تو راهی ندارم کجایی که جز تو پناهی ندارم به رویم نگه کن که بر درد عشقت به جز اشک خونین گواهی ندارم @takbitnab 🌹🌹🌹
بگو آخر گناهم چیست،بجز دلدادگی برتو همه دنیای من عشقت، فقط آسودگی درتو دوچشمت ساحل امنم،دلت دریای آرامست بگوآیا که این جرم است،منو دلدادگی برتو؟؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
بى تو به سامان نرسم ، اى سر و سامان همه تو.. @takbitnab 🌹🌹🌹
عشق همدیگر را فهمیدن و حس کردن است نه یکی شدن ما نیمه‌ی مکمل می‌خواهیم نه سایه‌ی خود را وقتی انگیزه عشق باشد و هدف دوام بخشیدن محصول همیشه عمیق و زیبا است @takbitnab 🌹🌹🌹
دیدار تو صبح را زیبا می کند حتی اگر فلاخُن رگبار سنگسار بکند شیشه های پنجره را حتی اگر صبح با کسوف بدمد خیره خواهد شد چشم من از طلوع گلوی تو از مقنعه دیدار تو روز را سبز و خوانا می سراید حتی اگر برف نام های تمام درختان و پرندگان را بپوشاند @takbitnab 🌹🌹🌹
چون درختی در صمیم سرد و بی ابر زمستانی هر چه برگم بود و بارم بود هر چه از فر بلوغ گرم تابستان و میراث بهارم بود هر چه یاد و یادگارم بود ریخته ست چون درختی در زمستانم بی که پندارد بهاری بود و خواهد بود دیگر اکنون هیچ مرغ پیر یا کوری در چنین عریانی انبوهم آیا لانه خواهد بست؟ دیگر آیا زخمه‌های هیچ پیرایش با امید روزهای سبز آینده خواهدم این سوی و آن سو خست؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
آتشی زد شب هجرم به دل و جان که مپرس آن چنان سوختم از آتش هجران که مپرس گله ئی کردم و از یک گله بیگانه شدی آشنایا گله دارم ز تو چندان که مپرس مسند مصر ترا ای مه کنعان که مرا ناله هائی ست در این کلبه احزان که مپرس سرونازا گرم اینگونه کشی پای از سر من ات آنگونه شوم دست به دامان که مپرس گوهر عشق که دریا همه ساحل بنمود آخرم داد چنان تخته به طوفان که مپرس عقل خوش گفت چو در پوست نمی گنجیدم که دلی بشکند آن پسته یِ خندان که مپرس بوسه بر لعل لبت باد حلال خط سبز که پلی بسته به سر چشمه حیوان که مپرس این که پرواز گرفته ست همای شوقم به هواداری سرویست خرامان که مپرس دفتر عشق که سر خط همه شوق است و امید آیتی خواندمش از یاس به پایان که مپرس شهریارا دل از این سلسله مویان برگیر که چنانم من از این جمع پریشان که مپرس @takbitnab 🌹🌹🌹
اول وفا نمودی چندان که دل ربودی چون مهر سخت کردم سست آمدی به یاری عمری دگر بباید بعد از وفات ما را کاین عمر طی نمودیم اندر امیدواری @takbitnab 🌹🌹🌹
‏محبوب من! تمام چیزی که ذهنم را مشغول کرده این است که حال تو و حال چشمهایت خوب باشد... @takbitnab 🌹🌹🌹
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند گـل آدم بسرشتنـد و به پیمانه زدند ساکنـان حرم ستـر و عفاف ملکوت با من راه نشیـن بـاده مستانه زدند آسمان بــار امـانت نتوانست کشید قرعه کار به نـام مــن دیوانه زدند @takbitnab 🌹🌹🌹
شوق دیدار توام هست چه باک به نشیب آمدم اینک ز فراز به تو نزدیک ترم، می دانم یک دو روزی دیگر از همین شاخه لرزان حیات پرکشان سوی تو می آیم باز دوستت دارم بسیار هنوز @takbitnab 🌹🌹🌹