🌷مرحوم حاج اسماعـــــیل دولابـــــــی :
🦋 #علــــی علیه السلام
یعنی ﻣﺤﺒﺖ و ﻣﺤﺒﺖ یعنی "علـــــی" علیه السلام
🌸ﯾـﮏ ذره از ﻣﺤﺒـﺖ "ﻋﻠــــــی" علیه السلام اﮔﺮ ﺑﻪ ﻗﻠــــــــــﺒﺘﺎن ﺑﯿﻔﺘﺪ ﺷﻤﺎ را دﮔﺮﮔﻮن میکند و ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ وسیله ی ﻧﺠﺎت ﺷﻤﺎﺳـﺖ ...
🦋ﻣﻘﺒـﻮل واﻗﻊ ﺷﺪن اﻋﻤﺎل، ﻣﻨﻮط ﺑﻪ ﻣﺤﺒﺖ اﺳﺖ.
اﮔﺮ ﻧﻤﺎز ﺑﺪون ﻣﺤﺒﺖ ﺑﺨﻮانی، ﻣﻼﺋﮑﻪ آن را ﺑﻮ میکنند و ﭼﻮن ﻋﻄﺮ ﻣﺤﺒﺖ "علی" علیه السلام راﻧﺪارد، آن را ﺑﺮ می ﮔﺮداﻧﻨﺪ و اﺟﺎزه نمی دﻫﻨـﺪ ﺑﺎﻻ ﺑﺮود.
🦋اﻣﺎ اﮔﺮ ﻣﺤﺒﺖ ﻫﻤﺮاه ﻧﻤﺎز ﺑﺎﺷﺪ، ﻣﻼﺋﮑﻪ ی ﻫﻔﺖ آﺳﻤﺎن که آﺳﻤﺎن ﺑﻪ آﺳـﻤﺎن را رﺳﯿﺪگی میکنند، آن را ﺑﻪ ﺑﺎﻻ میﻓﺮﺳﺘﻨﺪ ...
📚منبع : کتاب مصـــــباح الهدی
🍃
🌸🍃 @takhooda 🕊
•🕊️•#سرداڔدݪـها
به من آموختی پریدن را، رسم شیرین پر کشیدن را...🕊️
آه! ای مرد آسمانی، زندگی بعد تو نفس گیر است🥺
کجایی شهید همیشه جاویدان، آسمان را خدا به نامت زد...🍃☘️🍃
تا ابد ما اسیر پایینیم، تا ابد جایگاه تو بالاست...
شهیدحاج قاسم سلیمانی🌱
🍃
🌺🍃 @takhooda 🕊
موانع استجابت_31.mp3
16.13M
#موانع_استجابت_دعا ۳۱
⛓ گناه، شبیه زنجیر است ....
پای دعاهایمان را به زمین، بند میکند،
و مانع اجابتش میشود؟
مکانسیم تأثیر گناه، در عدم استجابت دعاهای ما، چگونه است؟
#اسناد شجاعی 🎤
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
(مولا و غلام مشتبه شدند)
در زمان خلافت امیر مومنین (ع) مردی کوهستانی با غلام خود به حج می رفتند، در بین راه غلام مرتکب تقصیری شده و مولایش او را کتک زد، غلام برآشفته و به مولای خود گفت تو مولای من نیستی بلکه من مولا و تو غلام من می باشی، و پیوسته یکدیگر را تهدید می کردند و به هم می گفتند: ای دشمن خدا بر سخنت ثابت باش تا تو را نزد امیرالمؤمنین (ع) ببرم، چون به کوفه برگشتند هر دو با هم نزد علی (ع) رفته و مولای «ضارب» گفت این شخص غلام من است و خلافی کرده او را زدم بدین سبب از اطاعت من سر بر تافته و مرا غلام خود می خواند.
دیگری گفت: به خدا سوگند دروغ می گوید و او غلام من می باشد و پدرم وی را به منظور راهنمایی و تعلیم مسائل حج با من فرستاده و او به مال من طمع کرده و مرا غلام خود می داند تا از این راه اموالم را تصرف کند، امیرالمؤمنین (ع) به آنان فرمود: بروید و امشب با هم صلح و سازش کنید و بامدادان به نزد من بیایید و حقیقت حال را بیان نمایید، چون صبح شد امیرالمؤمنین (ع) به قنبر فرمود: دو سوراخ در دیوار مهیا کن و آن حضرت عادت داشت همه روزه پس از آنکه نماز صبح به جای می آورد به خواندن تعقیب و دعا مشغول می شد تا خورشید به اندازه ای در افق بالا می آمد، آن روز هنوز از تعقیب نماز صبح فارغ نشده بود که آن دو مرد حاضر شدند و مردم دور ایشان ازدحام کرده و می گفتند امروز قضیه ای برای امیرالمؤمنین روی داده که نمی تواند آنرا حل نماید، آن حضرت پس از فراغ از عبادت برخاسته و جلو آمد و به آن دو فرمود چه می گویید: آنان مجدداً شروع کردند به قسم خوردن که من مولا هستم و دیگری غلام! علی (ع) به آنان فرمود: سرتان را در سوراخ داخل کنید، و به قنبر فرمود :
زود باش شمشیر رسول خدا (ص) را برایم بیاور تا گردن غلام را بزنم، غلام از شنیدن این سخن بر خود لرزید و بدون اختیار سر را بیرون کشید، و آن دیگ سرش را همچنان نگهداشت.
امیرالمؤمنین (ع) رو به غلام کرده و فرمود: مگر تو ادعا نمیکردی غلام نیستم، گفت آری ولکن این مرد به من ستم نمود و من مرتکب چنین خطایی شدم!
پس آن حضرت از مولایش تعهد گرفت که دیگر او را آزار ندهد و غلام را به وی تسلیم نمود.
قضاوت های حضرت علی (ع)
🍃
🌸🍃 @takhooda 🕊