✨﷽✨
✅#چرابایدخداراعبادت_کنیم_بااینکه_ازمابی_نیازاست؟
✍روزی جوانی نزد حضرت موسی علیه السلام آمد و گفت: ای موسی خدا را از عبادت من چه سودی می رسد که چنین امر و اصرار بر عبادتش دارد؟ حضرت موسی علیه السلام فرمود: یاد دارم در نوجوانی از گوسفندان شعیب نبی چوپانی می کردم. روزی بز ضعیفی بالای صخره ای رفت که خطرناک بود و ممکن بود در پایین آمدن از آن صخره اتفاقی برایش بیفتد.
با هزار مصیبت و سختی خودم را به صخره رساندم و بز را در آغوش گرفتم و در گوشش گفتم: ای بز ! خدا داند این همه دویدن من دنبال تو وصدا کردنت برای برگشتن به سوی من، به خاطر سکه ای نقره نیست که از فروش تو در جیب من می رود. می دانی موسی از سکه ای نقره که بهای نگهداری و فروش تو است، بی نیاز است. دویدن من به دنبال تو و صدا کردنت به خاطر خطر گرگی است که تو نمی بینی و نمی شناسی و او هر لحظه اگر دور از من باشی به دنبال شکار توست.
🌟ای جوان بدان که خدا را هم از عبادت من و تو سود و زیانی نمی رسد، بلکه با عبادت می خواهد از او دور نشویم تا شیطان بر ما احاطه پیدا نکند و در دام حیله های شیطان نیفتیم... "وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمٰنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ " و هر کس از یاد خدا رویگردان شود شیطان را به سراغ او میفرستیم پس همواره قرین اوست (زخرف 36)
📚الانوار النعمانیه
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
🍃
🌸🍃 @takhooda ✨
دعاهای سفارش شده روزانه
دعای حضرت آدم(ع) برای مبارزه با نفس
از امام جعفرصادق(ع) روایت شده که حضرت آدم به خدا از نفس شکایت کرد وحی آمد بگو:
لا حَوْلَ قُوَّهَ اِلاّ بِالله (و به روایتی این دعا را) یا رَبّاهُ یا رَبّاهُ یا رَبّاهُ لا یَرُدُّ غَضَبَکَ اِلاّ حِلْمُکَ وَ لا یُنْجی مِنْ عَقُوبَتِکَ اِلاّ التَّضَرُّعُ اِلَیکَ حاجَتیَ الَّتی اِنْ اَعطَیْتَنیها لَمْ یَضُرَّنی ما حَرَّمْتَنی وَ اِنْ حَرَّمْتَنیها لَمْ یَنْفَعْنی ما اَعْطَیْتَنی اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ الْفَوْزَ بِالْجَنَّهِ وَ اَعُوذُبِکَ مِنَّ النّارِ یا ذَا الْعَرْشِ الشّامِخِ الْمُنیفِ یا ذَالْجَلالِ وَالأِکْرامِ الْباذخ الْعَظیمْ یا ذالْمُلْکِ الفاخِرِ الْقَدیمِ یا الَهَ الْعالَمینَ یا صَریخَ الْمُسْتَصْرِخینَ وَ یا مَنْزُولاً بِه کُلُّ حاجَهٍ اِنْکُنْتَ قَدْ رَضیتَ فَازْدُدْ عَنّی رِضاً مِنْکَ وَ قَرِّبْنی مِنْکَ زُلْفی وَ اِلاّ تَکُن رَضیتَ عَنّی فَبِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ وَ بِفَضْلِکَ عَلَیْهِمْ لَمّا رَضیتَ عَنّی اِنَّکَ اَنْتَ التَّوابُ الرَّحیمُ.
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
حضرت علی(ع) میفرماید: هر کس این دعا را بعد از نمازها بخواند خداوند گناهان او را میآمرزد اگر چه به قدر شماره ستارگان آسمانها باشد و به قدر قطرات باران.
یا مَنْ لایَشْغَلُهُ سَمْع عَنْ سَمْع یا مَنْ لایُغَلِّطُهُ السَّائِلُونَ یا مَنْ لایُبْرَمُهُ الْحاحُ الْمُلِّحینَ اَذِقْنی بَرْدَ عَفْوِکَ وَ مَغْفِرَتِکَ وَ حَلاوَهَ رَحْمَتِکَ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍁دعای غریق🍁
🌴دعای تثبیت ایمان درآخرالزمان
🌷یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ🌷
🌷یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوب🌷
🥀ثبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک🥀
💫انهم یرونه بعیداونراه قریبا💫
📖دعایی که در زمان غیبت بایدهر روز خوانده شود🙏
📿 اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ،
💍 فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،
📿 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ،
💍 فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،
📿 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم
💍 تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینی
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
دعای عظیمی از حضرت داوود(ع)
چون داوود بر وصف تحمید این دعا را خواند از حضرت عزت وحی آمد که ملائکه کرامالکاتبین را از بسیاری نوشتن ثواب این دعا به زحمت انداختی
اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ دائِماً مَعَ دَوامِکَ وَ لَکَ الْحَمْدُ باقِیاً مَعَ بَقائِکَ وَ لَکَ الْحَمْدُ خالِداً مَعَ خُلُودِکَ وَ لَکَ الْحَمْدُ کَما یَنْبَغی لِکَرَمِ وَجْهِکَ وَ عِزَّ جَلالِکَ یا ذَالْجَلالِ وَ الإِکْرامِ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّحِمینَ.
🍃
🌼🍃 @takhooda ✨
آرامش حس حضور خداست
#داستانهای_قرآنی قسمت سوم داستان قرآنی اصحاب کهف 🌴 چوپان گفت : اگر موافقت کنید من هم با شما هم عق
#داستانهای_قرآنی
قسمت چهارم داستان قرآنی اصحاب کهف
🌴 ولی پس از گذشتن آن بنابه اراده خداوند ، از خواب بیدار شدند و نظری به اطراف خود افکندند و از یکدیگر پرسیدند :
🌴 ما چقدر خوابیده ایم ؟ بعضی گفتند یک روز و بعضی اظهار کردند : یک نیمه روز خوابیده ایم . ولی مطلبی که موجب بهت شدید و حیرت آنها شد خشگ شدن درختها و نابودی آنها و گرسنگی خودشان بود .
🌴 هر چه درباره درختها و آبها فکر کردند ، فکرشان به جائی نرسید و سبب اینکه همه در یک روز از بین رفته اند ، بر آنها نامعلوم ماند . باری برای نجات از گرسنگی ، گفتند : یکی از ما باید محرمانه به شهر برود و با این بول مختصری که داریم غذائی تهیه کند ولی اینکار باید بی سر و صدا انجام شود و کسی از جریان کار ما اطلاع نیابد و گرنه ما را میکشند یا به بت پرستی وادار می سازند .
🌴 یکی از آنها که مردی آزموده و کاردان بود ، از جا برخواست . لباسهای مرد چوپان را گرفت و پوشید و به سوی شهر رهسپار شد . چون به دروازه شهر رسید ، شهر به نظرش نا آشنا آمد . قدم در شهر گذاشت . همه چیز را به وضع دیگری دید . کوچه ها و عمارتها تغییر کرده ، مغازه ها به صورت دیگری در آمده ، لباس مردم عوض شده و خصوصیات دیگر شهر نیز تغییر یافته بود .
🌴 این مطالب برای او موجب حیرت گردید . با خود می گفت خدایا من خواب می بینم ؟ آیا راه را گم کرده ام و این شهر ، شهر دیگری است ؟ چرا همه چیز عوض شده و چرا من این مردم را نمی شناسم .
🌴 به هر حال ، خود را به مغازه نانوائی رسانید . چند دانه نان برداشت و پولهای خود را به صاحب مغازه داد . خباز پولها را گرقت ، نظری برآن افکند و گفت ای جوان ! آیا گنج پیدا کرده ای ؟ گفت : نه . این پول خرمائی است که من پریروز فروخته ام و از این شهر رفته ام .
🌴 این جواب خباز را قانع نکرد و بالاخره او را نزد شاه برد و گفت : این جوان گنج پیدا کرده و این پولها نشانه آن است . شاه گفت : ای جوان ! نترس و حقیقت مطلب را بگو . ما با تو کاری نداریم . پیامبر ما عیسی بن مریم به ما دستور داده که از پیدا کننده گنج ، خمس آن را دریافت کنیم . اینک تو یک پنجم آن را به ما بده و به سلامت برو .
#ادامه دارد...
🍃
🌼🍃 @takhooda ✨
#داستانهای_قرآنی
قسمت پنجم داستان قرآنی اصحاب کهف
🌴 شاه گفت : ای جوان ! نترس و حقیقت مطلب را بگو . ما با تو کاری نداریم . پیامبر ما عیسی بن مریم به ما دستور داده که از پیدا کننده گنج ، خمس آن را دریافت کنیم . اینک تو یک پنجم آن را به ما بده و به سلامت برو .
🌴 جوان گفت : اعلیحضرتا ! به عرض من گوش کنید من مردی از اهل این شهرم و دو روز قبل با چند از رفقای خود برای عبادت خداوند به غار کوهی رفتیم . روزی که ما از این شهر رفتیم پادشاه این شهر ، دقیوس بود و مردم را به پرستش خود دعوت می کرد . ما از نظر اینکه معتقد به خدائی او نبودیم ، از شهر گریختیم و به غار کوهی پناهنده شدیم . رفقای من هم اکنون در آن غار چشم به راه من هستند .
🌴 شاه گفت : ما همراه تو می آئیم تا رفقای تو را از نزدیک ببینیم و راستگوئی تو بر ما آشکار شود ، زیرا مطلبی که تو اظهار می کنی بسیار عجیب است و سلطنت دقیوس مربوط به سیصد سال قبل می باشد .
🌴 شاه با جمعی از درباریان به همراهی آن جوان به راه افتادند . جمعی از اهل شهر هم که کم و بیش از جریان با خبر شده بودند به دنبال آنها از شهر خارج شدند .
🌴 چون کناره کوه رسیدند،جوان گفت : اگر شما ناگهان بر رفقای من وارد شوید ، آنها دچار ترس خواهند شد و ممکن است خطری متوجه آنها شود ، شما همین جا توقف کنید تا من نزد رفقایم بروم و آنها را از چگونگی مطلب مطلع سازم سبس شما وارد شوید .
🌴 جوان تنها قدم در درون کهف گذاشت و به رفقای خود گفت : رفقای عزیز ! خواب شما آنطور که گمان می کردید یک روز و یا نیم روز نبوده بلکه شما چندین قرن در آن غار بوده اید . من به شهر رفتم . همه چیز را دگرگون دیدم ! و دقیوس جنایت کار حدود سیصد سال است مرده و بساط او بر چیده شده است . پیغمبری از جانب خداوند به نام عیسی بن مریم برانگیخته شده و مردم پیرو آن پیغمبر عالی مقام اند .
#ادامه دارد...
🍃
🌺🍃 @takhooda ✨
#داستانهای_قرآنی
قسمت آخر داستان قرآنی اصحاب کهف
🌴 من به شهر رفتم و با وضع عجیبی روبرو شدم پولهای من در نظر مردم ناشناس بود مرا به یافتن گنج متهم ساختند و به دربار شاه بردند و رفته رفته من این مطالب را درک کردم و معلوم شد که ما به اراده خداوند چند صد سال در این کهف خوابیده ایم .
🌴 اکنون هم شاه و هم درباریان و جمعی از اهالی شهر بیرون غار اجازه ورود می خواهند تا نزد شما آیند .
🌴 رفقا باورشان نیامد و گمان کردند که رفیقشان آنها را گرفتار ساخته است .گفتند بیائید به درکاه خداوند دعا کنیم ما را به صورت اول برگرداند . در آن حال دست به دعا برداشتند و از حضرت احدیت درخواست کردند که ما را از این ابتلا نجات بده و به صورت اول برگردان .
🌴 درخواست آنان در پیشگاه خداوند پذیرفته شد و دیگر باره خداوند خواب را بر آنان مسلط ساخت . شاه و مردم مدتی انتظار کشیدند و چون از بازگشت جوان خبری نشد،وارد کهف شدند ولی بنا به اراده الهی ، اصحاب کهف از نظر آنان مستور بودند .
🌴 به اشاره شاه در آن مکان مسجدی ساختند و جایگاهی برای عبادت پروردگار بنیان نهادند و این حادثه آیتی بود از حیات خداوند که برای توجه مردم به قدرت پروردگار ارائه شد .
پایان داستان اصحاب کهف .
کلیپی در این مورد قبلا گذاشته بودیم تو کانال توصیه میکنم در مطلب بعد ببینید اثار این غار رو که بازدید کنندگان زیادی هم داره
🍃
🌸🍃 @takhooda ✨
✅ متن روایت داروی امام کاظم (علیه السلام) بهمراه منابع
🌷امام رضا (علیه السلام) فرمودند :
امام کاظم (ع) مبتلا به بیماری شدند، طبیبان نزد ایشان آمدند و نسخه های عجیب و غریبی ارائه دادند، امام کاظم (ع) فرمودند: به کجا میروید ؟ (یعنی جای دور نروید)، به سرور و سید این داروها اکتفا کنید :
هلیله و رازیانه و شکر، در ابتدای تابستان سه ماه ، و در هر ماه سه مرتبه ، و در ابتدای زمستان سه ماه، در هرماهی سه روز سه مرتبه، و در زمستان بجای رازیانه، مصطکی گذاشته شود، پس کسی که استفاده کند بیمار نخواهد شد مگر بیماری مرگ»
🔸متن عربی :
عن الرضا (عليه السلام) قال: سمعت موسى بن جعفر عليهما السلام وقد اشتكى فجاءه المترفعون بالأدوية - يعنى الأطباء - فجعلوا يصفون له العجائب فقال : أين يذهب بكم ؟ ! اقتصروا على سيد هذه الأدوية :
الإهليلج والرازيانج والسكر في استقبال الصيف ثلاثة أشهر في كل شهر ثلاث مرات وفي استقبال الشتاء ثلاثة أشهر كل شهر ثلاث أيام ثلاث مرات، ويجعل موضع الرازيانج مصطكي، فلا يمرض إلا مرض الموت .
بيان : " ويجعل موضع الرازيانج " أي في الشتاء .
📚 منابع :
1️⃣طب الأئمة : 50 .
2️⃣کتاب طب الأئمة الصادقين (نسخه خطی)
3️⃣بحار الأنوار 59 : 99 ح 21 .
4️⃣الدروس الشرعية في فقه الإمامية ج3 ص48
5️⃣مستدرك الوسائل 16 : 442 ح 20496
6️⃣الفصول المهمة في أصول الأئمة 3 : 55 ح 2567
7️⃣جامع أحاديث الشيعة 23 : 487 ح 2045
8️⃣مستدرك سفينة البحار 10 : 542
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
هدایت شده از آرامش دلم تنها خداست
4_5859381761741424161.mp3
10.22M
#سبک_زندگی_شاد ۳۴
❎گاهی میدوی و به مقصد نمیرسی...
گاهی میدوی و از مقصد دورتر می شوی !
در درون تو چه اتفاقی رخ داده ، که هیچ چیز شادت نمیکند؟
#استاد شجاعی 🎤
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
🌸عهد ثابت چهارشنبه ها🌸
🔸⤵️اذکار روز،،،
🔶 یا حی یاقیوم 👈 100 مرتبہ
🔶یا متعال 👈 541 مرتبہ
⭐️⤵️ سوره روز،،،
✨ سوره مبارکہ حشر✨
🌟 تمام کائنات براو درود فرستد و برای او استغفار میکند🌟
💦💠💦 ادعیه و زیارت روز،،،
🔹 #دعای_روز_چهار_شنبه
🔷 #زیارت_امیر_المومنین
🔷 #دعای_فرج
🌸🍃نماز روز ⤵️ ،،،
🍃 #نماز روز چهار شنبہ↩️ هر کس چهار رکعت نماز بجا آورد و بخواند در هر رکعت بعد از حمد یک مرتبه سوره توحید و سوره قدر خداوند قبول فرماید توبه او را از هر گناهی.
🍃🍂ختـــــومـات روزانـــه🍃🍂
1⃣🌸✨ ختم 200،000 صلوات
2⃣🌸✨ ختم 20،000 تسبیحات اربعہ
3⃣🌸✨ ختم 7،000 توحید
🍃
🌸🍃 @takhooda 🦋
#داستانهای_قرآنی
✅ داستان قرآنی اصحاب فیل
قسمت اول
❇️ الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل . الم یجعل کیدهم فی تضلیل .
( سوره فیل : 1 )
🌴 نجاشی پادشاه حبشه در راه تبلیغ دین مسیح به فعالیت زد و به وسائل مختلف کوشید تا دین مسیح را به صورت اول برگرداند و نیروی از دست رفته اش را تجدید کند .
🌴 وقتی دید از همه کشورها مردم برای حج به سوی مکه می روند ، به اندیشه فرو رفت که کاری کند تا توجه مردم را از مکه و کعبه برگرداند و این تاج سیادت را از قریش و اهل مکه بر باید و دلهای مردم را به کشور خود متوجه نماید .
🌴 بدین جهت کلیسای مجللی در صنعاء ( یکی از شهرهای یمن ) بنا نهاد و در ساختمان آن منتهای دقت را بکار برد و پس از پایان ، آن را به بهترین زینتها تزئین کرد و عالی ترین فرشها و پرده ها را در آن فراهم نمود به طوریکه زیبائی آن چشم را خیره و بیننده را مبهوت می ساخت .
🌴 او تصور می کرد با بودن چنین کلیسای معظمی دیگر کسی به سوی مکه نخواهد رفت و همه مردم حتی قریش و اهل مکه به آن کلیسا خواهند آمد .
🌴 اما بر خلاف تصور او ، نه تنها اهل مکه په آنجا توجه نکردند بلکه اهالی یمن و حبشه هم مکه را فراموش نکردند و بازبرای حج ، به سوی مکه رفتند .
🌴 اینجا دیگر کاری از نجاشی ساخته نبود . زیرا تصرف در دلهای مردم با زور سر نیزه محال است و عقیده ، قابل تحمیل نیست .اتفاقا یک کاروان تجارتی از مکه به حبشه آمد ، کاروانیان همه عرب و برای تجارت به آن کشور آمده بودند .
🌴 چندین تن از کاروانیان عرب ، در یکی از اطاقهای آن کلیسا منزل کردند و چون هوا سرد بود آتش افروختند . ولی وقت رفتن ، فراموش کردند آتش را خاموش کنند . آتش به آن کلیسا رخنه کرد و حریق مدهشی بوجود آورد .
🌴 وقتی خبر سوختن کلیسا و علت پیدایش آن را به اطلاع نجاشی رساندند ، سخت غضبناک شد و با خود گفت عربها از راه دشمنی کلیسای ما را آتش زده اند و قسم یاد کرد که کعبه را ویران کند و آن را نابود سازد .
#ادامه دارد...
🍃
🌸🍃 @takhooda ✨
#داستانهای_قرآنی
✅ داستان قرآنی اصحاب فیل
قسمت دوم
❇️ الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل . الم یجعل کیدهم فی تضلیل .
( سوره فیل : 1 )
🌴 نجاشی فرمانده سپاه خود ( ابرهه ) را طلبید و با لشگری مجهز به انواع تجهیزات ، از اسب و فیل و سواره و پیاده به سوی مکه فرستاد .
🌴 ابرهه با آن سپاه عظیم ، مانند سیل بنیان کن به محل ماموریت خود رهسپار شد . در بین راه غارتگری ها کرد و هر کجا گوسفند و گاو و شتر دید آن را تصرف نمود . در بیابان حجاز ، شبانی را با دویست شتر ملاقات کرد .
🌴 شترها از عبدالمطلب و شبان هم شبان او بود ، ابرهه شترهای عبدالمطلب را گرفت و به راه خود ادامه داد تا در پیرون شهر مکه منزل نمود .
🌴 ابرهه در خیمه خود روی تخت نشسته و سران سپاه در اطرافش ایستاده بودند که دربان او وارد شد و گفت : اینک عبدالمطلب رئیس مکه و سرور قریش بیرون خیمه است و اذن ورود می خواهد . ابرهه اجازه داد و پس از لحظه ای عبدالمطلب وارد شد .
🌴 آثار بزرگی و عظمت در چهره او نمایان بود . ابرهه وقتی او را دید بی اختیار از جا پرید و چند قدم او را استقبال کرد و کنار خود روی تخت نشانید و مراسم احترام را به عمل آورد . سپس به مترجم خود گفت : از عبدالمطلب بپرس برای چه اینجا آمده ای ؟
🌴 گفت : به من خبر رسیده که سپاهیان تو شتران مرا گرفته اند . آمده ام درخواست کنم شتران مرا به من برگردانید .
🌴 ابرهه گفت : عجبا ! من برای خراب کردن کعبه و ویران کردن اساس عظمت این مرد آمده ام،او به فکر شتران خویش است . به خدا قسم اگر این مرد از من درخواست می کرد از همین جا برگردم و کعبه را خراب نکنم ، من به احترام او بر می گشتم .
🌴 عبدالمطلب گفت : من صاحب شترها هستم و این خانه هم صاحبی دارد ، من باید شتران خود را حفظ کنم و صاحب این خانه هم ، خانه خود را .
#ادامه دارد...
🍃
🌸🍃 @takhooda ✨
✅ داستان قرآنی اصحاب فیل
قسمت پایانی
❇️ الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل . الم یجعل کیدهم فی تضلیل .
( سوره فیل : 1 )
🌴 ابرهه دستور داد شتران عبدالمطلب را رد کردند و آنگاه با سپاه خود به عزم ویران ساختن کعبه به سوی شهر حرکت کرد
🌴 ولی هنوز قدم در شهر مکه نگذاشته بود که پرندگانی کوچک به نام ( ابابیل ) برفراز آسمان مکه نمایان شدند و کم کم خود رابالای سر سپاه ابرهه رساندند .
🌴 آن پرندگان ، حامل سنگریزه هائی به نام ( سجیل ) بودند که فرق سپاهیان را هدف می گرفتند و سنگریزه بر سر آنها می کوبیدند و هر سنگ ریزه ای یک تن از سپاه ابرهه را هلاک کرد .
🌴 هنوز چیزی نگذشته بود که تمام سپاه ابرهه ، به جز یک نفر هلاک شدند و آن یک نفر به شتاب خود را به حبشه رسانید و به حضور نجاشی آمد و جریان کشته شدن سپاه را به عرض رسانید . نجاشی با بهت و حیرت پرسید : آن پرندگان به چه صورت بودند که سپاه مرا نابود کردند ؟
🌴 در آن حال یکی از همان پرندگان در هوا پیدا شد ، آن مرد گفت : اعلیحضرتا ! این یکی از همان پرندگان خطرناک است که لشکر ما را هلاک کردند .
🌴 سخن آن مرد به پایان رسید و در همان حال ، سنگ ریزه ای بوسیله همان پرنده بر سر او فرود آمد و در حضور نجاشی جان داد .
🌴 این حادثه در سال ولادت خاتم انبیاء پیغمبر عالی مقام اسلام ( ص ) واقع شد .
🍃
🌺🍃 @takhooda ✨