#خودسازی
#استغفار
🔻اگر غمگین هستیدومیخواهیدشادشوید،
🔻غمےروۍدلتان هست،
🔻یا یک گرفتارۍدارید و اینمشڪل را به هر جا میزنید بازنمیشود؛
🟢از طرف شیعیانۍڪه نمیتوانندو امڪان #استغفار را ندارند،استغفارڪن.
🔵گناه ڪردند ولۍعقلشان نمیرسد ڪه استغفار ڪنند.
🟣یا از دنیا رفته و دیگر نمیتواند استغفار ڪند، ڪارش هم گیر است و آنجا بیهوش است.
❤️این ڪارِ امام زمان ارواحنافداه است، ایشان براۍ شیعیانشان استغفار و دعا میڪنند. خب شما هم به امام زمانت اقتدا ڪن.
#استاد حاج آقازعفرۍزادهحفظه الله تعالے
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
📚داستانهای ائمه: امام هادی (ع): در بزم خلیفه
متوكل، خلیفه سفاك و جبار عباسی، از توجه معنوی مردم به امام هادی علیه السلام بیمناك بود و از اینكه مردم به طیب خاطر حاضر بودند فرمان او را اطاعت كنند رنج می برد. سعایت كنندگان هم به او گفتند ممكن است علی بن محمد (امام هادی) باطناً قصد انقلاب داشته باشد و بعید نیست اسلحه و یا لااقل نامه هایی كه دالّ بر مطلب باشد در خانه اش پیدا شود. لهذا متوكل یك شب بی خبر و بدون سابقه، بعد از آنكه نیمی از شب گذشته و همه ی چشمها به خواب رفته و هر كسی در بستر خویش استراحت كرده بود، عده ای از دژخیمان و اطرافیان خود را فرستاد به خانه ی امام كه خانه اش را تفتیش كنند و خود امام را هم حاضر نمایند. متوكل این تصمیم را در حالی گرفت كه بزمی تشكیل داده مشغول می گساری بود. مأمورین سرزده وارد خانه ی امام شدند و اول به سراغ خودش رفتند. او را دیدند كه اتاقی را خلوت كرده و فرش اتاق را جمع كرده، بر روی ریگ و سنگریزه نشسته به ذكر خدا و راز و نیاز با ذات پروردگار مشغول است. وارد سایر اتاقها شدند، از آنچه می خواستند چیزی نیافتند. ناچار به همین مقدار قناعت كردند كه خود امام را به حضور متوكل ببرند.
وقتی كه امام وارد شد، متوكل در صدر مجلس بزم نشسته مشغول می گساری بود. دستور داد كه امام پهلوی خودش بنشیند. امام نشست. متوكل جام شرابی كه دردستش بود به امام تعارف كرد. امام امتناع كرد و فرمود:
«به خدا قسم كه هرگز شراب داخل خون و گوشت من نشده، مرا معاف بدار».
متوكل قبول كرد، بعد گفت: «پس شعر بخوان و با خواندن اشعار نغز و غزلیات آبدار محفل ما را رونق ده».
فرمود: «من اهل شعر نیستم و كمتر، از اشعار گذشتگان حفظ دارم».
متوكل گفت: «چاره ای نیست، حتما باید شعر بخوانی».
امام شروع كرد به خواندن اشعاری كه مضمونش این است:
«قله های بلند را برای خود منزلگاه كردند، و همواره مردان مسلح در اطراف آنها بودند و آنها را نگهبانی می كردندولی هیچ یك از آنها نتوانست جلو مرگ را بگیرد و آنها را از گزند روزگار محفوظ بدارد».
«آخرالامر از دامن آن قله های منیع و از داخل آن حصنهای محكم و مستحكم به داخل گودالهای قبر پایین كشیده شدند، و با چه بدبختی به آن گودالها فرود آمدند!».
«در این حال منادی فریاد كرد و به آنها بانگ زد كه: كجا رفت آن زینتها و آن تاجها و هیمنه ها و شكوه و جلالها؟» .
«كجا رفت آن چهره های پرورده ی نعمتها كه همیشه از روی ناز و نخوت، در پس پرده های الوان، خود را از انظار مردم مخفی نگاه می داشت؟» .
«قبر عاقبت آنها را رسوا ساخت. آن چهره های نعمت پرورده عاقبة الامر جولانگاه كرمهای زمین شد كه بر روی آنها حركت می كنند!» .
«زمان درازی دنیا را خوردند و آشامیدند و همه چیز را بلعیدند، ولی امروز همانها كه خورنده ی همه ی چیزها بودند مأكول زمین و حشرات زمین واقع شده اند!».
صدای امام با طنین مخصوص و با آهنگی كه تا اعماق روح حاضرین و از آن جمله خود متوكل نفوذ كرد این اشعار را به پایان رسانید. نشئه ی شراب از سرمی گساران پرید. متوكل جام شراب را محكم به زمین كوفت و اشكهایش مثل باران جاری شد.
به این ترتیب آن مجلس بزم درهم ریخت و نور حقیقت توانست غبار غرور و غفلت را، ولو برای مدتی كوتاه، از یك قلب پرقساوت بزداید
منبع: داستان راستان،شهید مطهری،جلد اول.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
👈🏻لذتِ گناه:ڪوتاهمدت و پر از ضرر
👈🏻لذتِگذشتنازآنگناه:بلندمدت و پر از سود😍
💥معامله کن،
فقط یه بار(بهخاطره خدا)
از یه گناهی ڪه معمولا انجامش میدی بگذر
اگه بعدش بیشتر لذت نبردی...
اگه سوده بیشتری نکردی...
اگه حسه شیرینه عزت نفس بهت دست نداد...
هرچی دلت خواست بهم بگو...
نگران نباش حاجی...
با گذشتن از گناه چیزیو از دست نمیدی..اتفاقا کلی چیزه باحال تر بدست میاری..از یه لذته سطح پایین میگذری تا به لذته سطح بالا برسی
بقول استاد پناهیان:
مبارزه با لذت یعنی رسیدن به لذت....البته یک لذت عمیق و سرشار نه یک لذت کم و سطحی👌
✅کم توقع نباش...کم توقع ها میرن جهنم...
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🕊تعريف زهد و پارسايى:
💫اى مردم، زهد يعنى كوتاه كردن آرزو، و شكرگزارى برابر نعمتها، و پرهيز در برابر محرّمات. پس اگر نتوانستيد همه اين صفات را فراهم سازيد، تلاش كنيد كه حرام بر صبر شما غلبه نكند، و در برابر نعمتها، شكر يادتان نرود. چه اينكه خداوند با دلائل روشن و آشكار، عذرها را قطع، و با كتابهاى آسمانى روشنگر، بهانه ها را از بين برده است.
📙نهج البلاغه، خطبه۸۱
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
مردان نفرین شده که خداوند در روز قیامت باانان حرف نمیزند و بهشت بر انها حرام است.
🔥مردی که از همسر خود دوری می کند
🔥مردی که به نوامیس و همسران مردم خیانت می کند
🔥مردی که ــ بدون عذر موجّه ــ به تنهایی و بدون همسر خود در رختخواب می خوابد
🔥مردی که با همسر خود بد اخلاقی می کند
🔥مردی که دیوث می باشد
امام صادق (علیه السلام) فرمود: بهشت بر شخصی که دیوث می باشد حرام است.
🔥مردی که همسر خود را کتک می زند
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به این مضمون فرمود: مردی که همسر خود را کتک می زند. خدای متعال آبروی او را در روز قیامت خواهد ریخت و او را در برابر چشم خلایق رسوا خواهد ساخت.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: هر مردی که یک سیلی به صورت همسر خود بزند، خدای متعال به فرشته ای که مأمور دوزخ است دستور می دهد که آن مرد را در جهنّم قرار داده و به صورت او هفتاد سیلی بزند.
🔥مردی که شاهد وقوع انحراف و معصیت در منزل خود می گردد و به آن راضی بوده و در مقابل آن از خود غیرت نشان نداده و آن وضع فاسد را اصلاح نسازد.
🔥مردی که موی همسر خود را در هنگام نزاع و درگیری می کشد
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به این مضمون فرمود: مردی که موی زنی را می کشد، دستهای او در روز قیامت با میخهائی از آتش کوبیده می شود.
🔥مردی که خودش غذا می خورد اما خانواده ی خود را گرسنه می گذارد
امام صادق (علیه السلام) فرمود: پیامبر اکرم (ص نهی فرمود از اینکه مردی سیر باشد. امّا همسر و فرزندانش گرسنه باشند.
پیامبر اکرم (ص) به این مضمون فرمود: مردی که در فکر همسر و فرزندان خود نیست مورد هلاک و نابودی قرار می گیرد
🔥مردی که ــ با داشتن امکانات ــ در امر معیشت همسر و خانواده ی خود بُخل می ورزد
امام صادق (علیه السلام) فرمود: سه گروه هستند که خدای متعال در روز قیامت با آنها سخن نمی گوید . و برای آنها عذابی دردناک است .
۱ــ شخصی که مرتکب عمل زنا می شود.
۲ــ شخصی که دیوث است.
و دیوث شخصی است که غیرت نداشته و مردم ــ در خانه ی او ــ برای انجام عمل ناشایست جمع می شوند.
۳ــ زنی که به شوهر خود خیانت نموده و مرتکب عمل ناشایست زنا می گردد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: خدای متعال ــ در روز قیامت ــ از شخصی که صغور است هیچ عمل خیر ی را ازاو قبول نمی کند.
از آن حضرت سؤال کردند: صغور کیست؟
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: مردی که مردان غریبه را بر همسر خود وارد می کند.
الکافی ج ۵ ص ۵۳۷مستدرک الوسائل ج ۱۴ ص ۲۵۰).
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
#آیا قرضدادن طبق قرآن واجب است؟
✨📖✨ مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثيرَة (245 - بقره)
⚡️کیست آنکه به خداوند قرضالحسنه دهد تا خدا آن را برایش چندین برابر فزونتر کند؟
💠🔸در آیه فوق حضرت حقتعالی به صراحت به بحث قرضالحسنه اشاره کرده است. اگر اندکی دقت کنیم در پرداخت قرض فرموده چه کسی هست؟ و مانند انفاق و صله رحم امر و تکلیف انجام آن نداده و قرض دادن را امری اختیاری قرار داده است. در حدیثی از امام صادق (ع)، انفاق 10 ثواب، قرضالحسنه 18 و صله رحم 30 ثواب دارد.
🍀حضرت علی (ع) میفرمایند: از استقراض و گرفتن قرض زیاد پرهیز کنید که بدهی زیاد، راستگو را دروغگو و خوشقول را بدقول میکند. در سیرۂ معصومین سلام الله علیها قرضگرفتن برای آنها وجود داشته، ولی در حدّ خرید و تهیه نان و خوراک و از سرناچاری است (تا سنتشده و مؤمن قرضکردن را عار نداند) و عموماً برای خرید وسیله یا ابزار خاصی قرض ننمودهاند. پس در سیرۂ معصومین (ع) قرضگرفتن برای مؤمن مگر در موارد ضروری جایز شده است در حالی که امروزه برخی از ما با قرضگرفتن (از انسان ها) در حال افزایش سرمایه و تولید هستیم.
🚫در بحث قرضدادن امام صادق (ع) میفرمایند: اگر توانِ و تحمّل قرض را ندارید و تأخیر آن را نمیتوانید قبول کنید، به کسی قرض ندهید. (یعنی پس از قرضدادن اصلاً درست نیست آبروی طرف را ببریم باید صبر کنیم.)
💥در حقیقت قرض را به اصطلاح حسابداری جزو مطالبات مشکوکالوصول بدانیم. یعنی پولی که از دستمان رفته و ممکن است اصلاً برنگردد. بدبختی ما این است که گاهی برای مشکل کسی قرض میکنیم، که این امر اصلاً درست نیست.
✅طبق سنت نبوی و علوی، در قرضدادن ما نباید کنجکاوی و محل خرج آن را بپرسیم، چون طرف ممکن است نخواهد بدانیم و شاید او را به اکراه به گفتن دروغ متوسل کنیم. مگر اینکه یا خودش بگوید که میخواهد در امر شرّ و گناهی استفاده کند. مانند: تولید شراب، یا خرید تفنگ برای قتل و یا طرف مشهور به فساد بوده و فسادش روشن و آشکار باشد.
#داستان ها و پندهای اخلاقی
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
#عقل انسان چه اندازه در حقیقت میتواند راه پیدا کند؟
✨📖✨ لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ (23 - انبیاء)
⚡️خداوند در مورد کارهایی که میکند کسی حق سؤال از او ندارد ولی او از همه سؤال خواهد کرد.
⬅️اگر در آیه دقت کنیم خداوند متعال با استناد به این آیه دقیقاً بیان میکند که کسی توانِ پرسیدن و فهم همه اسرار خلقت را ندارد و اگر کسی این آیه را نپذیرد و در پی سؤال و جواب برخی مسائل پیچیده خداوند مانند عدالت الهی، جبر و اختیار، قدرت خداوند، اسرار حروف مقطعه قرآن و.... قطعاً چون پاسخی نخواهد یافت گمراه خواهد شد. هر چند این امور پاسخی دارند ولی در فهم و گنجایش مغز بشری شاید نباشند.
⛔️چنانچه برای یک کودک هفتساله توصیف ازدواج و شب عروسی و وصف آن معنا ندارد. اگر کودک بپرسد شما جواب دارید که بگویید ولی چون پاسخ این سؤال مغزش را مشوّش میکند و خارج از فهم اوست از او میخواهید چیزی در این مورد نپرسد، چون به بلوغ نرسیده است. پاسخ سؤالات مذکور هم نیازمند رسیدن به کمال و بلوغ است چون نرسیدهایم در یک کلام، پس حق سؤال طبق آیه مذکور را نداریم.
#داستان ها و پندهای اخلاقی
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
#آداب زیارت اهلِ قبور و قبرستان
💎برای زیارت اهلِ قبور آداب و سنتهای خوبی هست که به برخی از آنها در اینجا اشاره میکنیم. امید است بتوانیم به این نکات در حدّ توان عمل کنیم:
1⃣ بهتر است با وضو و پاک وارد قبرستان شویم.
2⃣ پس از ذکر فاتحه برای تمام اموات، ابتدا برای زیارت قبر پدر و مادر خود برویم.
3⃣ پس از زیارت قبر والدین بهتر است به زیارت قبر شهداء، و مؤمنین و بدوارث و بیوارث برویم.
4⃣ حتماً رو به قبله ایستاده و سورۂ یس و قدر را زیاد بخوانیم. مستحب است برای زیارت قبر پدر و مادر، از سمت پا وارد شده و بالای سرشان فاتحه بخوانیم و اگر مقدور است، کفشها را از پای خود در بیاوریم.
4⃣ از آنها با صدای کمی بلند که خودمان بشنویم، خاطرۂ نیک و از خوبیهایشان تعریف کنیم، بدانیم آنها میشنوند و از ذکر خیر ما لذت میبرند.
💫🌟نبی مکرم (ص) فرمودند: فَاذکُروُا أموَاتکُم بِالخَیر. از اموات خود به نیکی یاد کنید.
✍در اینجا خاطرهای از مرحوم پدرم (ره) که با چشم خویش دیدم نقل میکنم: هر زمان که با مرحوم پدرم (ره) به قبرستان میرفتم، ایشان مرا به گوشهٔ دوری از قبرستان سر مزار مردی میبرد که نمیشناختم و هر زمان که میرفتیم امکان نداشت مرا بر سر مزار او نبرد. روزی سؤال کردم این مرد کیست؟ گفت: این مرد آهنگر بود. روزی دوچرخهٔ من شکست، به مغازۂ او بردم، خال جوشی بر آن زد و پنج تومان دستمزدش بود ولی هر کاری کردم نگرفت. گفت: همه چیز پول نیست اگر روزی سر مزار من رسیدی همین که فاتحهای هم نخوانی و ثانیهای بایستی و بگویی خدا رحمتش کند، برای من کافی است. پدرم آهی کشید و گفت: کاش بیست سال پیش پنج تومان را گرفته بود و مرا این همه هر هفته با این بخشش مدیون نمیکرد تا در قبرستان دنبال مزارش باشم و فاتحهای بخوانم. هر وقت میخواهم وارد قبرستان شوم، آن لحظه جلوی چشمانم آمده و نمیگذارد و گویی مرا از قبرش، صدا میکند.
✔️پس بهتر است در قبرستان نیز کسانی که بر ما حق طعام و حق کلام و حق سلام دارند را یاد کنیم. کسانی که روزی سر سفرهشان نشسته و نانشان را خوردهایم یا سلام داده و حالمان را پرسیدهاند و یا علمی بر ما یاد دادهاند.
6⃣ به مستمندان و فقرایی که در قبرستان به سوی ما دست نیاز دراز میکنند، کمک کنیم و اگر قاری قرآنی به نزد ما میآید تا قرآنی بخواند، به احترام کلام وحی مانعش نشویم و هدیهای بدهیم. بدانیم، هدف خواندن قرآن او نیست، حتی اگر غلط هم بخواند موکّلان آن را تصحیح میکنند. هدف رساندنِ روزی است.
🔷🔸کارهایی که در قبرستان نباید انجام دهیم:
🔺1) نباید بر روی قبرها راه برویم.
🔻2) در قبرستان خندیدن، کراهت شدید دارد چون محلی برای درک حقیقت مرگ و عبرت است.
🔺3) در قبرستان، با سنگ بر روی قبر زدن یا پخش گندم و برنج بر روی قبرها دلیل خاصی ندارد.
🔻4- حتیالمقدور کودکان، به ویژه نوزادان را را به قبرستان نبرید، چون نوزاد ممکن است به علت داشتن روح لطیف برخی صحنههای عذاب قبر اموات را ببیند و اثر بدی روی او بگذارد.
🔺5) روز دوشنبه و پنج شنبه زیارت اهل قبور مستحب است. روز شنبه و چهارشنبه رفتن به قبرستان صحیح نیست.
🔻6) قبل از طلوع خورشید و بعد از غروب خورشید، زیارت قبور اشکال دارد.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
#یک داستان زیبای اخلاقی
✍بین برخی افعال مثبت و منفی، مانند: شجاعت و حماقت و تواضع و رذالت و... تار مویی بیش فاصله نیست. یکی از این افعال منفی و مثبت نزدیک به هم، ترحّم و احترام است. شبی در مسیر خوابگاه دانشگاه تهران میرفتم که روشندلی را دیدم که با عصایِ فنری در حال حرکت است. سلام دادم و دست او را گرفتم. مسافتی رفتیم. روشندل (نابینا) ناگهان ایستاد و از من پرسید: چرا دست مرا گرفتی؟ ماندم چه جواب دهم، سکوت کردم. جواب خوبی داد. گفت: عزیزم اگر بر من احترام قائل شدی که یک انسانم و دست مرا گرفتی، ببر و مرا در پرتگاهی رها کن، بخدا ناراحت نمیشوم ولی اگر دلت به حالم سوخت و از روی ترحّم دستم را گرفتی رهایم کن که من نیازی به ترحّم کسی ندارم. روشندل ادامه داد: حال بگو کدام ترحّم یا احترام؟؟ گفتم: از روی ترحّم بود ولی اکنون از روی احترام شد. تبسّمی کرد و گفت: رهایم نکن تا برویم.
#داستان ها و پندهای اخلاقی
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🔴داستان فوق العاده جالب در مورد جادوی مرتاض هندی و آیت الله طباطبایی!
آیت الله شبیری زنجانی:
مرتاضی از هند به قم آمده بود و ادعاهای عجیبی داشت. از جمله اینکه می گفت می توانم انسان ها را با نیروی روحم از زمین بلند کنم و راست می گفت چون تعدادی از مردم را بلند کرده بود.
روزی در مجمع ما آمد. دوستم سید موسی صدر - که بعدها امام موسی صدر شد_ گفت: اگر می توانی مرا از زمین بلند کن.
مرتاض گفت: درون آن سینی بنشین.
ما با خود فکر کردیم سید موسی حالا وردی ذکری چیزی می گوید و جادوگری این مرتاض را باطل می کند. اما مرتاض کمی تلاش کرد و آقا موسی را با سینی حدود یک متر به هوا برد!!
وقتی قضیه تمام شد ما سید موسی صدر را سرزنش کردیم که این چه کاری بود کردی؟ چرا آبروی ماها را بردی؟!
سید گفت: می خواستم طلسمش را بشکنم، ولی هر چه تلاش کردم گویی مرا بسته بودند و نمی توانستم از روی سینی به زمین بپرم.
مرتاض را نزد استاد خود علامه طباطبایی بردیم. به استادمان گفتیم که این مرتاض از هند آمده و کارهای خارق العاده می کند...
علامه فرمود: مثلا چه کارهایی؟
گفتیم مثلا انسان را روی هوا بلند می کند!
هیچ تعجبی در علامه بر انگیخته نشد و فرمودند :خب نشان دهد.
مرتاض گفت: به ایشان بگویید می خواهد تا ایشان را بلند کنم؟
وقتی به علامه گفتیم ایشان فرمود: من همینطور که مشغول نوشتن بودم به نوشتنم ادامه می دهم و او کار خودش را بکند ...
مرتاض مقداری دم و دستگاهش را در آورد و اورادی خواند و مدتی کارهایش طول کشید.
علامه هم کماکان سرش روی کاغذ بود و کنار دیوار نشسته بود و مشغول نوشتن .
مدتی گذشت یک دفعه علامه سر خود را بالا آورد و نگاهی به مرتاض کرد و دوباره سرش را پایین انداخته و مشغول نوشتن شد.
مرتاض در هم شد اما دوباره ادامه داد. اوراد و اذکاری می خواند که ما نمی فهمیدیم و اداها و اطواری هم در می آورد.
مدتی گذشت دوباره علامه سرش را لحظه ای بالا آورده و نظری به چشمان مرتاض انداخت و دوباره مشغول نوشتن شد.
مرتاض که عصبی شده بود باز هم ادامه داد و این بار کارهایش بیشتر طول کشید.
علامه در مرحله سوم نگاهش را به او دوخت و اندکی طول داد!
مرتاض بلند شد و وسایل خود را جمع کرد و با سراسیمگی و التهاب بیرون رفت.
برخی از ماها پی اش رفتیم و از وی پرسیدیم چه شد؟ نتوانستی؟
با عصبانیت گفت :من تمام نیرو و توان خود را بکار گرفتم تا روح او را تسخیر کنم و بعد ایشان نگاهی به من کردند و تمام اورادم باطل شد و کارهایم نقش بر آب!!
به علاوه نفوذ نگاهشان جوری بود که کم مانده بود قبض روح شوم. مثل اینکه کسی گلوی مرا گرفته و کم مانده بود خفه شوم.
دفعه ی دوم سعی بیشتری کردم ولی ایشان با یک نگاه کوتاه دوباره کم مانده بود جان مرا بگیرد.
دفعه ی سوم نهایت درجه ی تلاشم را و هر چه بلد بودم به کار بردم تا تسخیرش کنم ولی این بار هم جوری نگاه کرد که احساس خفگی و اینکه کسی گلوی مرا می فشرد از دو دفعه ی قبل بیشتر شد و این بود که فهمیدم این روح را نمی توان تسخیر کرد و خیلی عظمت دارد ...
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
📚#یک_داستان_یک_پند
کاروانی عازم مکه بود که در میان کاروان پسر جوانی به نیابت از پدر مرحوم خود برای به جای آوردن اعمال حج به مکه میرفت. پسر جوان را عمویش به پیرمردی مؤمن در کاروان سپرده بود که مراقب او باشد تا پسر جوان حج و اعمال آن را کامل به جای آورد و در طول سفر هم عبادت خدا کند و هم اینکه عمر را به بطالت نگذراند. همراه کاروان مرد میانسالی بود که از اجنه آسیب دیده و اندکی شیرین عقل گشته بود و او را برای شفاء به کعبه میبردند.
در منزلی در کاروانسرایی کاروان حجاج برای ساعاتی اتراق کردند و پیرمرد مؤمن قصد کرد تا زمان ظهر قدری بخوابد. چون از خواب برخاست، دید جمعی با مسخره کردن آن شیرین عقل با او مزاح میکنند و این پسر جوان هم چشم پیرمرد از خود دور دیده بود و با آنان در گناه جمع شده بود. پسر چون پیرمرد را دید از جمع باطلان جدا شد و نزد او آمد. پسر جوان چون ناراحتی پیرمرد را دید به او گفت: زیاد سخت نگیر، در طول چهل روزی که منزلمان مرکب حیوانات است و در سفریم من هیچ تفریحی نداشتهام. ما این همه رنج بر خود داده و عازم خانۀ خدا هستیم، خداوند از یک گناه ما میگذرد نباید بر خود سخت بگیریم، مگر چه کردیم؟ یک مزاح و شوخی برای روحیه گرفتنمان برای ادامۀ پر شور سفر لازم است. پیرمرد در جواب پسر جوان به نشان نارضایتی فقط سکوت کرد.
ساعتی گذشت مردم برای نماز ظهر حاضر شدند. نماز را به جماعت در کاروانسرا خواندند. پیرمرد دید پسر جوان زمان گرفتن وضو که پای خود بر زمین گذاشت خار ریزی بر پای او رفت و پسر نشست تا آن خار از پای خود برکند ولی خار آنقدر ریز بود که میان پوست شکسته و مانده بود. پیرمرد گفت: بلند شو حاجی جوان برویم که نماز جماعت شروع شد. پسر جوان گفت: نمیتوانم خار در پایم آزارم میدهد و توان راه رفتن مرا گرفته است. نمیتوانم پای بر زمین بگذارم. پیرمرد گفت: از تو این سخن بعید است جوانی به این سرو قامت و ابهت را که همه جای تن او سالم است خاری که به این کوچکی است و دیده نمیشود از پای درآورد و نتواند را برود. بلند شو و بر خود سخت نگیر، این خار چیزی نیست که مانع راه رفتن تو شود!!! سخن پیرمرد که اینجا رسید پسر جوان از کنایه بودن کلام او آگاه گشت و از گفتۀ خویش سرش را به پایین انداخت.
پیرمرد گفت: پسرم! به یاد داشته باشیم نبی مکرم اسلام (ص) فرمودند: هر کسی گناهی را چون به نیت آن که کوچک است و خدا آن را میبخشد مرتکب شود نوعی وهن به مقام قدسی خویش میداند و خداوند آن گناه را هرگز نمیبخشد.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
⭕️نامه امیرالمومنین امام علی علیهالسلام به یکی از کارمندان حکومتی که اختلاس کرده بود:
✍چون فرصت به دست آوردى به مردم خيانت كردى و هر چه از اموالى كه براى بيوهزنان و يتيمان نهاده بودند ربودى، مثل گرگی تيزچنگ که بره مجروح را مىربايد.
اموال مسلمانان را با دلى آسوده ربودی، بدون آنكه خود را در اين اختلاس گناهكار پندارى.
واى بر تو! چنان مىپنداشتی كه ميراث پدر و مادرت را مىبرى.
سبحان الله؛ آيا به قيامت ايمان نداری؟ آيا از روز حساب بيمناک نیستی؟
چگونه آشاميدن و خوردن بر تو گواراست در حالی که آنچه مىخورى و مىنوشی از حرام است.
از خداوند بترس و اموال اين قوم را بازگردان كه اگر چنين نكنى و خداوند مرا بر تو پيروزى دهد، با اين شمشير، كه هر كس را ضربتى زدهام به دوزخش فرستادهام، تو را نيز خواهم زد.
به خدا سوگند، اگر از حسن و حسين نیز چنين عملى سر مىزد، نه با ايشان مدارا و مصالحه مىنمودم و نه هيچيك از خواستههایشان را برآورده میکردم، تا آنگاه كه حق را از ايشان بستانم.
به خدا سوگند كه آنچه تو به حرام از اموال مسلمانان بردهاى، اگر به حلال به دست من مىرسيد، دلم نمىخواست براى بازماندگانم به ميراث نهم!!
📚نامه 41 نهج البلاغه
🌸فقط_حیدر_امیرالمومنین_است
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🌸🍃🌸🍃
#سوادزندگی
هنوز هم میتوان شادبود ...
حتی با وجود تمامِ دغدغه ها ...
من ایمان دارم که چیزی به نام "مشکل" وجودِ خارجی ندارد
اتفاقات ، ماهیتی خنثی دارند ...
نه منفی اند و نه مثبت ،نه خوب اند و نه بد ...
اتفاقات ذاتشان ، فقط افتادن است
اینکه مشکل تلقی شوند یا پله ای برای صعود ؛به ذهنیتِ من و تو بستگی دارد ...تو ذهنی مثبت داشته باش ...
قوی باش و جسور ...
آن وقت می بینی این به اصطلاح "مشکلات" همه شان سوء تفاهمی بیشتر نبوده اند...یک ذهن مثبت اندیش و شاد ؛
مقدمه ایست برای صعود
باورکن ...
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🌸🍃🌸🍃
#عفو_بی_نظیر
عبداللَّه بن عباس میگوید: وقتی پیامبر اکرم(ص) به جنگ بنی انمار میرفتند، در محلی فرود آمدند و سپاه اسلام نیز توقف کرد.
در آنجا از لشکر دشمن کسی دیده نمی شد. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) برای انجام کاری از لشکر دور شدند.
در همان حال، باران شروع به باریدن کرد، به طوری که آب زیادی بر زمین جاری گردید و برگشت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را دشوار نمود و بین ایشان و لشکر فاصله انداخت.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بدون هر وسیله دفاعی در زیر درختی نشستند تا باران و جریان آب کاهش یابد که در این هنگام «حویرث بن حارث مُحاربی» ایشان را مشاهده کرد.
به یاران خود گفت: "این محمّد است که از اصحاب خود دور افتاده است، خدا مرا بکشد اگر او را نکشم!!"
به طرف حضرت حرکت کرد و چون نزدیک ایشان رسید شمشیر کشید و حمله کرد و گفت: "چه کسی تو را از دست من نجات میدهد؟"
حضرت در این هنگام، در زیر لب این دعا را زمزمه میکردند: «اللهم اکْفنی شَرَّ حویرث بن الحارث بما شئت»
[خداوندا! هرگونه که میخواهی مرا از شرّ حویرث حفظ فرما]
همین که حویرث خواست شمشیر خود را با قدرت بر حضرت فرود آورد، لغزید و شمشیر از دست او افتاد.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به سرعت شمشیر را از زمین برداشتند و فرمودند: "اکنون چه کسی تو را از دست من نجات میدهد؟"
عرض کرد: هیچ کس.
حضرت فرمود: ایمان بیاور تا شمشیرت را به تو بازگردانم.....
گفت: "ایمان نمی آورم امّا پیمان میبندم که با تو و پیروانت نجنگم و به کسی که بر علیه توست کمک نکنم"
حضرت شمشیر را به او داد. حویرث سلاح خود را گرفت و گفت: "واللَّه! تو از من بهتری"
وقتی حویرث به طرف یاران خود برگشت، پرسیدند: "چه شد که شمشیر کشیدی امّا پیروز نگشتی؟ و چه شد که افتادی در حالی که کسی تو را نینداخت؟"
گفت: "همین که شمشیر را کشیدم مثل این که کسی بر کتف من بزند بر زمین افتادم و شمشیر از دستم افتاد. محمّد آن را برداشت و اگر میخواست مرا بکشد میتوانست ولی نکشت، به من گفت: اسلام بیاور، قبول نکردم امّا پیمان بستم با او نجنگم و کسی را بر علیه او نشورانم."
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله میفرمایند:
اَلْعَفْوُ لایزیدُ الْعَبْدَ اِلاَّ عِزّاً، فَاعْفُوا یعِزُّکُمُ اللَّهُ.
[عفو جز بر عزّت انسان نمی افزاید، عفو کنید تا خداوند شما را عزیز گرداند.]
📙(محجة البیضاء، ج ۴، ص ۱۴۷)
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨