eitaa logo
آرامش حس حضور خداست
5.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
945 ویدیو
77 فایل
آرامش در زندگی نبودن جدال نیست بلکه تجربه حضور خداست!♥ کپی برداری با لینک کانال خودتون با افتخار حلال اندر حلال وثواب آن را تقدیم میکنم به ساحت مقدس آقا صاحب الزمان (عج ) التماس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✅شفای مفلوج ✍یکی از بزرگان در زمان طاغوت دو پسر خود را از دست داده بود. همسرش بابت بی تابی های زیاد فلج شد و چشم ها و جوانی خود را نیز تقریبا از دست داد و به نوعی پیری زودرس گرفت. بنا شد این زن را به تهران ببرند بخوابانند و درمان شود. شوهرش میگفت: دیدم فردا اول صبح قراره همسرم را ببرند، بچه ها هم بی سرپرست اند. نگران شدم و به امام زمان متوسل شدم و به خدا گفتم لطفی کن که امام زمان زمان به ما عنایت بکنند. میبینی که وضع ما ناراحت کننده است... نصف شب دیدم چراغ ها روشن شد و سر و صدا بلند شد. گفتم چه شده؟ آمدم پایین یک دخترِ کوچک داشتم جلو آمد و گفت بابا، مامانم خوب شد. جلو رفتم دیدم سالم است، پیری زودرس او هم برگشته و جوان شده و چشم هایش هم خوب شده. بعدا خود زن قضیه را تعریف کرد و گفت: تنها در اتاق خواب بودم یکدفعه اتاق روشن شد نور مقدس حضرت مهدی رو به من کرد و فرمود: برخیز به شرطی که دیگر بی تابی نکنی. بلند شدم، آقا از اتاق بیرون آمدند و من هم به همراهش رفتم یک وقت متوجه شدم که من سالم هستم. 💥زنی که فلج بود به تمام معنی سالم شد، چشم ها و جوانی اش هم برگشت. وقتی ما چنین آقایی را داشته باشیم حیف است به آقا امام زمان بی توجه باشیم و اتفاقا همه ما هم بی توجه ایم. 📚جهاد با نفس؛ (آیت الله مظاهری) ص۴۳۲ 🍃 🌺🍃 @takhooda
گفتگوی خودمونی با خدا 😍😍 گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم گفتی: َنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16) گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی! گفتی: فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) گفتم: تا کی باید صبر کرد؟ گفتی: وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَهَ تَکُونُ قَرِیبًا تو چه می‌دونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63) گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟ گفتی:وَ اتَّبِعْ ما یُوحی إِلَیْکَ وَ اصْبِرْ حَتّی یَحْکُمَ اللّهُ کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109) گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچیک… یه اشاره‌ کنی تمومه! گفتی:عَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل… اصلا چطور دلت میاد؟ گفتی: إِنَّ اللَّهَ بِالنّاسِ لَرَءوفٌ رَحیمٌ .:: خدا نسبت به همه‌ی مردم – نسبت به همه – مهربونه (بقره/143) ::. گفتم: دلم گرفته گفتی: بِفَضْلِ اللّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُواْ (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58) گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله گفتی: إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ. خدا اونایی رو که توکل می‌کنن دوست داره (آل عمران/159) گفتم: خیلی چاکریم! ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که: وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ ۖ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ ۖ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَهٌ انقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَهَ ۚ بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت می‌کنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا می‌کنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنن (حج/11) گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم گفتی: فَإِنِّی قَرِیبٌ من که نزدیکم (بقره/۱۸۶) گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم… کاش می‌شد بهت نزدیک شم گفتی: وَاذْکُر رَّبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَخِیفَهً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵) گفتم: این هم توفیق می‌خواهد! گفتی:أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی گفتی: اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/۹۰) گفتم: با این همه گناه… آخه چیکار می‌تونم بکنم؟ گفتی: أَلَمْ یَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبَادِهِ مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/۱۰۴) گفتم: دیگه روی توبه ندارم گفتی: اللَّهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ غَافِرِ الذَّنبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳) گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟ گفتی: إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/۵۳) گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟ گفتی:وَمَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵) گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم! … توبه می‌کنم گفتی:إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ. خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲) ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک گفتی: أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/۳۶) گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟ گفتی: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًاوَسَبِّحُوهُ بُکْرَهً وَأَصِیلًاهُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَکَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا .:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳) 🍃 🌺🍃 @takhooda
✨﷽✨ ✍🏻10 صفت مومن در کلام گهربار حضرت امام رضا (ع) عقل شخص مسلمان تمام نيست، مگر اين ڪه ده خصلت را دارا باشد: ①از او اميد خير باشد، ②مردم از بدى او در امان باشند، ③خير اندڪ ديگرى را بسيار شمارد، ④خير بسيار خود را اندڪ شمارد، ⑤هر چه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود، ⑥در عمر خود از دانش‌طلبى خسته نشود، ⑦فقر در راه خدايش از توانگرى محبوب‌تر باشد، ⑧خوارى درراه خدايش ازعزّت بادشمنش محبوب‌ترباشد ⑨گمنامى را از پرنامى خواهان‌تر باشد، ⑩سپس فرمود: دهمین و چيست دهمین؟ ✍🏻به او گفته شد: چيست؟ فرمود: احدى را ننگرد جز اين‌ڪه بگويد او از من بهتر و پرهيزڪارتر است. 📚«تحف‌العقول، صفحه 443» 🍃 🌺🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶‍ 🔶‍ ✨🌹✨ 🌺پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله : ❶•⇦خداوند می فرماید: « هرگاه بنده بگويد ‏ الرحمن الرحيم، خداى متعال می ‏گويد: بنده من با نام من آغاز كرد. بر من است كه كارهايش را به انجام رسانم و او را در همه حال، بركت دهم». ❷•⇦دعايى كه با ‏ الرحمن الرحيم شروع شود، رد نمى‏ شود. ❸•⇦اگـر بنـده‏ اى... در ابتداى وضويش، ‏ الرحمن الرحيم بگويد همه اعضايش از گناهان پاك مى‏شود. ❹•⇦هر گاه بنده‏ اى هنگام خوابش، ‏ الرحمن الرحيم بگويد، خداوند به فرشتگان مى‏ گويد: به تعداد نفس‏ هايش تا صبح برايش حسنه بنويسيد. 📚 امالی(صدوق) ص۱۷۷۴ بحار الانوار(ط-بیروت) ج۸۹ ، ص۲۵۸ 🍃 🌺🍃 @takhooda
🔞📛 🌸حدیث نبوی: ‌ 🔴 آیا شما را به دردتان و دوایتان خبر ندهم؟ درد شما است و دوای شما . ☝ ‌ 📚کنزالعمال/ج۱/ص۴۷۹🍃 ‌ 🔴 استغفار واقعی یعنی: ‌ پشیمانی از از ته دل، و زیاد به زبان آوردن: ‌ 💔 ‌ (یعنی: از خداوند طلب آمرزش میکنم، و (از گناه) به سوی میکنم و بازمیگردم) ❤ 🍃 🌺🍃 @takhooda
⭕️ التماس دعا 🔸 خدا نکند کسی بهت بگوید: زیاد برایم دعا کن... دلت به لرزه می افتد که مگر چه شده انقدر مضطرب و بیتاب شده... بعد اگر شرایطش باشد؛ مشکلش و گرفتاریش را جویا میشوی و در صدد رفع آن برمیایی. 🔸 ولی خدا نکند شرایط پرسش نباشد! دیگر دلت تاب نمی آورد... 🔸 در خلوت و در خواب و بیداری فکرت، ذکرت با اوست؛ پیش او... که آیا مشکلش حل شد؟! آیا دغدغه اش برطرف شد؟! 🔸 خلاصه هرجا میروی و یا می نشینی میگویی: دوستان یک نفر خیلی ملتمس دعاست برایش دعا کنید... 🔸 میدانم که نگفته متوجه منظورم شدی... 🔸 آری صاحب و مولا و سرور و همه چیز من و تو، پیغام داده که: «أَکْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِیلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِکَ فَرَجُکُم‌» 🔸 کاش آب میشدم و این جمله را نمی شنیدم! کاش از شنیدن این جمله دق میکردم! کاش... 🔸 کاش حداقل دعا میکردم... از آن دعاهایی که با است... از آن دعاهایی که همه ی امیدت قطع شده... از همانهایی که همه را بسیج میکنی که آی دوستان فرد مضطری ملتمس دعاست... دعایش کنید... 🔺 آه... که باید دق کرد از این غربت؛ از این تنهایی... 🍃 🌺🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 🍃 @takhooda 🌺🍃 🌺🍃 داستان جالبي وجود دارد دربارهٔ مردي که به سرعت و چهار نعل با اسبش مي تاخت. اين طور به نظر مي سيد که جاي بسيار مهمي مي رفت. مردي که کنار جاده ايستاده بود، فرياد زد: « کجا مي روي؟ » مرد اسب سوار جواب داد: « نمي دانم، از اسب بپرس! » اين داستان زندگي خيلي از مردم است. آن ها سوار بر اسب عادت هايشان مي تازند، بدون اين که بدانند کجامي روند. وقت آن رسيده است که کنترل افسار را به دست بگيريد و زندگي تان را در مسير رسيدن به جايي قرار دهيد که واقعاً مي خواهيد به آنجا برسيد. کتاب « اثر مرکب » اثر: دارن هاردي 🍃🌺 @takhooda 🌺شهید سید مرتضی آوینی:🌺 🌺عادات، هر نوع عمل از جمله عبادات را فاسد می کنـد، حکمت وجـود شیـطان در عالم آن است که فرد مؤمن همواره نسبت عمل خویش را با معنای حقیقی آن تجدید کند و از گرفتار  آمدن در چنبره ی عادات بپرهیزد. 🌺 📚 کتاب آغازی بر یک پایان / ص 164 🍃 🌺 🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روایتی هست که میگوید : خواجه شمس‌الدین محمد شاگرد نانوایی بود. عاشق دختر یکی از اربابان شهر شد. که دختری بود زیبا رو بنام شاخ نبات. در کنار نانوایی مکتب خانه ای قرار داشت که در آنجا قرآن آموزش داده می‌شد و شمس‌الدین در اوقات بیکاری پشت در کلاس مینشست و به قرآن خواندن آنان گوش می‌داد. تا اینکه روزی از شاخ نبات پیغامی شنید که در شهر پخش شد " من از میان خواستگارانم با کسی ازدواج می‌کنم که بتواند 100 درهم برایم بیاورد!" 100 درهم، پول زیادی بود که از عهده خیلی از مردم آن زمان بر نمی‌آمد که بتوانند این پول را فراهم کنند عده ای از خواستگاران شاخ نبات پشیمان شدند و عده ای دیگر نیز سخت تلاش کردند تا بتوانند این پول را فراهم کنند و او را که دختری زیبا بود و ثروتمند به همسری گزینند در بین خواستگاران خواجه شمس‌الدین محمد نیز به مسجد محل رفت و با خدای خود عهد بست که اگر این 100 درهم را بتواند فراهم کند 40 شب به مسجد رود و تا صبح نیایش کند. او کار خود را بیشتر کرد و شب‌ها نیز به مسجد می‌رفت و راز و نیاز می‌کرد تا اینکه در شب چهلم توانست 100 درهم را فراهم کند و شب به خانه شاخ نبات رفت و اعلام کرد که توانسته است 100 درهم را فراهم کند و مایل است با شاخ نبات ازدواج کند. شاخ نبات او را پذیرفت و پذیرایی گرمی از او کرد و اعلام کرد که از این لحظه خواجه شمس‌الدین شوهر من است. شمس‌الدین با شاخ نبات راجع به نذری که با خدای خود کرده بود گفت و از او اجازه خواست تا به مسجد رود و آخرین شب را نیز به راز و نیاز بپردازد تا به عهد خود وفا کرده باشد. اما شاخ نبات ممانعت کرد. خواجه شمس‌الدین با ناراحتی از خانه شاخ نبات خارج شد و به سمت مسجد رفت و شب چهلم را در آنجا سپری کرد. سحرگاه که از مسجد باز می‌گشت چند جوان مست خنجر به دست جلوی او را گرفتند و جامی به او دادند و گفتند بنوش او جواب داد من مرد خدایی هستم که تازه از نیایش با خدا فارغ شده‌ام، نمی‌توانم این کار را انجام دهم اما آنان خنجر را به سوی او گرفتند و گفتند اگر ننوشی تو را خواهیم کشت بنوش، خواجه شمس‌الدین اولین جرعه را نوشید آنان گفتند چه می‌بینی گفت: هیچ و گفتند: دگر بار بنوش، نوشید، گفتند:حال چه می‌بینی؟ گفت: حس می‌کنم از آینده باخبرم و گفتند :باز هم بنوش، نوشید، گفتند: چه می‌بینی؟ گفت :حس می‌کنم قرآن را از برم؛ و خواجه آن شب به خانه رفت و شروع کرد از حفظ قرآن خواندن و شعر گفتن و از آینده‌ی مردم گفتن و دیگر سراغی هم از شاخ نبات نگرفت! تا اینکه آوازه او به گوش شاه رسید و شاه او را نزد خود طلبید و او از آن پس همدم شاه شد؛ و شاه لقب لسان‌الغیب و حافظ را به او داد. (لسان‌الغیب چون از آینده مردم می‌گفت و حافظ چون حافظ کل قرآن بود). تا اینکه شاخ نبات آوازه او را شنید و فهمید نزد شاه است و به دنبال او رفت اما ... حافظ او را نخواست و گفت : زنی که مرا از خدای خود دور کند به درد زندگی نمی‌خورد ... تا اینکه با وساطت شاه با هم ازدواج کردند. این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد اجر صبریست کزآن شاخ نباتم دادند. 🍃 🌺🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا