آرامش حس حضور خداست
#داستانهای_قرآنی #داستان_حضرت_موسی_قسمت_سوم طولى نكشيد كه احساس كردند نوزاد گرسنه است و نياز به ش
#داستانهای_قرآنی
#داستان_حضرت_موسی_قسمت_چهارم
دادرسى موسى از يك مظلوم، و كشته شدن ستمگرى به دست او
هنگامى كه موسى به حد رشد و بلوغ رسيد، روزى وارد شهر (مصر) شد و در بين مردم عبور مى كرد، ديد دو نفر گلاويز شده اند و همديگر را مى زنند، يكى از آنها از بنى اسرائيل، و ديگرى قبطى يعنى از فرعونيان بود، در همين هنگام، بنى اسرائيل از موسى کمک خواست.
به گفته بعضى، موسى ديد يكى از آشپزهاى فرعون مى خواهد يك نفر بنى اسرائيل را براى حمل هيزم، به بيگارى كشد، و بر سر همين موضوع با هم گلاويز شده اند.
موسى به يارى مظلوم شتافت و مشتى محكم بر سينه مرد فرعونى زد، اما همين يك مشت كار او را ساخت، او بر زمين افتاد و مُرد.
موسى قصد كشتن او را نداشت، نه از اين جهت كه آن مرد مقتول، سزاوار كشته شدن نبود، بلكه به خاطر پيامدهاى دشوارى كه براى موسى و بنى اسرائيل داشت، از اين رو موسى به خاطر اين ترك اولى، از درگاه خدا تقاضاى عفو كرد، و از كار خود اظهار پشيمانى نمود.
اين قتل يك قتل ساده نبود، بلكه جرقّه اى براى يك انقلاب، و مقدمه آن به حساب مى آمد، لذا موسى نگران بود و هر لحظه در انتظار حادثه اى به سر مى برد، در اين گير و دار در روز بعد، باز موسى مردى ديگر از فرعونيان را ديد كه با همان مظلوم، گلاويز شده است، و آن مظلوم از موسى استمداد نمود، موسى به طرف او رفت تا از او دفاع نموده و از ظلم ظالم جلوگيرى كند، ظالم به موسى گفت: آيا مى خواهى مرا بكشى همانگونه كه ديروز شخصى را كشتى؟
موسى دريافت كه حادثه قتل، شايع شده، از اين رو براى اين كه مشكلات ديگرى پيش نيايد كوتاه آمد.
#ادامه دارد....
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨