🔶🌺عهد ثابت جمعه ها🌺🔶
🔸 ⤵️ اذکار روز،،،
🔶صلوات👈 100 مرتبہ
⭐️ ⤵️ سوره روز،،،
✨ سوره مبارکہ ق✨
🌟آسان شدن سکرات موت
🍃🌺🍃🌺🍃
💠 ادعیه و زیارت روز،،،
🔹 دعای ندبه صبح جمعه
🔷 دعای سمات غروب جمعه
🍃🌺🍃🌺🍃
🌸 نماز روز⤵️،،،
نماز آقا امام زمان (عج) 👇🏻
🕌دو رکعت نماز به نیت امام زمان ( عج) می خوانی ، و در هر رکعت یک حمد و یک توحید باید خوانده شود . موقع خواندن حمد هنگامی که به " اِیّاکَ نَعبُدٌ و اِیّاکَ نَستَعین " رسید باید آن را ۱۰۰ مرتبه تکرار کند .ذکر های رکوع و سجود نیز باید هفت بار خوانده شود .
در رکعت دوم نیز به همین کیفیت می باشد .
پس ازپایان نماز تسبیحات حضرت زهرا (س) خوانده شود.
🍃
🌺🍃 @takhooda 🦋
#پیام_قرآنی📖
👇👇👇
🔻قرآن، راهِ نجات🔻
قرآن کریم در سوره حدید میفرماید:👇
🕋 هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلَىٰ عَبْدِهِ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لِّيُخْرِجَكُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ إِنَّ اللهَ بِكُمْ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ (حدید/۹)
💢 ﺍﻭ ﻛﺴﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﻳﺎﺕ ﺭﻭﺷﻨﻰ ﺑﺮ ﺑﻨﺪﻩﺍﺵ محمّد ﻧﺎﺯﻝ ﻣﻰﻛﻨﺪ، ﺗﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﻳکی ها ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﻧﻮﺭ ببردو
و خدﺍﻭﻧﺪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻭ ﺭﺣﻴﻢ ﺍﺳﺖ.
📖 این #قرآن هدیهای از سمتِ خداست، که آمده ما را از تاریکیها به روشنایی برساند..
👈 لِتُخْرِجَ النّٰاسَ مِنَ الظُّلُمٰاتِ إِلَی النُّورِ.
☝️ تنها راهِ نجاتِ بشر از تاریکیهای جهل و ظلم و شرک و خرافه و تفرقه و... روی آوردن به نور وحی و #قرآن کریم است.
🌝 راهِ روشن، فقط راه خداست،
🌚 و غیر اون هر چه باشد، تاریکی است.
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
(زنی که پسر را از خود ندانست)
او که جوانی نورس بود سراسیمه و شوریده حال در کوچه های مدینه گردش می کرد و پیوسته از سوز دل به درگاه خدا می نالید 👈ای عادل ترین عادل ها میان من و مادرم حکم کن 🙏 عمر به وی رسید و گفت: ای جوان چرا به مادرت نفرین می کنی!؟ جوان گفت: تی خلیفه، مادرم مرا مدت نه ماه در شکم خود نگه داشته و پی از تولد دو سال به من شیر داده و چون بزرگ شدم و خوب و بد را تشخیص دادم مرا از خود دور کرد و گفت تو پسر من نیستی! عمر رو به زن کرد و گفت: این پسر چه می گوید!؟ زن گفت: ای خلیفه سوگند به خدایی که در پشت پرده نور پنهان است و هیچ دیده ای او را نمی بیند، و سوگند به محمد (ص)و خاندانش من هرگز او را نمی شناسم و نمی دانم از کدام قبیله و طایفه است، قسم به خدا او می خواهد به وسیله ی این ادعایش مرا بین عشیره و بستگانم رسوا کند و من دوشیزه ای هستم از قریش و تا کنون شوهر نموده ام.
عمر به زن گفت آیا شاهدی برای مطلب داری؟ زن گفت آری و هشتاد نفر از برادران عشیره ای خود را جهت شهادت حاضر ساخت. گواهان نزد عمر شهادت دادند که این پسر دروغ می گوید و می خواهد با این تهمتش زن را در بین طایفه و قبیله اش خوار و ننگین سازد. عمر به ماموران گفت: جوان را بگیرید و به زندان ببرید تا از شهود تحقیق زیاد تری بشود و چنانچه گواهیشان به صحت پیوست بر جوان حد افتراع جاری کنم.
ماموران جوان را گرفتند و به طرف زندان گسیل دادند، اتفاقا حضرت امیر (ع) در بین راه با ایشان برخورد نمود، جوان چون نگاهش به آن حضرت افتاد فریاد زد ای پسر عم رسول خدا (ص) از من ستم دیده داد خواهی کن، و ماجرایی را که برای عمر گفته بود برای علی (ع) نیز بیان داشت و گفت عمر دستور داده مرا به زندان ببرند. امیرالمؤمنین علی (ع) به ماموران فرمود: جوان را نزد عمر برگردانید. عمر از دیدن جوان بر آشفت و گفت: من دستور داده بودم جوان را زندانی کنید برای چه او را برگرداندید؟! ماموران گفتند: ای خلیفه علی بن ابی طالب به ما فرمان داد جوان را برگردانیم، و ما از خودت شنیده ایم که گفته ای هرگز از دستورات علی (ع) سرپیچی مکنید.
در این هنگام علی (ع) وارد گردید و فرمود: مادر جوان را حاضر کنید، زن را آوردند آنگاه رو به جوان کرده و به وی فرمود: چه می گویی؟ جوان داستان خود را به طرز سابق بیان کرد و سپس رو به عمر نموده و فرمود: آیا اذن می دهی بین ایشان داوری کنم؟ عمر گفت: « سبحان الله » چگونه اذن ندهم با آن که از رسول خدا شنیده ام که فرمود: علی بن ابی طالب از همه ی شما داناتر است. در این وقت امیرالمؤمنین (ع) به زن فرمود: آیا برای اثبات ادعای خود گواه داری؟ گفت: و شهود خود را حاضر ساخت و آنان مجددا گواهی دادند! آن حضرت فرمود: اکنون چنانچه بین آنان داوری کنم که آفریدگار جهان از آن خشنود گردد قضاوتی که حبیبم رسول خدا (ص) به من آموخته است، سپس به زن فرمود: آیا ولی و سرپرستی داری؟ زن گفت: آری این شهود همه برادران و اولیای من هستند.، امیر مومنین (ع) به آنان رو کرد و فرمود: حکم من درباره شما و خواهرتان پذیرفته است؟ همگی گفتند آری. سپس حضرت علی (ع) فرمودند: گواهی میگیرم خدا را و تمام مسلمانانی که در این مجلس حضور دارند که عقد بستم این زن را برای این جوان به کابین چهار صد درهم از مال نقد خودم، ای قنبر برخیز درهم ها را بیاور، قنبر درهم ها را آورد! علی (ع) آنها را در دست جوان ریخت و به وی فرمود: آیم درهم هارا در دامن زنت بینداز و نزد من میا مگر آنکه در تو اثر زفاف باشد «یعنی غسل کرده باشی » جوان برخوآسته و درهم ها را در دامن زن ریخت و گریبانش را گرفت و گفت برخیز. در این هنگام زن فریاد بر آورد «آتش آتش » ای پسر عم رسول خدا می خواهی مرا به عقد فرزندم در آوری؟ به خدا سوگند او پسر من است!! آنگاه علت انکار خود را چنین شرح کرد:
برادرانم مرا به مردی فرومایه تزویج نمودند و این پسر از او بهم رسید و چون بزرگ شد آنان مرا تهدید کردند که فرزند را از خود دور سازم به خدا سوگند او پسر من است. و دست فرزند را گرفت و روانه گردید، در این لحظه عمر فریاد برآورد «اگر علی (ع) نبود عمر هلاک می شد ».
قضاوت های حضرت علی (ع)
🍃
🌺🍃 @takhooda 🕊
🌹💚🌹💚
#داستانهای_قرآنی
#حضرت_آدم_9
🌹💚🌹💚
قسمت نهم
زندگینامه حضرت آدم علیه السلام
_______________
آدم و حوا از میوه درختی که حق خوردن آنرا نداشتند خوردند و در نتیجه لباسهای بهشتی از بدنشان فرو افتاد و برهنه و عریان ، و بدون تردید در مقابل لبخندهای استهزاءآمیز و پیروزمندانه شیطان ، مات و سرگردان بجای ماندند .
🌹💚🌹💚
باز هم سرپیچی و نافرمانی ولی این بار نه از جانب شیطان ، که از سوی آدم و حوا ، و باز هم بررسی و محاکمه برای روشن شدن علت سرپیچی و گناه .
💚🌹💚🌹
خطاب رسید : مگر من شما را از نزدیک شدن به آن درخت منع نکرده بودم ؟ مگر به شما هشدار نداده بودم که شیطان دشمن شما است ؟ چرا از دستور من سرپیچی کردید و از راه خلاف رفتید .
🌹💚🌹💚
آدم و حوا در دریای پشیمانی غوطه ور بودند ، لب به عذر خواهی گشودند
و از اشتباه خود ، با لحنی خاضعانه ، درخواست عفو و بخشش کردند .
💚🌹💚🌹
تفاوت آدم و شیطان در اینجا بخوبی آشکار است . شیطان گناه میکند و از گناه خود دفاع ولی آدم اگر مرتکب اشتباهی شود ، راه لجاجت را نمی پیماید بلکه درصدد جبران لغزش خود برمی آید و آدم و حوا همین کار را کردند و عرضعه داشتند :
💚🌹💚🌹
پروردگادا ، ما به خود ستم کردیم و فریب شیطان را خوردیم و اینک چشم امید به عفو و کرم بی منتهای تو داریم .
💚🌹💚🌹
به هر حال عذر خواهی صادقانه آدم و حوا مورد قبول درگاه پروردگار بزرگ قرار گرفت و دیگر باره آنها مشمول
عنایات خداوند منان شدند .
ادامه داستان در قسمت بعد ...
________________
منابع :
دوره کامل قصه های قرآن نوشته محمد صحفی
_______________
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
وفادار مثل علی.mp3
9.35M
#تلنگری 💌
💥همهی شیعیان، به درکِ ” غدیر ” نرسیدند...
یعنی غدیری نیستند...
یعنی سر مسئلهی غدیر پاشون گیره...
و این، یک نشونهی بارز و مهم داره!
💥کدوم دسته از شیعیان؟
نکنه ما هم از این دسته هستیم؟
#استاد_شجاعی 🎤
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊