✨﷽✨
🌷مذاڪرات ( مــن و خُدا )
خُــدایا !
من لذّتـــ گُناه را ترڪـ میڪنم ؛
در مقابل تو تحریم لــذّتـــ مناجاتــ را از
من بردار ...
خدایــا !
من ڪسانـے ڪہ تو دوستشان نـداری را
ترڪ میڪنم ؛
و درمقابـل تو لــذّتـــ با خود بودن را بہ
مـن بده ...
خدایــا !
مـن پناهگاه شیطـان را ترڪ میڪنم ؛
و تو در مقابل پناهــگاه امــن خودتـــ را به من بده ...
امروز روز اول مذاڪره استــــ .!!!
خــــدایا
برای شفافــ سازے گام اول را من برمیدارم
و سانتــــری فیــوژهای گناه را ڪہ شیطان در وجــودم برپا ڪرده ؛یڪی یڪی و با ڪمڪ تو از ڪار مــے اندازم ...
هسته ے درونی ام را خودت غنی سـازی ڪن ...
#الهے_و_ربے_من_لے_غیرڪ♥️
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از نایت کویین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فرقی نمیکند آغازِ
هفته باشد یا پایانش
صبح باشد یا شب
بذرِ امید؛ نه وقت میشناسد
نه موقعیت
هر وقت بکاری
شبیه لوبیای سحر آمیز،
با اولین طلوع آفتاب خواستن؛
جوانه میزند...
وتا آسمان موفقیت و توانستن
اوج میگیرد...
هرگز ناامید نباش...!!!
ناامیدی، تیشهی بی رحمیست؛
به جان ریشهی شعور و خوشبختیات...
پس تا دیر نشده،
بذر جادویی امیدت را بکار،
و معجزههایت را درو کن ...
#دکترانوشه
🎁 @bluebloom_madehand 🎁
○خانم معلمی تعریف میکرد :
💎 در مدرسه ابتدایی بودم ؛ مدتی بود تعدادی از بچهها را برای یک سرود آماده میکردم .
به نیّت اینکه آخر سال مراسمی گرفته شود برایشان ..
پدر و مادرشان هم برای مراسم دعوت شده بودند و بچّهها در مقابل معلّمان و اولیاء سرود را اجرا خواهند کرد ..
چندین بار تمرین کردیم و سرود رو کامل یاد گرفتند .
روز مراسم بچهها را آوردم و مرتبشان کردم ..
باهم در مقابل اولیاء و معلّمان شروع به خواندن سرود کردند ...
ناگهان دختری از جمع جدا شد و بجای خواندن سرود شروع کرد به حرکت انجام دادن جلوی جمع .
دست و پا تکان میداد و خودش رو عقب جلو میکرد و حرکات عجیبی انجام میداد ..
بچهها هم سرود را میخواندن و ریز میخندیدند ، کمی مانده بود بخاطر خندهشان هرچه رشته کرده بودم پنبه شود .!
سرم از غصه سنگین شده بود و نمیتونستم جلوی چشم مردم یک تنبیه حسابیش هم بکنم ...
خب چرا این بچّه این کار رو میکنه ؟! چرا شرم نمیکنه از رفتارش؟! این که قبلش بچّه ی زرنگ و عاقلی بود !!
نمونه ای خوب و تو دل بروی بچّهها بود !!
رفتم روبرویش ، بهش اشاراتی کردم ، هیچی نمیفهمید ...
به قدری عصبانیام کرده بود که آب دهانم را نمیتوانستم قورت دهم .
خونسردی خود را حفظ کردم ، آرام رفتم سراغش و دستش را گرفتم ، انگار جیوه بود خودش را از دستم رها کرد و رفت آن طرفتر و دوباره شروع کرد .!
فضا پر از خنده حاضران شده بود ، همه سیر خندیدند ...
نگاهی گرداندنم ؛ مدیر را دیدم .. رنگش عوض شده بود ، از عصبانیت و شرم عرقهایش سرازیر بود .
از صندلیش بلند شد و آمد کنارم ، سرش را نزدیک کرد و گفت : فقط این مراسم تمام شود ، ببین با این بچه چکار کنم ؟! اخراجش میکنم ، تا عمر دارد نباید برگردد مدرسه ...
من هم کمی روغنش را زیاد کردم تا اخراج آن دانشآموز حتمی شود ..
حالا اون کسی که کنارم بود ، مادر بچّه بود ، رفته بود جلو و تمام جوگیر شده بود ..
بسیار پرشور میخندید و کف میزد ،
دخترک هم با تشویق مادر گرمتر از پیش شده بود ..
همین که سرود تمام شد پریدم بالای سن و بازوی بچه را گرفتم و گفتم :
چرا اینجوری کردی؟!
چرا با دوستانت سرود را نخواندی؟!
دخترک جواب داد :
آخر مادرم اینجاست ، برای مادرم این کار را میکردم !!
معلّم گفت : با این جوابش بیشتر عصبانی شده و توی دلم گفتم : آخر ندید بَدید همه مثل تو مادر یا پدرشان اینجاست ، چرا آنها اینچنین نمیکنند و خود را لوس نمیکنند ؟!
چشمام گرد شد و خواستم پایین بکشمش که گفت :
خانم صبر کن بگذار مادرم متوجه نشود ، خودم توضیح میدهم ؛ مادر من مثل بقّیه مادرها نیست ، مادر من "کرولال" است ،
چیزی نمیشنود و من با آن حرکاتم شادی و کلمات زیبای سرود را برایش ترجمه میکردم ...
تا او هم مثل بقّیه ی مادران این شادی را حس کند .!
این کار من رقص و پایکوبی نبود ،
این زبان اشاره است ، زبان کرولالها
همین که این حرفها را زد از جا جهیدم ، دست خودم نبود با صدای بلند گریستم ، و دختر را محکم بغل کردم !!
آفرین دختر ، چقدر باهوش ، مادرش چقدر برایش عزیز ، ببین به چه چیزی فکر کرده ؟!!!
فضای مراسم پر شد از پچپچ و درگوشی حرف زدن و ... تا اینکه همه موضوع را فهمیدند ،
نه تنها من که هرکس آنجا بود از اولیا و معلّمان همه را گریاند !!
از همه جالبتر اینکه مدیر آمد و عنوان دانشآموز نمونه را به او عطا کرد !!!
با مادرش دست همدیگر را گرفتند و رفتند ، گاهی جلوتر از مادرش میرفت و برای مادرش جست و خیز میکرد تا مادرش را شاد کند !!
درس اخلاقی
زود عصبانی نشو ، زود از کوره در نرو ، تلاش کن زود قضاوت نکنی ، صبر کن تا همهی زوایا برایت روشن شود تا ماجرا را درست بفهمی !!..
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🔴 🌱آیا منکر ولایت امیرالمؤمنین امام علی علیهالسلام، بهشت را خواهد دید؟!
🌙#امام_عسکری علیهالسلام از #رسول_خدا صلّیاللهعلیهوآله روایت میکنند که فرمودند:
💝🌱 «کسی که ولایت علی علیهالسلام را انکار کند، هرگز با چشمش #بهشت را نخواهد دید، مگر آن جایگاهی از بهشت که اگر ولایتِ او را داشت، آنجا محل و مأوایش بود، پس (با دیدن آن جایگاه) بر حسرت و ندامتش افزون میگردد؛
و کسی که ولایت علی علیهالسلام را داشته باشد و از دشمنانش تبرّی بجوید و تسلیم (اوامر و نواهی) اولیائش باشد، با چشمش #جهنم را نخواهد دید، مگر آن جایگاهی از جهنّم که دربارهاش به او گفته میشود: اگر وضع تو غیر از آنی بود که هستی (یعنی ولایت و برائت و حال #تسلیم نداشتی)، جایگاه تو آنجا بود!
جز عدّهای از اینان که بر نفسشان اسراف میکنند بدون اینکه کافر باشند، که به جهت تنظیف (و پاک شدن از خباثت #گناه) به جهنّم برده میشوند، همانگونه که برای زدودن چرکِ بدن به حمام میروند، سپس با #شفاعت موالیانشان به بهشت منتقل خواهند شد.»
📕📒📗📘 تفسیر الامام العسکری علیهالسلام، ص۳۰۵
تفسیر برهان، ج۱، ص۲۶۰
💞اللهم عجل لولیک الفرج
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🍎این شعر بسیار زیباست👌
🎋دلا اين زندگی جز يک سفر نيست.....
🍎گذرگاه است و راهش بی خطر نيست
🎋چو خواهی با صفا باشی و صادق.....
🍎به جز راه خدا راهی دگر نيست.....
🎋غم بيچارگان خوردن مهم است .....
🍎دلی از خود نيازردن مهم است.....
🎋چه مدت زندگی کردن مهم نيست..
🍎چگونه زندگی کردن مهم است......
🎋عيوب خويش را ديدن مهم است....
🍎خطا باشد ز مردم عيب جويی......
🎋خطای خلق بخشيدن مهم است...
🍎دلا درد آشنا بودن مهم است......
♥️به مردم عشق ورزيدن مهم است♥️
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
#داستانک
توی بیمارستان فیروز آبادی دستیار دکتر مظفری بودم.
روزی از روزها دکتر مظفری ناغافل صدایم کرد اتاق عمل و پیرمردی را نشاندادن که باید پایش را بعلت عفونت می بریدیم. دکتر گفت که این بار من نظارت می کنم و شما عمل می کنید.
به مچ پای بیمار اشاره کردم که یعنی از اینجا قطع کنم و دکتر گفت: برو بالاتر...
بالای مچ را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر... بالای زانو را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر... تا اینکه وقتی به بالای ران رسیدم دکتر گفت که از اینجا ببر. عفونت از این جا بالاتر نرفته.
لحن و عبارت " برو بالاتر " خاطره بسیار تلخی را در من زنده میكرد. خیلی تلخ.
دوران کودکی همزمان با اشغال ایران توسط متفقین در محله پامنار زندگی می کردیم. قحطی شده بود و گندم نایاب بود و نانوایی ها تعطیل. مردم ایران و تهران به شدت عذاب و گرسنگی می کشیدند که داستانش را همه میدانند.
عده ای هم بودند که به هر قیمتی بود ارزاق شان را تهیه می کردند و عده ای از خدا بی خبر هم بودند که با احتکار از گرسنگی مردم سودجویی می کردند.
شبی پدرم دستم را گرفت تا در خانه همسایه مان که دلال بود و گندم و جو می فروخت برویم و کمی از او گندم یا جو بخریم تا از گرسنگی نمیریم. پدرم هر قیمتی که می گفت همسایه دلال ما با لحن خاصی می گفت: برو بالاتر... برو بالاتر...
بعد از به هوش آمدن پیرمرد برای دیدنش رفتم. چقدر آشنا بود. وقتی از حال و روزش پرسیدم گفت :
- بچه پامنار بودم. گندم و جو می فروختم. خیلی سال پیش. قبل از اینکه در شاه عبدالعظیم ساکن بشم...
دیگر تحمل بقیه صحبتهایش را نداشتم. خود را به حیاط بیمارستان رساندم. من باور داشتم که
از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گندم بروید جو ز جو
اما به هیچ وجه انتظار نداشتم که چنین مکافاتی را به چشمم ببینم.
👤 دکترمرتضی عبدالوهابی، استاد آناتومی دانشگاه تهران
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عصر خلافت امام علی (علیه السلام) بود، آن حضرت روزی در مسجد كوفه در حضور جمعيت بالای منبر رفت، پس از حمد و ثنا فرمود:
ای مردم! گناهان بر سه گونهاند:
❶ گناهی كه آمرزيده شده است
❷ گناهی كه آمرزيده نشده است
❸ گناهی كه بر صاحبش، هم اميد بخشش داريم و هم ترس عدم بخشش.
✍🏻حبه عرنی عرض كرد: ای اميرمؤمنان! آنها را برای ما شرح بده.
امام علی (علیه السلام) فرمود:
①←گناهی كه آمرزيده است:
آن گناهی است كه خداوند بندهاش را به خاطر آن به بلاها مبتلا و مجازات كند، پس خداوند بردبارتر و كريم تر از آن است كه بندهاش را دو بار مجازات نمايد.
②←اما گناهی كه آمرزيده نشود:
عبارت است از ستمهايی كه بعضی از انسانها بر بعضی میكنند، در واقع هيچ ظالمی (بدون مجازات) نگذرد، گرچه آن ظلم، زدن مشتی به مشتی، يا ماليدن دستی به دستی (برای هوسرانی) و يا شاخ زدن شاخداری به بیشاخ باشد.
پس خداوند برای بندگان، از يكديگر قصاص میگيرد، تا ستمی از كسی (بدون مجازات) نماند، سپس خداوند در روز قيامت آنها را برای حساب رسی زنده كند.
③←اما گناه سوم:
گناهی است كه خداوند آن را پوشانده است و توبه را بر صاحبش ارزانی فرموده است و گنهكار به گونهای شده كه از گناهان خود ترسان و به رحمت خدا، اميدوار است، ما برای چنين گنهكاری، همان حال را داريم كه خودش همان حال را دارد كه عبارت از ترس از عذاب و اميد به رحمت الهی باشد.
📚 اصول کافی، باب في ان الذنوب ثلاثة،حديث ۱ ص۴۴۳ ج۲
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
📚#داستان_طنز
ﭘﯿﺮﺯنه ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﯿره ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﭘﯿﺶ ﭘﺴﺮﺵ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ ﺑﺸﻪ !
ﺍﻣﺎ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻣﯿﮕﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺸﯽ پنج تا سوال ازت می پرسیم ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺘﻮﻧﯽ ﺑﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎﺵ ﭘﺎﺳﺦ ﺻﺤﯿﺢ ﺑﺪﯼ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪﻣﻮﻥ ﺑﺸﯽ!!
ﭘﺴﺮﺵ ﻣﯿﮕﻪ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮔﻢ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯿﺶ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ ﺷﻤﺎ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﻭ ﺑﭙﺮﺳﯿﻦ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﺵ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻣﯿﮑﻨﻢ !
ﺍﻭﻧﺎﻫﻢ ﻣﯿﮕﻦ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ
ﺳﻮﺍﻻ ﺭﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﻦ !
1 : ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟
ﭘﺴﺮﺵ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ: ﻣﻦ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﮐﺪﻭﻡ ﺷﻬﺮ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺑﻮﺩﻡ؟
ﭘﯿﺮﺯﻧﻪ ﻣﯿﮕﻪ :ﻭﺍﺷﻨﮕﺘﻮﻥ !!
ﻣﯿﮕﻦ ﺩﺭﺳﺘﻪ ﻭ ﺳﻮﺍﻝ ﺑﻌﺪﯼ !
2 : ﺭﻭﺯ ﺍﺳﺘﻘﻼﻝ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﮐﯽ ﺍﺳﺖ؟
ﭘﺴﺮﺵ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ:ﻧﯿﻮﻣﻦ ﺷﺎﭖ ﮐﯽ ﺣﺮﺍﺝ ﻣﯿﮑﻨﻪ؟؟
ﭘﯿﺮﺯﻧﻪ ﻣﯿﮕﻪ 4 ﺟﻮﻻﯼ !!
ﻣﯿﮕﻦ ﺩﺭﺳﺘﻪ !
3: ﺍﻣﺴﺎﻝ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﺎﻣﺰﺩ ﺭﯾﺎﺳﺖ
ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺷﮑﺴﺖ ﺧﻮﺭﺩ؟
ﭘﺴﺮﺵ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ: ﺍﻭﻥ ﻣﺮﺗﯿﮑﻪ ﻣﻌﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮﺕ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻩ؟
ﭘﯿﺮﺯﻧﻪ ﻣﯿﮕﻪ: ﺗﻮﮔﻮﺭ !!
ﻃﺮﻑ ﻣﯿﮕﻪ ﻭﺍﻭ ﺷﮕﻔﺖ ﺁﻭﺭﻩ !
4: ﻫﺸﺖ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺭﯾﯿﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺍﻣﺮﯾﮑﺎ ﺑﻮﺩ؟
ﭘﺴﺮﺵ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ : ﺍﺯ ﭼﯿﻪ ﺟﻮﺭﺍﺑﺎﯼ ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮒ ﺑﺪﺕ ﻣﯿﺎﺩ؟
ﭘﯿﺮﺯﻧﻪ ﻣﯿﮕﻪ : ﺑﻮﺵ !!
هنر نزد ایرانیان است و بس!!!
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
✨﷽✨
#پندانه
✍ ایمان، اعتماد، اميد
روستاييان تصميم گرفتند براى بارش باران دعا كنند. در روزی كه براى دعا جمع شدند تنها يک پسربچه با خود چتر داشت.
این یعنی ایمان...
كودک يک سالهاى را تصور كنيد. زمانی كه شما او را به هوا پرت میكنيد، او میخندد زيرا میداند او را خواهيد گرفت.
اين يعنى اعتماد...
هر شب ما به رختخواب میرويم و هيچ اطمينانى نداريم كه فردا صبح زنده برمیخيزيم. با اين حال هر شب ساعت را براى فردا كوک میكنيم.
اين يعنى اميد...
🔰 برايتان "ایمان، اعتماد و امید به خدا" را آرزو میکنم.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از نایت کویین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍سلااااام صبحتون بخیر 😍
🎁@bluebloom_madehand 🎁