#حکایت
☀️روزی شیطان😈همه جا اعلام کرد قصد دارد از کارش دست بکشد و وسایلش را با تخفیف ویژه به حراج بگذارد!
همه مردم جمع شدن و شیطان وسایلی از قبیل : غرور، خودبینی، شهوت، مال اندوزی، خشم، حسادت، شهرت طلبی و دیگر شرارت ها را عرضه کرد...
در میان همه وسایل یکی از آنها بسیار کهنه و مستعمل بود و بهای گرانی داشت!
کسی پرسید : این عتیقه چیست ؟
شیطان گفت : این نا امیدی است...
شخص گفت : چرا اینقدر گران است؟
شیطان با لحنی مرموز گفت :
این موثرترین وسیله من است !
شخص گفت : چرا اینگونه است؟
شیطان گفت : هرگاه سایر ابزارم اثر نکند فقط با این میتوانم در قلب انسان رخنه کنم و وقتی اثر کند با او هر کاری بخواهم میکنم...
این وسیله را برای تمام انسانها بکار
برده ام، برای همین اینقدر کهنه است.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🖤حضرت آیت الله ابطحی رحمةالله علیه می فرمودند:
یک خانوادهای در این شهرهای اطراف دریای خزر که از نظر وضع دینی خیلی ضعیف بودند اینها آمدند یک جریانی را برای من گفتند و... نمیدانستند چیست.
✔️میگفتند شب عاشورا بود، عصر تاسوعا، ما چند نفر نشسته بودیم مشغول کارها و عیاشی خود بودیم، لب دریا بودیم، از خلوتی هم استفاده کرده بودیم و یکی از چند نفرِ ما گفت: امشب شب عاشورا است بیایید دُور هم بنشینیم و یک چیزی بگوییم، اینطور که نمیشود، ما نشستیم در خانه...، من بعد رفتم آن خانه را دیدیم، نشستیم، بعد گفتیم چه بگوییم؟ گفتیم همۀ ما بگوییم یا حسین...، این کلمۀ یا حسین خیلی عجیب است، چیزی بلد نیستیم، نه روضهای بلد هستیم، نه پای منبری بودیم، کسی از ماها هم که روضهخوان نیست، بگوییم یا حسین، مدام گفتیم یا حسین و اشک ما ریخت،
✔️بچهها در حیاط داشتند بازی میکردند، یک دفعه آمدند گفتند: یک آقایی آمده است و جلوی در ایستاده است، ما خیال کردیم فقیری چیزی است، آمدیم بیرون دیدیم کسی نیست، بچهها گفتند یک آقایی با این خصوصیات آنجا ایستاده بود. از بچهها سؤال کردیم... چون من کوچه را دیدم کوچه هم بلند بود و تا آخر کوچه دیده میشد، اگر میخواست با سرعت هم برود باز دیده میشد، آمدیم داخل کوچه را هم دیدیم کسی نبود، از بچهها سؤال کردیم، شش نفر بودند همه یک شکل گفتند چنین آقایی جلوی در آمد. برگشتیم، یک مقدار حال ما تغییر بیشتری کرده بود، نشستیم مشغول گریه کردن شدیم
✔️دیدیم یک آقایی تشریف آوردند روی این مبل با همان خصوصیاتی که آن بچهها گفتند فرمودند: من آمدم با شما عزاداری کنم شب شهادت ابی عبدالله الحسین. ما تا پریدیم به طرف این آقا که دست او را ببوسیم دیدیم نیست.
(اینها آمده بودند و این جریان را برای من میگفتند، من بعد رفتم آنجا و آن خانه و آن خصوصیات را در همان شهر دیدم و با این برنامه کلی زندگی اینها عوض شده بود، اهل معنویت، اهل نماز، اهل نمازشب شدند در صورتی که تا آن روز هیچ چیزی نداشتند.
☑️اثرات عزاداری بر سیدالشهداء اینها است. یک یاحسین گفتن، یک دل شکستن، به خدا قسم اگر روی اخلاص باشد به قدر بال مگسی... روایت دارد من همان مضمون روایت را عرض میکنم اگر کسی بر حسین بن علی علیه السلام گریه کند خدای تعالی به او اجر زیادی میدهد که روایات مختلف است
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
⚫️ این کانال رو از دست ندین ⚫️
✌️👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3668443562C0d055d3034
امشب شهادتنامه ی عشاق امضا میشود
فردا ز خونِ عاشقان؛ این دشت دریا میشود
فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا میشود!
امشب بود بر پا اگر این خیمه خونِ خدا، فردا به دست دشمنان؛ بر کنده از جا میشود
امشب صدای خواندنِ قرآن، به گوش آید ولی فردا صدای الامان زین دشت برپا میشود!
امشب کنار مادرش لب، تشنه اصغر خفته است
فردا خدایا بسترش، آغوش صحرا میشود!
امشب که جمع کودکان در خواب ناز آسوده اند، فردا به زیر خارها گمگشته پیدا میشود...
🏴#شب_عاشورا
💥سخن عزراییل
✍مرحوم شهید دستغیب(ره) در کتاب “داستانهای شگفت” حکایتی درباره اهمیت زیارت عاشورا آورده اند که خلاصه آن چنین است:
یکی از علمای نجف حدود یکصد سال پیش، در خواب حضرت عزراییل را می بیند. پس از سلام می پرسد: از کجا می آیی؟ ملک الموت می فرماید: از شیراز! روح مرحوم میرزا ابراهیم محلاتی را قبض کردم. شیخ می پرسد: روح او در چه حالی است؟ عرزاییل می فرماید: در بهترین حالات و بهترین باغهای عالم برزخ. خداوند هزار ملک را برای انجام دستورات شیخ قرار داده است.
آن عالم پرسید: آیا برای مقام علمی و تدریس و تربیت شاگرد به چنین مقامی دست یافته است؟
فرمود: نه! گفتم: آیا برای نماز جماعت و بیان احکام! فرمود: نه! گفتم پس برای چه؟ فرمود: برای خواندن زیارت عاشورا.
نقل است که مرحوم میرزا، سی سال آخر عمرش زیارت عاشورا را ترک نکرد و هر روز که به سبب بیماری یا امر دیگری نمی توانست بخواند، نایب می گرفت.
📚: داستان های شگفت، حکایت ۱۱۰”
#دستغیب
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
#دلگویه
باز باران با بهانه...
میشود از دیدهٔ کودک روانه
باز هق هق مخفیانه...
میرسد...از زیربوتهٔ خاری
شبانه
یادش آمد صبح دیروز..
بودش او نازدانه، هم مثال شاهزاده
گه دراغوش پدر،گه عمو،گاهی برادر
غرق بازیهای، شادوکودکانه
اینک اما....
خورده او بارها تازیانه....
مردی با اسب دنبالش روانه
میکشد گوش کودک...
بهرگوش واره...
درپی بابای خود، آن نازدانه
میرود هرجای بیابان را
شبانه..
سوی خیمه،میکشد آتش زبانه
میزند آن نامرد تازیانه....
بابهانه.....بی بهانه
آخ بابا...
خار درپایم کرده کمانه...
گوش من زخمی،هردوپاره
وای بابا...
باز هم
تازیانه....تازیانه...تازیانه
#شاعر:ط_حسینی
💦⛈💦⛈💦⛈
@bartaren
#داستان
🔸تنبیه زن باهوش برای شوهر چشم چرانش
🔷🔸چند وقت پیش شوهرم تو کارش ترفیع گرفت و یه سری کارمند خانم هم زیر دستش شدن.
یواش یواش بهونه گیری هاش به من شروع شد،میگفت هیکلت بد شده.
بدنت دلچسب من نیست،رنگ پوستت زیادی تیرست و هزار تا بهونه که هیچوقت به زبون نمی آورد.
انقدر زن هزار رنگ دور و ورش چرخ میخوردن که من به چشمش نمی اومدم.
🔷🔸یه شب که اومد خونه بهش گفتم میخوام با خوشگل ترین و خوش هیکلترین خانم کارمندت رابطه دوستانه داشته باشی و بعد ازدواج کنی.
یکی که رنگ پوستش و هیکلش رو دوست داشته باشی.
وقتی شنید یکم تعجب کرد و چشماش برق زد،ولی طوری رفتار کرد که من نفهمم که خوشحاله از پیشنهاد من.
گفت واقعا این جوری میخوای،گفتم آره
اونم قبول کرد و گفت پس خودت برام خواستگاری برو.
قبول کردم،شوهرم مثل بچه ها شده بود،نمی تونست خوشحالیش را پنهان کنه.
مثل اینکه فقط منتظر حرف من بود.
یکی را بهم معرفی کرد و گفت ایشون زن لایقیه و بنظرم همه مواردی که من میخوام را داره.
گفتم باشه مشکلی ندارم ،فقط قبل از اینکه برم جلو
یه شرطی دارم.
سریع گفت چه شرطی
گفتم
ما دو تا بچه داریم یه دختر و یه پسر که خودت میدونی تربیت این بچه ها با منه.
گفت آره خب
گفتم من شرطم را میزارم قبول کردی همین الان می رم و با خانم مورد پسند شما صحبت میکنم.
شوهرم قبول کرد
بهش گفتم
پسرت را جوری تربیت میکنم که چشمش دنبال همه دخترهای توی خیابون باشه.
و دخترت رو جوری تربیت میکنم که وقتی بزرگ شد خودش را هزار رنگ کنه و توجه همه مردها را به سمت خودش جلب کنه.
وقتی شرط های منو شنید صورتش سرخ شد،خجالت کشید و سرش را به زیر انداخت.
گفتم قبوله
هیچی نگفت.سرش هنوز پایین بود،وقتی سرش را آورد بالا گفت شرمندتم
منو ببخش.حواسم نبود دارم چکار میکنم. منو به خودم آوردی.دیگه هیچ وقت ندیدم شوهرم از من ایراد بگیرد
✅✅نتیجه اخلاقی: همیشه نیاز نیست برای این که به همسرتون بفهمونید از یکی از اخلاق هاش خوشتون نمیاد شروع به مخالفت شدید کنید و داد و بیداد کنید.
با سیاست رفتار کنید ،اول آرامش خودتون را بدست بیارید و در مورد مشکل تون فکر کنید،حتی اگر راهکاری به ذهنتون نرسید افرادی هستند که کمکتون کنند،افرادی مثل یک مشاور و کسی که تجربه های زیادی داره.
لازم نیست به صورت مستقیم به همسرتون نکات منفی اخلاقش را متذکر بشید چون مطمئنا با جبهه گیری و مقاومت همسرتون مواجه میشید .
فقط فکر کنید و به بهترین راهکار برای عوض شدن زندگیتون دست پیدا کنید.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🕊•⸤#خداےخوبِابراھیم ⸣
بزرگتریندشمن . . .🌿!
معمولا آیهی وجعلنا در سوره یاسین را
میخوانند تا از مشکلات و دشمنی دشمنان
در امان باشند . ابراهیم مرتب این آیه را میخواند .
حتی زمانی که در شهر بود!
رفقایش پرسیدند : الان که دشمنی وجود نداره؟
برای چی وجعلنا میخوانی
ابراهیم مکثی کرد و گفت : مگه فراموش کردید
که بزرگترین دشمن ما شیطان است!؟
۩وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ
سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ۩
سورھ یس آیھ۹
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
.
فإذا اختنَقتُمْ، بالحُسينِ تنفّسوا
اگر دلتان سخت به تَنگ آمد، با ذکرِ حسین(ع) نَفَس بکشید 🖤
🔴 داستان مهمان حسین علیه السّلام
شیخ رجبعلی خیاط می فرمود :
در روزهای اوایل هیئت ، مایل بودم تمام کارهای مجلس را خودم انجام دهم، خودم مداحی می کردم، چای می دادم و اغلب کارهای دیگر.
شبی مشغول دادن چای به عزاداران بودم که دیدم جوانی که اصلا ظاهر مناسبی نداشت وارد مجلس شد و گوشه ای نشست ، یقه اش باز بود و گردنبند به گردنش ، وضع لباسش هم خیلی نامناسب بود.
به همه چای تعارف کردم تا رسیدم به جوان، چشمم به پایش افتاد دیدم جورابی نازک شبیه جوراب های زنانه به پا دارد.
غیظ کردم و با عصبانیت سینی چای را مقابلش گرفتم،
یکی از استکان ها برگشت و چای روی پایم ریخت و سوخت.
از این سوختگی زخمی در پایم بوجود آمد که خیلی طول کشید تا خوب شود،
برای خودم هم این سوال پیش آمده بود که چرا زخم پایم خوب نمی شود.
شبی به من گفتند: شیخ! آن جوانی که با عصبانیت چای به او تعارف کردی ، هر چه بود مهمان حسین علیه السلام بود ، نباید چنین رفتاری را با او مرتکب میشدی.
📚کشکول کشمیری ، صفحه ۱۲۳
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پدرانههایت چقدر خاص خالص میکند دلمان را از بی راههها (:🌸
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨