eitaa logo
یک طلبه معلم ( مهدی جلالیان )
1.3هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
832 ویدیو
4 فایل
یک طلبه معلم معمولی... ارتباط با ادمین @mahdijalalian ۰۹۱۵۵۰۸۵۱۹۰
مشاهده در ایتا
دانلود
شفای کور به وسیله حضرت رضاعلیه السلام‌ مرحوم آیت اللَّه العظمی اراکی فرمودند: در سال 1402 به مشهد مشرّف شدم. در این سفر آقای سلیمانی که شخص موثّقی است، داستانی از اعجاز حضرت رضاعلیه السلام بدین صورت نقل کرد: کارگری از اهالی قائم‌شهر در حالی که یک بود، با پدرش برای شفای چشمش به مشهد آمده بود. در عالم خواب حضرت رضاعلیه السلام را دید که به او فرمودند: برو پیش سلیمانی و از او بگیر! وی از خواب بیدار شده نزد این‌جانب آمد، خواب را نقل کرد و از من تقاضای قطره چشم نمود. با خود گفتم: من که دکتر نیستم و قطره ندارم. عاقبت به ذهنم آمد که روی ضریح مطهّر، گاهی تازه‌ای را در گلدان‌ها می‌گذارند که برای حفظ تازگی آن‌ها، مقداری در آن گلدان‌ها آب می‌ریزند. من مقداری از آب گلدان‌ها را نزد خویش داشتم، با خود گفتم: خوب است از آب آن گلدان‌ها، قطراتی را به وی بدهم تا به وسیله آن استشفا کند، لذا قدری‌از آب آن گلدان‌ها به او دادم، او آب را گرفت و به سوی حرم شتافت. در حرم به قصد استشفا مقداری از آن آب را در چشم کور خویش می‌ریزد، به ناگاه چشم او شفا می‌یابد. در این هنگام دیدم در حرم مطهّر سر و صدای عجیبی برخاست. با جستجو دریافتم کارگر مذکور یافته است. من برای اطمینان از نابینا بودن چشم او و شفا یافتنش به واسطه قطرات آب گلدان‌های ضریح، به قائم‌شهر تلفن کردم و وضع او را از کارخانه‌ای که در آن‌جا کار می‌کرد پرسیدم، صاحب کارخانه که خیال می‌کرد من این پرسش را برای ازدواج از او می‌کنم، بدون معطّلی گفت: بله، جوان متدینی است، ولی از یک چشم نابیناست. منبع: روزنه‌هایی از عالم غیب السلام عليك یا ابا الحسن یا علی ابن موسی الرضا ع @mahdijalalian
وقتی آب ، کار پیراهن یوسف می‌کند... مرحوم آیت اللَّه العظمی اراکی فرمودند: در سال 1402 به مشهد مشرّف شدم. در این سفر آقای سلیمانی که شخص موثّقی است، داستانی از اعجاز حضرت رضاعلیه السلام بدین صورت نقل کرد: کارگری از اهالی قائم‌شهر در حالی که یک بود، با پدرش برای شفای چشمش به مشهد آمده بود. در عالم خواب حضرت رضاعلیه السلام را دید که به او فرمودند: برو پیش سلیمانی و از او بگیر! وی از خواب بیدار شده نزد این‌جانب آمد، خواب را نقل کرد و از من تقاضای قطره چشم نمود. با خود گفتم: من که دکتر نیستم و قطره ندارم. عاقبت به ذهنم آمد که روی ضریح مطهّر، گاهی گل‌های تازه‌ای را در می‌گذارند که برای حفظ تازگی آن‌ها، مقداری در آن گلدان‌ها آب می‌ریزند. من مقداری از آب گلدان‌ها را نزد خویش داشتم، با خود گفتم: خوب است از آب آن گلدان‌ها، قطراتی را به وی بدهم تا به وسیله آن استشفا کند، لذا قدری‌از آب آن گلدان‌ها به او دادم، او آب را گرفت و به سوی حرم شتافت. در حرم به قصد استشفا مقداری از آن آب را در چشم کور خویش می‌ریزد، به ناگاه چشم او می‌یابد. در این هنگام دیدم در حرم مطهّر سر و صدای عجیبی برخاست. با جستجو دریافتم کارگر مذکور شفا یافته است. من برای اطمینان از نابینا بودن چشم او و شفا یافتنش به واسطه قطرات آب گلدان‌های ضریح، به قائم‌شهر تلفن کردم و وضع او را از کارخانه‌ای که در آن‌جا کار می‌کرد پرسیدم، صاحب کارخانه که خیال می‌کرد من این پرسش را برای ازدواج از او می‌کنم، بدون معطّلی گفت: بله، جوان متدینی است، ولی از یک چشم نابیناست. برنامه روزنه هایی از عالم غیب (اثر ایت الله سید محسن خرازی ) را از بازار دریافت کنید... @mahdijalalian
وقتی آب ، کار پیراهن یوسف می‌کند... مرحوم آیت اللَّه العظمی اراکی فرمودند: در سال 1402 به مشهد مشرّف شدم. در این سفر آقای سلیمانی که شخص موثّقی است، داستانی از اعجاز حضرت رضاعلیه السلام بدین صورت نقل کرد: کارگری از اهالی قائم‌شهر در حالی که یک بود، با پدرش برای شفای چشمش به مشهد آمده بود. در عالم خواب حضرت رضاعلیه السلام را دید که به او فرمودند: برو پیش سلیمانی و از او بگیر! وی از خواب بیدار شده نزد این‌جانب آمد، خواب را نقل کرد و از من تقاضای قطره چشم نمود. با خود گفتم: من که دکتر نیستم و قطره ندارم. عاقبت به ذهنم آمد که روی ضریح مطهّر، گاهی گل‌های تازه‌ای را در می‌گذارند که برای حفظ تازگی آن‌ها، مقداری در آن گلدان‌ها آب می‌ریزند. من مقداری از آب گلدان‌ها را نزد خویش داشتم، با خود گفتم: خوب است از آب آن گلدان‌ها، قطراتی را به وی بدهم تا به وسیله آن استشفا کند، لذا قدری‌از آب آن گلدان‌ها به او دادم، او آب را گرفت و به سوی حرم شتافت. در حرم به قصد استشفا مقداری از آن آب را در چشم کور خویش می‌ریزد، به ناگاه چشم او می‌یابد. در این هنگام دیدم در حرم مطهّر سر و صدای عجیبی برخاست. با جستجو دریافتم کارگر مذکور شفا یافته است. من برای اطمینان از نابینا بودن چشم او و شفا یافتنش به واسطه قطرات آب گلدان‌های ضریح، به قائم‌شهر تلفن کردم و وضع او را از کارخانه‌ای که در آن‌جا کار می‌کرد پرسیدم، صاحب کارخانه که خیال می‌کرد من این پرسش را برای ازدواج از او می‌کنم، بدون معطّلی گفت: بله، جوان متدینی است، ولی از یک چشم نابیناست. 📖 کتاب: روزنه‌هایی از عالم غیب ( تالیف عالم معاصر آیت الله سید محسن خرازی ) @Takhteh_siah