eitaa logo
مجله هنری طلعت
1.1هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
186 ویدیو
9 فایل
بسم‌رب‌العشق♥️ . کمی طنز فقط،نه چپ نه راست 😉
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼 ✔️اول جنگ كنید 💎همیشه كه است. 💎در این مواقع هم بهتر است در آغاز كار را مسخص كنید. 💎اگر اهدافی برای زندگی‌تان دارید كه نمی‌توانید از آن‌ها بگذرید و برایتان هستند، بهتر است در آغاز كار او را با این موارد كنید. 💎اگر دارید ادامه بدهید، به شهر یا كشور دیگری بروید یا هر اتفاق مهم دیگری را كنید، 💥با آن را مطرح كرده و اورا به این را كنید. 🌟 @asheghaneh_talabegi
مجله هنری طلعت
#عشـق_با_معجـزه_او #قسمت_نـود‌و‌یڪ یک هفته ای می گذشت که من و زینب خانه ی پدرم بودیم. زینب عجی
+چی شده بابا؟ _هیچی. +مثل همیشه نیستی. نه شما، همه چی یجوریه انگار. پدرم آرام خندید. _حالا خوبه فلسفه نخوندی. +من غریبم دیگه😕. نترس بابا دیگه دخترت خیلی صبوره، شاید هم خیلی بی روحه، ولی دیگه اتفاقی برام نمیوفته، اگه می خواست بیوفته افتاده بود. نفس عمیقی کشید و گفت: _محمد مجروح شده. +کجاست الان؟؟ کو؟؟ _دیشب اومده تهران، بیمارستانه. مامانت حالش بد شد رفت تو اتاق بخوابه... زینب را از پدرم گرفتم. +من می رم. _کجا؟!!؟ +خونم. و بغضم را خوردم. پدرم دستم را گرفت. _بیا بشین. کنارش نشستم. _محمد می خواد بیاد بمون اینجا تا حالت خوب بشه بعد برو. +آخه... _دیگه اخه نداره. نه طاقت دیدن محمد را داشتم نه ندیدنش را. کمی دلخور بودم، فکر می کردم محمد در برابر امیر مسئول بوده و نباید بی او بر میگشته.... انتظار عجیبی بود، اما خب خواهر ها عجیب روی برادرشان حساب باز می کنند. به اتاق رفتم و آرام در را باز کردم. مادرم خوابیده بود. مثل قبل در را آرام بستم و پیش پدرم برگشتم. +محمد دقیقا چی شده؟ _اینجور که میگن قطع نخاع. با تعجب به پدرم نگاه کردم. +چرا انقدر صریح گفتی بابا😳؟ _بابا جان پس چکار کنم؟؟ چیزی نگفتم. +من میزم زینب رو بخوابونم. شما هم برید بخوابید دیگه. چشمانش را باز و بسته کرد. _خوب بخوابی دختر بابا. +همچنین. چند شبی بود که بجای لالایی برای زینب روضه می خواندم، بجای داستان از امامان و شهدا می گفتم، از پدرش. زینب بالاخره خوابید. از جا بلند شدم و به آشپزخانه رفتم. روی یکی از صندلی ها نشستم. باورم نمی شد امیر نیست، یعنی بود اما من و چشمانم لایقِ دیدنش نبودیم. صدایش در سرم می پیچید، حرف هایش، خنده هایش... اینکه مرا دوست داری انکار ندارد، اما قرار بود فقط برایِ من باشی، فکر نمی کردم به این زودی بخواهم بخاطر خدا تو را شریک که نه، رها کنم؛ هر چند خدا منت گذاشته بود و تو را به من امانت داده بود. صدای گریه های زینب وادارم کرد که از جا برخیزم. نویسنده: هرگونه کپی برداری بدون اجازه نویسنده است 🙃 ادامه دارد... 🌱| @asheghaneh_talabegi |🌱
😍 یکی باید باشد از جنسِ تو پر از آرام پر از سکوت محکم بغلم کند و آرام در گوشم بگوید خیالت راحت من خیالِ حضورت را به دنیا نمی فروشم♥️ 🌺 @asheghaneh_talabegi
💕 💞 💞 از کلمات عاطفی و محترمانه استفاده نمایید ❣لطفا،خواهش می کنم، متشکرم، شما لطف دارید، قدمتان روی چشم ما، شرمنده ی محبت شما و...جملاتی هستند که اثرات عجیبی روی مخاطب ایجاد می کند. همیشه از عبارات عاطفی و محترمانه استفاده کنید. ⭕️ادامه دارد.... 💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕 @asheghaneh_talabegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
* ...♡ چہ شود بہ چهره ے نوڪرتـ ، نظرے براے خُدا کنے ڪه اگر کنے همہ دردِ من بہ يکے نِظاره دَوا کُنے ... ع🌹* @asheghaneh_talabegi 🎀
🌙 دعـای روز چهارم مـاه مـبارک 🌙 🔺خـدایا مرا در این ماه از لغزشها و گناهان دورم بدار 🙏 🌹 🌹 طاعات قبول🌹
. . قفس‌یعنی🗽→ دهان‌من،وقتی‌زبانم^_^ روی‌اسم‌تو‌قفل‌می‌شود..♥️:) . . •🎈• @asheghaneh_talabegi 🎀
💚 عاشقم ،❤ عاشق به رويت ،😍 گر نميدانی بدان💜 سوختم❣🤕 در آرزويت ،💝 گر نميدانی بدان .😕 🤒💔 @asheghaneh_talabegi
اگر به عنوان یک می‌خواهید با همسرتان ارتباط برقرار کنید، باید در دنیای و او رسوخ کنید. @asheghaneh_talabegi 🎀