eitaa logo
مجله هنری طلعت
1.1هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
186 ویدیو
9 فایل
بسم‌رب‌العشق♥️ . کمی طنز فقط،نه چپ نه راست 😉
مشاهده در ایتا
دانلود
💕🤵🏻 بَلای عشقِ تو بر من چنان اثر کردَست که پَندِ عالم و عابد نمیکند اثَرَم...!🤦🏻‍♀🤤💜 💖 @asheghaneh_talabegi
🌷 مقام معظم رهبری: مهریه هر چه کمتر باشد، به طبیعت ازدواج نزدیکتر است چون طبیعت ازدواج معامله و خرید و فروش نیست ، زندگی دو انسان است. @asheghaneh_talabegi 🌱
مجله هنری طلعت
#عشـق_با_معجـزه_او #قسمت_صـد‌وچـھلم +من‌که هستم، شاید جای امیر رو پر نکنم اما هستم.... به
زینب آمد. _سلام مامانی. +سلام عزیزم. خوب بود؟؟ _خیلی خوش گذشت کلی بازی کردیم. بچه ها گفتن به بابا سلام برسون منم گفتم باشه... لبخند زدم. +نظرت چیه بریم شام بخریم با بچه ها بخوریم؟ _عالیهههه و گونه ام را بوسید. آن شب شام را کنار بچه ها خوردیم و شادی اشان را دیدم، مطمئن بودم امیر هم خوشحال است. زینب سر از پا نمی شناخت و منتظر بود زودتر مدرسه ها باز شود... ♡♡♡ اتو را داخل کمد گذاشتم و به اتاق زینب رفتم.. +شما که هنوز بیداری. _مامان خوابم نمیبره. می خوام انقدر بیدار بمونم تا فردا بشه، برم‌مدرسه. و لبخند زد. +میدونم خیلی خوشحالی که میخوای بری مدرسه عزیزم ولی باید بخوابی چون فردا قراره کلی خسته بشی و کار کنی ها. روی تخت دراز کشید و پتو را روی خودش کشید. کنارش نشستم و کتاب قصه را باز کردم. _مامان‌ +جانم؟ _برم مدرسه دیگه خودم می خونم بعد شما به کارات برس. +قربونت برم مهربون. وسط های کتاب خوابش برد؛ چراغ را خاموش کردم و درب اتاق را بستم. نگران بودم؛ هم بخاطر نبودن امیر و ناراحتی فردای زینب، هم بخاطر فردا ها که نمی دانستم چه میشود؟؟! میتوانستم زینب را مدرسه ی شاهد ثبت نام کنم اما نمیدانم چرا دلم نمیامد!! من هم آن شب خوابم نبرد. شاید هزار بار کیف و لباس زینب را چک کردم نویسنده: هرگونه کپی برداری بدون اجازه نویسنده است 🙃 ادامه دارد.... 🌱| @asheghaneh_talabegi |°🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️° تݩ به تَب ، دل به تَعَب ، جاݩ ز فراغت بر لب 💔 التماس دعا🤲 @asheghaneh_talabegi 😭💔
🔹کانال فروشی 🔸ویو : 350 🔸اسم کانال: رنگین کمون 🔸محتوای کانال: عاشقانه 🔸لینک کانال: @RaNgIn_KaMoN 🔸قیمت کانال:110 تخفیف هم میدم 🔻چرا میفروشم؟: چون کانال زیاد دارم نمی تنم فعالیت کنم😑 🔹برای خرید: ▪️ @gomnam2086
🌹✨ جعبہ شیرینے🍰 رو جلوش گرفتم، یکے بـرداشت و گفـت: «مےتونم یکے دیگہ بـردارم؟!»🙃 گفتـم: «البتہ سید جون، این چہ حرفیہ؟!»😁 برداشـت ولے هیچ ڪدوم رو نخورد🙄😶 ڪار همیشگیش بود، هـر جا ڪه غذای خوشمزه😋 یا شیرینی🍰 یا شکلات🍬 تعارفش مےکردند بر مےداشت اما نمےخورد!💖 مےگفت: «مےبرم بـا خانـم و بچہ‌هام مےخورم»😍🌱 مےگفت: «شما هـم این ڪار رو انجـام بدید👌🏻🌼 اینکہ آدم شیرینے های زندگیشو بـا زن و بچہ ش تقسیـم کنہ خیلے توی زندگےِ خانوادگے تأثیـر میزاره»🌸💕🦋 🕊🌻 @asheghaneh_talabegi 🌱
...♡... ● بہ خدا • هیچ ڪسـے |🙌🏻| ° در نظرم غیر [تُ] نیست😻 ● لا شریڪ ✌🏻 • لڪ لبیڪ...|💞| ° خیالت راحت 😇 @asheghaneh_talabegi ♥️
•⛓🍃• مـن‌درون‌قلبِـ‌خـودرابـا‌توسـل‌دیـدھ‌ام؛ داخـل‌آن‌غیـرِ‌حـاءوسیـن‌ویـاءونـون‌چیـزے‌نبـود...🙃♥️ @asheghaneh_talabegi 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ کاش از دلبر نشانی داشتیم بر سر کویش مکانی داشتیم از برای مهدی صاحب الزمان کاش در دل جمکـرانی داشتیم 🌸⃟اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج⃟🦋 |• @asheghaneh_talabegi •|