eitaa logo
مجله هنری طلعت
1.1هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
186 ویدیو
9 فایل
بسم‌رب‌العشق♥️ . کمی طنز فقط،نه چپ نه راست 😉
مشاهده در ایتا
دانلود
مجله هنری طلعت
#عشـق_با_معجـزه_او #قسمت_صـد‌وهشتـاد دست مادرم را گرفتم و بوسیدم. _عه این چه کاریه دختر؟ +ای
+خوش میگذره؟ دلم خیلی برات تنگ شده... دلم تنگ شده واسه اون شب ها که نماز شب می خوندی و زیر چشمی نگات میکردم بعد پا میشدم برات چایی دم می کردم، میریختم، بعد کنارت مینشستم و شعر میخوندم.... هرچی شعر حفظ می کردم، فقط برای تو بود... فقط برای تو... میشه امشبم شعر بخونم برات؟ دلبر جان میدونم که گوشِ شنوایی... نفس عمیقی کشیدم و بغضم را فرو خوردم: +تقدیرِ من از [بندِ] تو آزاد شدن نیست دیدی که گشودی پر و من پر نگشودم... لبخندِ تلخی زدم: +بی قرارا، یارِ یارا بسته بودم دل به چشمان سیاهت🙂 از جا بلند شدم و به آشپزخانه رفتم، شیر آب را باز کردم و ظرف ها را شستم. _هنوز بیداری بابا؟ به سمتِ یخچال چرخیدم. +آره، میخواستم برم بخوابم دیگه. _نخواب، باید نماز تو بخونی. و خندید. +وای مگه ساعت چنده؟ _پنج و نیم. آستین های پیرهنم را تا زدم و مشغول جدا کردن فرق سرم بودم. +ممنون که گفتی بابا. لبخند زد و لیوانِ در دستش را پر از آب کرد. _نمازتو که خوندی یک ساعتی بخواب. +نه، من و زینب باید زودتر از همه بریم. _باشه بابا، مراقب خودت باش. +چشم. وضو گرفتم و به اتاق رفتم. نــہ مــرا طــاقــت غــربــت نــہ تــو را خــاطــر قــربــت دل نــهادم بــه صــبــورے ڪــه جــز ایــن چــارہ نــدانــم...♡ نویسنده: هرگونه کپی برداری بدون اجازه نویسنده است 🙃 ادامه دارد... 🌱| @asheghaneh_talabegi |🌱