با سلام
بابت تاخیر جزءخوانی و دعای امروز عذر میخوام
تو این شبای عزیز التماس دعا 🙂🙏🏻🌹
#دلبرانہ💞
#عاشقانه_های_بچه_شیعه✌
نامِــــــ
طــ💖ـُــو
بَـــــــــــــــرْ
تَقــــــــدیــــــر
مَــــــــــــن
الصــــــاق
گشـــته
#جانوجهانےتومـرا😌❤️
@asheghaneh_talabegi 🎀
❁﷽❁
#السـلام_علے_العطشان🌷
☀️آغاز مےڪنم سخنم را بہ یا حسین
🌾در مےزنم بہ خانۂ معبود با حسین
☀️ما روزه دارها همہ یاد لب توأییم
🌾اے تشنہ لبتر از همۂ تشنہها حسین
#صلي_عليك_ياابا_عبدالله❤️
❥ @asheghaneh_talabegi
🌙 دعـای روز هـفتم
مـاه مـبارک #رمضان 🌙
🔺خـدایا مرا در این ماه از لغزشها و گناهان دورم بدار 🙏
🌹 #ماه_رمضان 🌹 طاعات قبول🌹
.
.
«أنت صَلاٺے الجميـلة الوحيــدة»
ٺو ٺنۿا
دُعایِ قشنـگ منـی:)♥️
.
.
•🦋• #دلبـرجـانـ
@asheghaneh_talabegi 🎀
#انچه_مجردان_باید_بدانند
🔸ازدواج_حمایتی؛ ازدواج آسان، موفق و پایدار
👈ازدواج آسان
#اولین مزیت این ازدواج، در مسائل اقتصادی است. شاید مهم ترین مانع ازدواج، سنگینی بار #اقتصادی باشد. در ازدواج وابسته و حمایتی، هزینه ها کاهش و گاهی اوقات به #صفر می رسد. #مخارج عقد و عروسی، مهریه، جهیزیه شغل و مسکن مهم ترین هزینه های زندگی هستند که در #ازدواج وابسته کاهش می یابند به عنوان مثال: اولین سؤالی که از #جوان 25 ساله در جلسه خواستگاری می پرسند این است که #شغل ات چیست؟ کارمند دولت هستی یا کارگر شرکت؟ آزاد یا رسمی؟ بیمه داری؟ این کار دائمی است یا موقتی؟ چقدر حقوق می دهند؟ مزایا و اضافه کاری دارد؟ یعنی در #بحث شغل، #خانواده دختر جزئی ترین مسائل را می پرسند، گاهی اوقات جوان شغل هم دارد اما به شغلش #ایراد می گیرند و قبول نمی کنند. اما وقتی یک جوان 17، 18، 19 ساله به خواستگاری برود، آیا اصلاً خانواده دختر می توانند مطرح کنند که شغل ات چیست؟ اصلاً موضوع شغل #منتفی است. معلوم است که هیچ شغلی ندارد.
چون موضوع ازدواج حمایتی است اصلاً بحث شغل مطرح نمی شود، خود #شخصیت فرد مطرح است. اصلاً کاری ندارند که این جوان شغلش چیست، فقط همین که جوان #خوبی است خانواده دختر می پذیرند. گاهی اوقات #فامیل هستند، همسایه هستند، نسبت به یکدیگر شناخت دارند، همدیگر را می شناسند و به #اعتبار خانواده شان قبول می کنند و می گویند ایشان پسر فلانی است و بچه خوبی است لذا اصلاً موضوع شغل اینجا مطرح نیست.
@asheghaneh_talabegi 🎀
۰۷_ تندخوانی جزء هفتم.mp3
4.3M
🌹تندخوانی جزء هفتم #قرآن_کریم
⚜استاد معتز آقائی
@asheghaneh_talabegi 🌙
#عاشقانه_شهدا ❤️🍃
روز عروسیش خیلی خسته شده بود😓 مدام درگیر کارها بود و رفت و آمد. #شوخی میکرد و به هرکسی که میرسید میگفت: زن نگیری😄 ببین به چه روزی افتادم ، زن نگیری.
حتی به ما #خواهرها هم میرسید میگفت: آبجی زن نگیری...😅
💓 #سبک_زندگی_شهدا
#شهید_محمدتقی_سالخورده
#شهید_مدافع_حرم
@asheghaneh_talabegi 🎀
• تا معـلمــ
• گفٺـــ👩🏫
• از جـنّٺ🌺🍃
• چه مےدانے؟ ســریع☺️
• بیتے از چـشمانـ👀
• مشکیش را سرودمـ،🙈
• بیسٺــ0⃣2⃣ داد😍
@asheghaneh_talabegi 🎀
مجله هنری طلعت
#عشـق_با_معجـزه_او #قسمت_نـودوپنجم دور تر از جمعشان نشستم. محمد دوستانش را معرفی کرد: _ایش
#عشـق_با_معجـزه_او
#قسمت_نـودوششم
رضا ادامه ی روایتگری را به دست گرفت:
_ما هم بعد از بچه ها رفتیم جلو، امن بود ولی فرماندمون نشسته بود روی زمین؛ خودش گفت چند تایی بمونن اینجا حواس دشمن رو پرت کنن و بقیه راه رو ادامه بدن ولی مگه میشد جاش بزاریم؟ اصلا تو مرامه ما نیست. خودش گفت زودتر برید، اینجا الاناست که بیوفته دست دشمن،گفت یادتون تره هدف چیز دیگه ایه همه اینجا فدایی هستیم هرچی گفتم فقط تیر خوردی لبخند زد و گفت این دستوره سرپیچی نداریم. منم موندم که پشتیبانی کنم ولی بهونه سید بود، تازه فهمیدم فقط پهلوی سمت راستش نیست اگه بگم از این پهلو تا اون پهلو تیر بود دروغ نگفتم.
نفس عمیقی کشید و ادامه داد:
_بهم گفت به دخترم بگو شرمندم که نمی تونم کنارت باشم، گفت ساکش رو بیارم ایران...ذکر یا زهرا و یا حسینش تمومی نداشت تا اینکه شهید شد...هنوز هم لحظه آخرش رو یادمه، لبخندش...ما رفتیم اما فرمانده موند اونجا...
سرش را پایین انداخت، اما قطره های اشک را دیدم که روی قالی افتاد.
ایمان: _ما سه روزه اومدیم ایران. محمد گفت میتونه ساک رو بده دست خانومش.
محمد و ایمان همچنان گریه می کردند. زینب مظلومانه نگاه می کرد.
رضا: _محمد جان صاحب های امانت کجان؟؟ باهم بدیم بهشون بهتره.
محمد با دست به من و زینب اشاره کرد:
_همینجان، با هممیدیم بهشون.
با گل های قالی مشغول شدم و چیزی نگفتم. سنگینی نگاه ها اذیتم می کرد. بعد از چند دقیقه که با بغضم کنار آمدم، با تک سرفه ای سکوت را شکستم:
+امانت ما رو نمیدید؟؟
ایمان با عذر خواهی بلند شد و به سمت در رفت. بعد از چند دقیقه ای آمد و ساک خاکی را جلوی من گذاشت. به سختی خودم را کنترل می کردم. زمزمه وار گفتم:
+خدا رو شکر...
ساکی که خودم بسته بودم را هم باید تنهایی باز میکردم.
نویسنده: #یگانه_کاف
هرگونه کپی برداری بدون اجازه نویسنده #حرام است 🙃
ادامه دارد...
.
دلتنگ توام
اے تو همانے ڪهـ ندارم(:
این اشک ها برای یادگاری کافی بود...❤️🖤
🌱| @asheghaneh_talabegi |🌱