eitaa logo
طلبه کوهسرخی 🇮🇷🇵🇸
778 دنبال‌کننده
6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
201 فایل
هر کس به هر نحو یک قدم در راستای کار فرهنگی با ما باشید تا به اندازه خودمون قدمی برداریم🌹 ✏️طلبه دهه هفتادی: @taha_00313
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ⭕️ 🔸قسمت پنجاه ودوم 🔸 در دوران دبیرستان به همراه دوستانش هیئت جوانان وحدت اسلامی را برپا کرد وبارها به دوستانش توصیه میکرد برای حفظ روحیه دینی ومذهبی از تشکیل هیئت در محله ها غافل نشوید آن هم هیئتی که محور اصلی اش باشد 🔸یکی از دوستانش تعریف میکرد سالها پس از شهادتش در این فکر بودم برای کار فرهنگی چطور رابطه خود را با اعضا حفظ کنم همان شب خوابش را دیدم که گفته بود با های هفتگی این رابطه را حفظ کن ماهم این کار را انجام دادیم 🔸مرام وشیوه ابراهیم در برخورد با بچه های محل این بود آنها را به ورزش جذب میکرد بعد به سوی هیئت ومسجد سوق میداد ومیگفت دستشان که به دست علیه السلام گذاشته بشه آقا نظر لطفش را به آنها خواهد داشت از همان دوران دبیرستان مداحی میکرد وهر هفته در هیئت جوانان وحدت اسلامی مداحی میکرد دعوت از علمایی همچون علامه محمدتقی جعفری وحاج آقا نجفی از شخصیت های سیاسی مذهبی برای سخنرانی از فعالیتهای این هیئت بود 🔸روی موتور نشسته بود وبه زیبایی شروع به خواندن اشعاری برای حضرت سلام الله علیه نمود خیلی جالب وسوزناک بود ازش خواستم در هیئت ما هم بخواند اما قبول نکرد میگفت اینجا مداح دارند وصدای من هم اصلا خوب نیست بیخیال ... اما مشخص بود هرگاه کار بوی غیر خدا بدهد او ترک میکند ودر مداحی ها عادت عجیبی داشت زیاد به بلندگو واِکو مقید نبود ودر سینه زنی محکم سینه میزد ومیگفت اهلبیت با همه وجودشان برای اسلام دفاع کردند ما همین سینه زنی را باید خوب انجام دهیم هرجا اگر میفهمید وظیفه اش خواندن است میخواند اما اگر میفهمید مداح دیگری است نمیخواند 🔸در عزاداری هرکجا بود آنجا را کربلا میکرد نمونه آن در اربعین ۱۳۶۱ در هیئت عاشقان حسین علیه السلام بود او شور عجیبی به مجلس داده بود واز حال رفت وغش کرد آن روز حالت عجیبی در بچه ها پیدا شده بود که دیگر ندیدیم بخاطر سوز ونفس گرم مجلس اینگونه متحول شد ومیگفت مداح باید آبروی اهلبیت را حفظ کند وهر حرفی را نزند . ذکر شهدا را هیچ وقت فراموش نمیکرد شعری آماده کرده بود که اسم شهدا علی الخصوص اصغر وصالی وعلی قربانی را می آورد و در بیشتر مجالس میخواند 🔸شب تاسوعا بود در مسجد عزا داری با شکوهی برگزار شد ابتدا خوب سینه میزد اما بعد دیگر او را ندیدم در تاریکی مجلس گوشه ای آرام آرام سینه میزد موقع شام همه دور حلقه زده بودیم گفتم عجب عزاداری باحالی بود بچه ها خوب سینه زدند نگاه معنا داری به من وبچه ها کرد و گفت نگه دارید این مردم آمده اند تا در مجلس قمر بنی هاشم علیه السلام خودشان را یکسال بیمه کنند وقتی عزاداری شما طول میکشد اینها خسته میشوند شما بعد از مقداری عزاداری شام شان را بدهید . بعد هرچقدر میخواهید سینه بزنید وعشقبازی کنید 🌷 https://eitaa.com/vaqf_hadi 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ⭕️ 🔸قسمت شصت ودوم 🔸 پاییز سال ۱۳۶۱بود بار دیگر به همراه ابراهیم عازم مناطق عملیاتی شدیم .اینبار نقل همه مجالس توسل های به حضرت علیه السلام بود هرجا میرفتیم حرف او بودخیلی از بچه ها داستان حماسه آفرینی های اورا در عملیاتها تعریف میکردند وهمه آنها با توسل صدیقه طاهره علیه السلام انجام شده بود شب بود ابراهیم در جمع یکی از بچه های گردان شروع به مداحی کرد صدای ابراهیم بخاطر خستگی وطولانی شدن مجالس گرفته بود بعد تمام شدن مراسم دونفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند وصدایش را تقلید کردند وبعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد آن شب ابراهیم قبل از خواب خیلی عصبانی بود وگفت من مهم نیستم اینها مجلس حضرت را شوخی گرفته اند برای همین دیگر مداحی نمیکنم هرچه میگفتم حرف بچه ها را به دل نگیر کار خودت را بکن اما فایده ای نداشت آخرشب برگشتیم مقر دوباره قسم خورد که دیگر مداحی نمیکنم آخر شب خسته وکوفته خوابیدم قبل اذان احساس کردم کسی دست مرا تکان میدهد چشمم را باز کردم دیدم ابراهیم هست وگفت پاشو وقت اذانه ابراهیم دیگر بچه ها را هم صدا زد وبعد هم اذان گفت ونماز جماعت صبح برپا کرد بعد نماز وتسبیح ودعا شروع به مداحی سلام الله علیه کرد اشعار زیبایش اشک بچه ها را در آورد من که دیشب قسم خوردنش را دیدم تعجب کردم ولی چیزی نگفتم بعد خوردن صبحانه به همراه بچه ها به سمت سومار حرکت کردیم در بین راه دائم در فکر کار عجیب ابراهیم بودم ابراهیم نگاه معنا داری به من کرد وگفت میخواهی بدانی چرا با اینکه قسم خوردم باز روضه خواندم گفتم خُب آره شما دیشب قسم خوردی!! پرید روی حرفم وگفت چیزی که میگویم جایی نقل نکن بعد کمی مکث کرد و ادامه داد دیشب خواب به چشمم نمی آمد اما کمی خوابم برد یکدفعه دیدم وجود مقدس صدیقه_طاهره سلام الله علیه تشریف آوردند وگفتند 🌷 🌷 دیگر گریه امان صحبت به ابراهیم را نداد وبعد شروع به مداحی کرد. https://eitaa.com/vaqf_hadi 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🌹 جنٺ و عرش و سما امشب چراغان مےشود خانہ‌ے و چون گلستان مےشود تا باشد شیعیان جملہ عالم از قدومش شادو خندان مےشود 🔵 میلاد امام مجتبی علیه السلام کریم اهل بیت بر شیعیان و عاشقان حضرتش مبارک باد🌹 https://eitaa.com/vaqf_hadi
🔸زنده زنده سوخت.... اما آخ نگفت....‍ 📌حسین خرازی نشست ترک موتورم. بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در می سوخت. فهمیدیم یک داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد! من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم. گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش! جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا و نمی زد! و همین پدر همه ی ما را درآورده بود! بلند بلند فریاد می زد: ! الان پاهام داره می سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی! خدایا! الان سینه ام داره می سوزه! این سوزش به سوزش سینه ی حضرت نمی رسه! خدایا! الان دست هام سوخت! می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم! نمی خوام دست هام گناه کار باشه! خدایا! صورتم داره می سوزه! این سوزش برای امام زمانه! برای ولایته! اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت! آتش که به سرش رسید، گفت: خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی تونم، دارم تموم می کنم. لااله الا الله، خدایا! خودت باش! خودت شهادت بده آخ نگفتم! آن لحظه که جمجمه اش ترکید، من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد و می گفت: خدایا! ما جواب اینا را چه جوری بدیم؟ ما ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره بگه جواب اینا رو چی می دی؟ زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه ی من و آن قدر کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ شد. بعد از شهدا ما چه کردیم؟ شهدا شرمنده ایم! https://eitaa.com/vaqf_hadi
🌸ممنون که با دقت مطالعه میکنید🌸 ‌ ‌. یعنی... آرامش یعنی در خیابان قدم بزنی و خیالت راحت باشد که ده ها قافله کثیف با تو نیست ‌. ‌آرامش یعنی بدانی از نگاه ها محفوظی ‌. ‌آرامش یعنی در این روزگار که شنل قرمزی ها میکنند متفاوت باشی😋 ‌. ‌آرامش یعنی وجدانی که آسوده و آرام است ‌وجدانی که میدانید امروز دل های متاهل و جوان را نبرده است ‌. ‌آرامش یعنی خجالت نکشیدن از عکس در خیابان😊 ‌. ‌آرامش یعنی طعمه وسیله ارضا های ناپاک و کثیف نشدن ‌. ‌آرامش یعنی شبیه ترین حالت به ریحانه خدا، حضرت شدن☺ ‌. ‌آرامش یعنی لایق آقا شدن ‌. ‌و همه اینها به خاطر یک تکه پارچه مشکی ‌تکه پارچه ای که متانت، وقار،زیبایی و پاکی یک است ‌ https://eitaa.com/vaqf_hadi
از ذوالفقار حیدر کرار کینه داشت آن کس که روی چادر قدم گذاشت 🥀 🥀 @shahidmena_namazi_maki
(سلام الله علیها) 💔 بابا خودت گفتی شبیه باش من مثل مــادرت آزار دیدم یڪ لحظه یادم رفت اسمم رقیه است ڪه خوردم عمه راهم تاردیدم 🥀