15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاج آقا فرحزاد در برنامهٔ سمتخدا از کتاب #داستان_بریده_بریده میگوید...
@talabehtehrani
هدایت شده از برنامه تلویزیونی سمت خدا
📗 عنوان کتاب : داستان بریده بریده
(داستانی پژوهشی از حادثه ی کربلا)
👤نویسنده : علیرضا نظری خرم
لینک خرید این کتاب:https://b2n.ir/d76111
فروشگاه کتاب سمت خدا:samtekhoda.org
🔻 شماره تلفن جهت دریافت کتابها
۰۲۵۳۷۷۴۳۷۰۵ ( ۸ صبح تا ۱۵ )
✅کانال فروشگاه کتاب سمت خدا در ایتا:
https://eitaa.com/samtekhoda3_ketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا به پرندگانی که بالای سرشان است، و گاه بالهای خود را گسترده و گاه جمع میکنند، نگاه نکردند؟! جز خداوند رحمان کسی آنها را بر فراز آسمان نگه نمیدارد، چرا که او به هر چیز بیناست!
سورهٔ ملک آیهٔ ۱۹
💯✨💯✨💯✨
داستان اماممهدی علیهالسلام
قسمت شصت و سوم
کودکی ۱
ایرانیها و بیشتر از همه، قمیها پیگیر تولد اماممهدی بودند. لای کتابهای قدیمی به یکی از اهالیِ قم برخوردم. اسمش سعدبنعبدالله بود. از نوشتههای بهجایمونده از دلِ تاریخ برمیاد آقاسعد، بزرگِ طایفه و مرد باسوادی بوده!
خدا بهتر میدونه اما اینطور که تاریخنویسها میگن، آدمِ جلیلالقدر و دینشناسِ پُراطلاعی هم بوده. خدابیامرز کتابهای زیادی از خود بهیادگار گذاشته و رفته.
یهجا دیدم از قول سعد نوشتن: طومار بلندبالایی از چهل و چند مسئلۀ پيچيده و بیپاسخ تهیه کردم. از شما چه پنهون قصد داشتم از عالمِ شهر قم، احمدبناسحاق پاسخی برای سوالاتم پیدا کنم. يا مثلا اگه خدا روزی کرد و سفری به سامرّا داشتم بیواسطه از امامعسكرى جواب سؤالاتم رو بگیرم.
ناگهان خبردار شدم ایدلغافل! چهنشستی که احمدبناسحاق، ساعتی پیش راهیِ سامرا شده!
جَلدی به خونه رفتم. بار و بندیل سفر بستم و پرسانپرسان بهدنبال احمد رفتم. حدس میزدم از قم خیلی دور نشده باشه. همینطور هم شد. توی یکی از کاروانسراهای بینِراهی، به احمد رسیدم. باهم آشنائیّتی دیرینه داشتیم. همینکه نگاهش به من افتاد باتعجب پرسید: خیر باشه انشاءالله، اینوَرا؟!
از ترس راپورتچیهای خلیفهٔ عباسی که عینهو مور و ملخ همهجا بودند، سربسته گفتم: راستش رو بخوای، شوقديدار و عادتبهسؤال، من رو به اينجا کشونده!
متوجه منظورم شد. مقداری جلو اومد و دهانش رو به گوشم نزدیک کرد. طوری که کسی متوجه نشنوه آروم گفت: من هم مشتاق زيارت امامعسكری هستم. اگهخدابخواد قصد دارم دربارۀ مسائل مشكل تأويل و تنزیل قرآن از آقا بپرسم. بهتره توی این مسافرت باهم باشيم.
روزها و شبهای تلخ و شیرین زیادی گذشت و بالاخره به سامرّا رسیديم. هنوز گرد و خاک سفر به تن داشتیم که از شوق دیدار امام، یکراست به منزلشون رفتيم.
دمخونه ایستادیم و اجازۀ ورود خواستيم. منتظر بودیم تا اجازهٔ داخلشدن داده بشه.
روی دوش احمد، کیسۀ بزرگی از جنس پوست گوسفند بود. احمد کیسه رو زیر عبا گرفته بود تا دیده نشه. عباش، بافت گوشتی و جونداری داشت. میگفت: از پارچههای بافتهشده توی طبرستان تهیه شده.
داخل کیسهٔ بزرگ، دقیقاً صدوشصت كيسهٔ کوچولو قرار داشت. درون هرکدوم از کیسهها هم تعدادی سکّهٔ طلا و نقره بود. روی هر كيسه، مُهرِ صاحبش خورده بود.
طولی نکشید، اجازۀ ورود صادر شد و داخل شدیم. نگاهم به چهرۀ امامعسكرى افتاد. داخل اتاق نشسته بود. صورتش عینهو ماه شب چهارده بود. بهخودم که اومدم متوجه پسر خُردسالی، روی پای راست امام شدم. بله، فرزندش مهدیِ موعود بود. به صورت کودک، خیره شدم. مثل ستاره میدرخشید. ماشالاه سرِ پُرمویی داشت، انقده که براش فرق بازكرده بودند. انار گُندهای داخل ظرف، مقابل حضرت قرار داشت. بعداً شنیدم هدیۀ يكى از بزرگان بصره بوده.
امام با قلم و دوات، داشت چیزی مینوشت. تا میخواست بنويسه، پسربچه انگشتانش رو میگرفت و مانع میشد. چیزی شبیهِ بازیِ کودکانه. امام انار رو بهطرفی قِل داد تا بلکه کودک به هوای بازگردوندنش بره و مانعِ نوشتن نشه.
بااحترام سلام داديم. امامعسکری مهربانانه پاسخ داد و اشاره کرد كه بنشينيم. ما هم خیلی باادب دو زانو نشستیم. احمد، نفس عمیقی کشید و کیسه رو زمین گذاشت. اما هنوز زیرِ عبا بود و دیده نمیشد. دقایقی از نشستنِ ما نگذشته بود که امام از نوشتن بر روى كاغذ دست کشید و نگاه گرم و محبّتآمیزی به ما انداخت.
احمد در کمال ادب، کیسه رو از زیر عبا خارج کرد و مقابل امامعسکری روی زمین گذاشت.
كمالالدين: ص ۴۳۵ ح ۴ ص ۴۵۴ ح ۲۱، دلائلالإمامة: ص ۵۰۶ ح ۴۹۲، الثاقبفىالمناقب: ص ۵۸۵ ح ۵۳۴، الكافى: ج ۱ ص ۳۳۲ ح ۱۴ ص ۵۱۴ ح ۲ و ص ۳۲۹ ح ۶، الغيبةللطوسى: ص ۲۳۳ ح ۲۰۲، رجالالطوسى: ص ۳۹۳ ش ۵۸۰۰.
ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجاس که میگن فلفل نبین چه ریزه
فلفل با پوشک😄
@talabehtehrani
ماهیها از تلاطم دریا به خدا شکایت بردند.
دریا که آرام گرفت، خود را اسیر صیاد یافتند...
@talabehtehrani
خوبکردی که رُخ از آینه پنهان کردی
هر پریشاننظری لایق دیدار تو نیست!
@talabehtehrani
10.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای که به عشقت زنده منم،
گفتی از عشقت دم نزنم،
من نتوانم نتوام نتوانم...
🎙محمداصفهانی
👈 موسیقی دارد.
@talabehtehrani
7.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایران زیبا
😍🌲
@talabehtehrani🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همین روزها بود که برای همیشه رفت...
#شهید_جواد
@talabehtehrani