eitaa logo
یادداشت‌ های یک طلبه
421 دنبال‌کننده
666 عکس
342 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان امام‌مهدی علیه‌السلام قسمت هفتاد و ششم آغاز غیبت صغرا ۱ عَمَله و اکرۀ خلیفه هرچی تو چَنته داشتند رو کردند تا بلکه امام‌مهدی و یا نایبِ خاصّش، عثمان‌بن‌سعیدِ عَمری رو پیداکنند! عرصه به قدری تنگ ‌شده بود که امام‌مهدی، نوشتۀ کوتاهی برای عثمان‌بن‌سعید فرستاد و ازش خواست تا فعلاً برای گرفتنِ وجوهات شرعی دست‌ نگه داره و شیعیان رو از رفتن به زیارت کاظمین منع کنه؛ چون عاملان حکومت، مدام اطراف حرم پرسه‌ می‌زدند تا شیعیان رو شناسایی و دستگیر کنند. عثمان‌بن‌سعید که بعضی‌ها ایشون رو از نوادگانِ عماربن‌یاسر می‌دونند، در چنین شرایط سختی به‌ناچار شهر سامرّا رو به مقصد بغداد ترک کرد. با دستور امام‌مهدی قرار براین‌شد که عثمان توی بغداد به فعالیّت خودش ادامه بده! عثمان با این مهاجرت، هم از تیررسِ جاسوس‌ها دور شد و هم اینکه توی شهر بزرگی مثل بغداد، کمتر مورد توجه قرار می‌گرفت. امام‌ داخل نامه‌هایی که برای عثمان‌‌بن‌سعید می‌فرستاد دائماً به رعایت تقیّه سفارش می‌کرد، حتی می‌فرمود: شیعیان در محافل عمومی از بردن نام من خودداری کنند. هرکدام از شیعیان که از امام‌ درخواستی داشت، سراغِ عثمان میومد. هرچند پسرش، محمد کمک‌ْحالِش بود اما به‌هرحال کارِ عثمان خیلی سخت بود. با وجود همهٔ این مراقبت‌ها، هر لحظه ممکن بود جاسوس‌های خلیفه سرِ عثمان و پسرش هوار بشند! پدر و پسر با هزار لطایف‌الحیل سعی می‌کردند نامه‌های مردم رو به امام‌مهدی برسوندند. حضرت صاحب‌الامر هم پاسخ نامه‌ها رو که دربردارندۀ امر و نهی و جوابِ پرسش‌ها و درخواست‌های شیعیان بود، به دست این‌دو می‌داد تا به شیعیان تحویل بدهند. حضرت برای رد ‌گُم‌کنی، پاسخ نامه‌ها رو دقیقاً عینِ دستخط امام‌عسکری می‌نوشت تا اگه لو رفت، مأمورها خیال کنند که نامه‌ها قدیمیه. در کنار رعایت این ریزه‌کاری‌ها، عثمان برای مخفی‌نگه‌داشتنِ ارتباطش با امام‌ شغل پوششیِ روغن‌فروشی رو انتخاب کرده بود. یارِ درست‌کردار امام‌مهدی، اموال و نامه‌های شیعیان رو داخل ظرف‌های روغن جاسازی می‌کرد و با این طرفندها پیش امام می‌برد. حتی برای اینکه ذهن جاسوس‌ها از موضوع منحرف بشه، عثمان برای مدتی به عضویّت سپاه خلیفۀ عباسی دراومد. این همراهِ باوفا به مدت هفت‌سال نایب خاصّ امام‌مهدی بود. از لابه‌لای نوشته‌های شیخ‌طوسی اینجور دستگیرم شد که همّ‌وغمّ عثمان توی زندگی، رتق‌وفتق کارهای امام‌مهدی و جلب رضای خدا بوده! دلدادگی و اُنس عجیبی با امام‌مهدی داشت. البته این شیدایی دوطرفه بود. به‌گونه‌ای که بعد از وفاتش، امام‌مهدی طیّ سوگنامه‌ای برای محمد نوشت: مصیبت تو مصیبت من هم هست. با رفتنِ پدرت، هم تو تنها شدی و هم من!!!! عثمان، فرزند خوبی تربیت کرده بود. دسته‌گلی مانند محمد. خوش‌به‌حال عثمان با تربیتِ این آقاپسر. فرزندی که امام‌مهدی تعریفش کرده و وجودش رو برای پدر، کمالِ سعادت ‌دونسته. چراغ عُمرِ عثمان بعد از سال‌ها نورافشانی برای سه امامِ شیعه بالاخره خاموش شد و این آقای جلیل‌القدر از دنیا رفت. هرچی این‌در و اون‌در زدم، تاریخ وفات عثمان پیدا نشد. با شواهد و قرائن، متوجه شدم ظاهراً سال ۲۶۷ هجری بوده. با وفات عثمان، امام‌مهدی مصیبت‌زده و عزادار شد. جنازۀ عثمان طیّ تشریفاتی توسط پسرش، محمد غسل و کفن شد. تابوت از منزل خارج شد و به خیابان مَیَدان توی غرب بغداد انتقال یافت. در مُنتهی‌الیهِ خیابان، ابتدای جایی که به دروازۀ جَبَله معروف بود مسجدی قرار داشت. تابوت عثمان، بالای دست شیعیان از دربِ کوچیکی که سمت راستِ ورودی مسجد، نزدیک محراب قرار داشت بعد از پایین بردن از چند پله، داخلِ مقبره‌ای زیرزمینی به‌طور ناشناس به خاک سپرده شد. بعدها شیخ‌طوسی تعریف می‌کنه: گاهی به مقبرۀ تنگ و تاریک عثمان می‌رفتم و زیارتش می‌کردم، ضریحی براش گذاشته بودند. همسایه‌های مقبره، بی‌خبر از هویّت واقعیِ عثمان به‌خیال‌اینکه اینجا فرزندِ دایۀ امام‌حسین به خاک سپرده شده به زیارتِ جناب عثمان مُشرّف می‌شدند! امام‌مهدی که خودش، سوگوار و مصیبت‌زده بود دست به قلم شد و پیام تسلیتی فوق‌العاده برای محمد نوشت و فرستاد. نامه به دست محمد رسید. به‌رسم ادب نامه رو بوسید و باز کرد. قطرات اشک از دیدگان محمد جاری شد. حضرت به قلم خود نوشته بود: انالله‌واناالیه‌راجعون! ... پدرت یک‌عُمر سعادتمندانه زندگی کرد و پسندیده از دنیا رفت، خداوند بیامرزدش و به اولیا و دوستدارانِش ملحق کنه. همۀ همّ و غمّ پدرت، رسیدگی به کارهای ائمه و جلب رضای خدا بود. مصیبت تو مصیبتِ من هم هست. با رفتنِ پدرت، هم تو تنها شدی و هم من!! از نشانه‌های سعادت پدرت این بود که خدای متعال، فرزندی مانند تو بهش عطا کرد تا جانشین پدر باشه... الکافی: ج ۱ ص ۵۲۵، الارشاد: ج ۲ ص ۳۶۷، الغیبةللطوسی: ص ۲۴۸ و ۴۵۳ - ۳۶۱، کمال‌الدین: ص ۴۸۲، الذریعه: ج ۱ ص ۳۱۸ و ج ۲ ص ۱۰۶، المقنع‌فی‌الامامة: ص ۱۴۶. ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلداده را ملامت گفتن چه سود دارد می‌باید این نصیحت، کردن به دلستانان 👈 دارد. @talabehtehrani
امام‌مهدی ارواحنافداه در سوگِ نایب خاصّش، عثمان‌بن‌سعید برای فرزند عثمان نوشت: همّ و غمّ پدرت، رسیدگی به کارهای ائمه و جلب رضای خدا بود. مصیبت تو مصیبتِ من می‌باشد. با رفتنِ پدرت، هم تو تنها شدی و هم من!! الغیبةللطوسی: ص ۳۶۱. 😭😭❤️ یاصاحب‌الزمان
آبی بغیر تیغ تغافل ندیده‌ام صائب @talabehtehrani
🛑امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام: بسا کلمه‌ای که نعمتی را برباید، و عذابی را نزد تو آورد فَرُبَّ کَلِمَه سَلَبَتْ نِعْمَهً وَجَلَبَتْ نِقْمَهً قسمتی از حکمت۳۸۱ نهج البلاغه @talabehtehrani
5.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑🎥از مصطفی زمانی می‌پرسه: دوست داری کدوم نقش رو بازی کنی؟ ابوبکر، عمر، عثمان، امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) جواب هوشمندانه... @talabehtehrani
داستان امام‌مهدی علیه‌السلام قسمت هفتاد و هفتم آغاز غیبت صغرا ۲ ابرازِ هم‌دردی یا بهتره بگم دلجوییِ امام‌مهدی از محمد‌بن‌عثمان، مثل آبی بود که روی آتیش ریخته باشند. این دستخطِ آقا، علاوه بر تشفّی‌خاطر، مأموریت جدیدی هم روی دوش محمد گذاشت و او نایب خاص امام شد. محمد، شخصیّت مقبولی بین شیعیان داشت. آدم تودل‌برویی بود و همه دوستش داشتند. با حرف‌زدن و چهرۀ جذابش، به طرز عجیبی در دل‌ها رخنه می‌کرد. طوری‌که مردم ناخودآگاه از دیدنش به شور و فداکاری رو می‌آوردند. در عدالت و امانت‌داریش، هیچ شک و شُبهه‌ای نبود. شیعیان توی شرعیّاتشون به کسی جز محمد مراجعه نمی‌کردند. نایب دوم، بلافاصله بعد از وفات پدر نازنینش، کار رو شروع کرد. البته دست‌ْتنها نبود. اصلاً بدون دستیار نمی‌شد کاری کرد. فقط توی بغداد، ده‌تا کمک‌کار داشت. یکی از اون‌ها آقایی به‌اسم حسین‌بن‌روح بود که بعدها توسط امام‌مهدی به جانشینی محمد انتخاب شد. محمد، آدم باسوادی بود. گاهی که فرصتی بهش دست می‌داد، دست‌به‌قلم می‌شد. بیشتر نوشته‌هاش حول‌وحوشِ حدیث و فقه بود. درواقع سؤال‌وجواب‌هایی رو که توسط پدر و یا مستقیماً خودش از امام‌عسکری گرفته بود روی کاغذ می‌نوشت تا برای آیندگان بمونه. این دست‌نوشته‌ها به شکل کتابچه‌های کوچیکی، خونه به خونه و صندوقچه به صندوقچه بین شیعیانی مانند عبدالله‌بن‌جعفر حِمیری می‌چرخید و بعدها در اختیارِ وُکلای بعدی قرار گرفت. خداروشکر امروزه اثری ولو اندک از اون مکتوبات توی کتاب‌های حدیثی وجود داره! از این حرف‌ها بگذریم، محمد پاسخِ نامه‌های امام‌ رو دقیقاً با همون ریخت و قیافه و دستخط زمان پدر به دست شیعیان می‌رسوند. همین خودش باعث شده بود تا شیعیان کاملاً بهش اعتماد کنند و به کسی غیر ایشون، باور نداشته باشند. محمد خیلی به امام‌مهدی نزدیک بود، خیلی! هر چند وقت یکبار شیعیان، سراغ امام‌مهدی رو از محمد می‌گرفتند. محمد علی‌رغم میل باطنیش، ناچار می‌شد گاهی چیزهایی بگه. یه‌بار که شیعیان، دوروبرش رو گرفته بودند، در جواب به اصرارهای پی‌درپی اون‌ها گفت: صاحب‌الاَمر هر سال توی موسم حج به مکه میاد و بین مردم حضور پیدا می‌کنه. مردم رو می‌بینه و می‌شناسه، مردم هم آقا رو می‌بینند اما نمی‌شناسند. یکی از شیعیان که از این حرف محمد به وَجد اومده بود با اشتیاقی وصف‎‌ناشدنی روی پاهاش وایساد و با حرارت خاصی گفت: تو خودت واقعاً صاحب‌الامر رو دیدی؟! لبخند ملیحی به لب محمد نقش بست. کمی که گذشت، در پاسخ مرد گفت: بله، آخرین‌بار کنار کعبه آقا رو زیارت کردم. ایشون مشغول دعا بودند و با سوز و گداز مناجات می‌کردند و می‌فرمودند: خدایا! اونچه به من وعده فرمودی، محقق ساز! یکی دیگه از شیعیان که فرصت رو غنیمت می‌دید، از لابه‌لای جمع با نگاهِ التماس‌گونه از محمد خواست تا باز هم از ملاقات‌هاش با امام‌ چیزهایی بگه. محمد سکوت کوتاهی کرد و ادامه داد: یه‌بار حضرت صاحب‌الزمان رو دیدم که روبه‌روی درِ پُشتیِ کعبه، نزدیک به رُکنِ یمانی ایستاده و پردۀ کعبه رو به دست گرفته و اینجور مناجات می‌کنه: خدایا! انتقامم رو از دشمنانم بگیر! شیعیان، داخل اتاق سخنان محمد رو می‌شنیدند و هق‌هق گریه می‌کردند که ناگهان درِ خونه به صدا دراومد. الغیبةللطوسی: ص ۳۶۲ ح ۳۲۷ و ص ۳۶۳، کمال‌الدین: ص ۴۴۰ ح ۱۰ و ص ۵۰۷ و ۵۱۹، کتاب‌من‌لایحضره‌الفقیه: ج ۲ ص ۵۲۰ ح ۳۱۱۵، الرجال‌للنجاشی: ص ۲۱۹. ادامه دارد...
4_5794025003880025245.mp3
157.9K
🛑📻 صوت ماندگار در تاریخ: 🇮🇷 شنوندگان عزیز توجه فرمایید؛ خونین‌شهر، شهر خون آزاد شد. @talabehtehrani
🛑🇮🇷 سوم خرداد، سالروز فتح پرافتخار خرمشهر مبارک باد. @talabehtehrani