ترفندی برای عزاداری
شاید بتوان چنین گفت که از سختترین دورهها در طول تاریخ برای عزاداری امامحسین علیهالسلام عصر سلجوقی بوده است.
با رویکار آمدن سلجوقیان در سال ۴۴۷ قمری عزاداری شیعیان در رثای ابا عبدالله الحسین علیهالسلام میتوان گفت تقریباً تعطیل شد!
با اين همه، گزارشى تاریخی وجود دارد كه شيعيان بغداد، علیرغم ممنوعیت عزاداری، با ترفندی جالب در روز عاشوراى سال ۴۵۸ قمری به اقامۀ عزا برای سالار شهیدان پرداختهاند.
ابنجوزی، فقیه، محدّث، متکلّم و تاریخنگار حنبلی شهر بغداد در سدۀ ششم هجری از این ماجرا در صفحۀ ۹۴ از جلد ۱۶ کتاب "المنتظم في تاريخ الأمم والملوك" اینگونه گزارش میکند:
سال ۴۵۸ رسيد و از جمله رويدادهاى آن اینکه مردم کَرْخ (منطقۀ شیعه نشین بغداد) مغازههايشان را در روز عاشورا بستند (أغلقوا دكاكينهم يوم عاشوراء) و زنان را به همراه خود به کوچه و خیابانها آوردند (وأحضروا نساء)
تا براى حسين عليهالسلام بر اساس رسم گذشتگان، نوحهسرايى كنند (على ما كانوا قديما يستعملونه).
شگرد جالب آنها این بود که جنازۀ مردى را (حملت جنازة رجل) با نوحهخوانی و مرثيهسرايى به همان شيوۀ عزاداری بر امامحسين عليهالسلام، تشییع كرده (و ناح الرجال بحجتها على الحسین) و با این کار در حقیقت عزای حسین علیهالسلام را اقامه کردند.
راپُرتچیهای حکومتی پی به ترفند شیعیان برده و خلیفه را در جریان گذاشتند.
خليفه از این اتفاق خشم گرفته و دستور داد تا سید طاهر، نقیب و رئیس علویان بغداد را احضار کنند.
خلیفه این حرکتِ قانونشکنانۀ شیعیان را به سیّد طاهر گوشزد کرد (و أنكر الخليفة على الطاهر) سید طاهر نیز در پاسخ میگوید كه از نقشۀ شیعیان خبر نداشته و بعداً خبردار شده است و زمانیكه متوجّه شده، برخورد كرده و جلوی آن را گرفته است.
قم/ ۱۴ مهر ۹۶
@talabehtehrani
داستان اماممهدی علیهالسلام
قسمت پایانی (صد و نود و چهارم)
شیوۀ حکمرانی ۹
اولین کارِ اماممهدی برای اصلاح قوّۀ قضائیّه اینه که شرّ قاضیهای ناشايست رو از سر دستگاه عدلیه کوتاه میکنه. جالبه که در روایت یه عبارت دلخنککنی پیدا کردم که حیفم اومد اینجا نگم. من عقبتر نوشتم اماممهدی دمار از روزگار قاضیهای فاسد و رشوهبگیر درمیاره. اما اینجا میخوام دقیقتر بگم که چیکار میکنه.
توی حدیثی که میگه اماممهدی با قاضیهای فاسد اِل میکنه و بِل میکنه واژهٔ "لينزعنّ" اومده. این کلمه از ريشۀ "نزع" به معنى كَندن چيزى از جاى خودشه. وقتی بر سر کلمۀ "لينزعنّ" حرف "لام" و آخرش هم حرف "نون" تاکید اومده باشه به زبان ساده یعنی اماممهدی از دُم قُضات ناشایست میگیرن و پرتشون میکنن بیرون و جاشون قضات صالح و خداترس میارن.
جالبتر اینکه در حكومت اماممهدى، از خود امام و اون سیصد و سیزده نفر یاران حضرت، با عنوانِ قاضى یاد شده.
برام خیلی جالب بود وقتی جایی خوندم که در مرتبۀ بعد از اماممهدی، حضرت عیسی قضاوت میکنه. خدا بهتر میدونه اما بعضیها گفتن که رئیس دستگاه قضایی، حضرت عیسی هستن. انگار که اون سیصد و سیزده نفر زیر نظر حضرت عیسی عمل میکنن.
این افراد به اعجاز اماممهدی، نسبت به مسائل قضايى احاطه علمى پيدا میكنن. به این شکل که امام، دستى بر سينه و پشتِ این سیصد و سیزده نفر میكشن و از برکت این دستکشیدن، قضات حتی در یک حكم هم اشتباه نمیکنن.
اماممهدى بدون هیچ مماشاتی، رشوه و باجسبیل رو نه فقط توی دستگاه عدلیه بلکه در تمام ارکان حکومت از بین میبره. البته نه به سادگی. با دردسرهایی در راه مبارزه با فساد موجه میشن اما حضرت کوتاه نمیاد.
در پایان لازمه بگم که فقیهان شیعه بر اين باورند كه خانومها نمیتونن قاضی بشن. اما از برخی روایات اینطور برمیاد که اماممهدى اجازه میده زنها هم قضاوت کنن. ظاهرا خانومهایی که توان قضاوت دارن از توی خونههاشون میتونن بر اساس كتاب و سنّت، دادرسی و حکم صادر کنن.
البته بعضیها زیر بار این حرف نرفته و احتمال دادن كه مراد از قضاوت زنها توی خونه، تدبير امور بچهها و حكمكردن بین اونهاست. امّا یه عدّه هم در جواب اینها گفتن که این چه حرفیه و ادامه دادن که اين احتمال علاوه بر اين كه خلاف ظاهرِ حديثه، اختصاصى به دولت اماممهدى ندارد و خانومها همیشه میتونن از این کارها بکنن و این، گفتن نداره. پس واقعا خانومها میتونن قاضی بشن. اللهاعلم.
و اما آخرین چیزی که اینجا مینویسم دربارهٔ داورىِ ويژهٔ اماممهدی براى پيروان اديان ابراهیمی هست. البته من قبلتر نوشتم که براساس گزارشی از شیخ صدوق، اماممهدی به غاری در شهر انطاکیه تشریف میبرن و بعد از خارجکردن کتابهای آسمانی از داخل غار به کوفه برمیگردن و بین پیروان انبیای پیشین براساس کتابهای خودشون داوری میکنن!قضاوت ايشون بر اساس احكام كتابهاى اصيل آسمانى خواهد بود و نه كتابهای دستکاری شده. همین، سبب میشه به مرور همه يا اكثر قاطع پيروان اديان، به آيين اسلام، گرايش پيدا كنن.
داستان اماممهدی همینجا به پایان رسید. امیدوارم مورد رضا و پسند حضرت واقع شده باشه. انشاءالله.
شرح نهج البلاغةلابن ميثم: ج۳ ص ۹ خطبه ۹۹، صحيح البخارى: ج ۲ ص ۷۷۴ ح ۲۱۰۹، سنن ابن ماجة: ج ۲ ص ۱۳۵۹، الغيبةللنعمانى: ص ۲۲۸ ح ۳۰.
پایان
الحمدلله نگارش داستان اماممهدی علیهالسلام به پایان رسید.
بزودی نگارش داستان دنبالهدار دیگری را آغاز میکنم. انشاءالله
@talabehtehrani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به لطف خدا
قرعهکشی ۱ مرداد ۱۴۰۳ برای اهدای کتاب #داستان_بریده_بریده و کتاب #داستان_فاطمه سلاماللهعلیها انجام پذیرفت. امروز یک هدیه داشتیم.
قرعه به نام جناب آقای سید رضا میرزائیان از شهرستان صغاد استان فارس افتاد.
مبارک این بزرگوار باشد. 🌺🌸
از همهٔ عزیزانم تشکر میکنم.
قرعهکشی بعدی ۱۵ مرداد ۱۴۰۳ انشاءالله.
#قرعهکشی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@talabehtehrani
کتاب #داستان_فاطمه بااحترام به جناب آقای سید رضا میرزائیان تقدیم گردید.
مبارکشان باشد.
🌺🌸🌹🌻🌷🌼
@talabehtehrani
علیرغم قرعهکشی ۱۵ تیرماه اما به علت مسافرت نتوانسته بودم کتاب داستان فاطمه سلاماللهعلیها را به جناب آقای بهرام رونقی از تهران اهدا کنم.
امشب فرصتی دستداد و موفق به این کار شدم. مبارکشان باشد.
عمر بن خطاب دم نزد
در کتاب مجمعالبیان خواندم که مسلمانان برای فتح مکه به تکاپو افتاده بودند. مسلمانی به نام حاطب با کمک رقاصهای به اسم ساره، نامۀ خطرناکی برای سران مکه ارسال کرد. متن نامه این جملۀ خیانتآمیز بود: چه نشستهاید که پیامبر اسلام میخواهد به سوی شما قشونکشی کند. سلاح برداشته و آمادۀ رویارویی با او شوید.
حاطب با پرداخت لباسی فاخر و ده سکه طلا سبیل نداشتۀ ساره را چرب کرد تا نامه را به سران مکه برساند. اما از اقبال بدش، فرشتۀ وحی کاسه کوزهاش را به هم ریخت و پیامبر را در جریان نامه گذاشت. حضرت علی علیهالسلام ساره را دستگیر و همراه نامه به خدمت پیامبر آورد.
پیامبر نامه را به حاطب که در آن مجلس حاضر بود، نشان داد و فرمود: نامه را میشناسی؟ حاطب که گمان میبرد با این خیانت، سبیلش را دود میدهند در پاسخ گفت: آری! حضرت به او فرمود: چرا این کار را کردی؟ حاطب پاسخ داد: هجرتکنندههای به مدینه در مکه کسانی دارند که در برابر مشرکان از خانوادههایشان دفاع کنند. اما من کسی را ندارم. با این کار خواستم تا برای قبیلهام کاری کرده باشم.
پیامبر عذر حاطب را پذیرفت. عمر بن خطاب به اعتراض بلند شد و به پیامبر گفت: اجازه بدهید تا گردن این عنصر منافق را بزنم!
پیامبر به عمر اشاره کرد که نه، هرگز. او از پیشگامان نهضت بوده و سابقۀ مجاهدت و حضور در جنگ بدر را دارد. تو چه میدانی شاید خداوند به مجاهدان بدر لطف ویژهای داشته و از لغزش آنها گذشته و آنان را آمرزیده است. عمر به ناچار ساکت شد و دم نزد.
قم/ ۲۱ اردیبهشت ۹۶
هدیهٔ کتاب #داستان_فاطمه بااحترام برای جناب آقای بهرام رونقی از تهران ارسال گردید.
مبارکشان باشد.
🌺🌸🌹🌻🌷🌼
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@talabehtehrani