eitaa logo
یادداشت‌ های یک طلبه
420 دنبال‌کننده
666 عکس
345 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سرگذشت قرآن قسمت بیست و چهارم تحريف ۲ ممکنه به ‏قرآن دو جور دست‌بُرد زده بشه. حالت اول اینه که آدم شیر خام خورده‌ای پیدا بشه و بیاد کلمه یا آیه‌ای رو از جای خودش برداره و به‌جاش کلمه یا آیۀ دیگه‌ای بگذاره. یا اصلا کلمه یا آیه رو کلّا حذف کنه. یا مثلا کلمه و آیه‌ای رو اضافه کنه. به این‌‌ تیپ کارها اصطلاحا در محافل قرآنی می‌گن تحریف لفظی. یه حالتش هم اینه که به کلمه یا آیه دست نزنه. همه‌چی به‌ظاهر سر جای خودشه. اما آیه‌ رو بر اساس نظر شخصی، یه‌جور رندانه تفسیر کنه كه مفهوم مورد نظر خدا عوض بشه و آب از آب هم تِکون نخوره! چیزی که علوم‌قرآنی‌ها اصطلاحا بهش می‌گن تحریف معنوی یا تفسير به رأىِ غلط. با اطمینان می‌تونم بگم کسی وجود نداره که بگه کلمه یا آیه‌ای به قرآن اضافه شده! اما بعضی از اهل‌سنت و اندکی در شیعه با استناد به روایاتی قائلن که برخی کلمات یا آیات از جای خودش برداشته شده و جاشون کلمه یا آیۀ دیگه‌ای گذاشته شده. من قصد ندارم به حرف این آدم‌ها بپردازم. سربسته بگم رواياتی که این آقایون بهش استناد کردند یا سندش گیر و گور داره يا دلالتش، ناتمامه. بیشتر از این چیزی نمی‌نویسم. در بین دانشمندان شیعه آدم‌های اسم و رسم‌داری مانند شیخ صدوق، شیخ مفيد، شیخ طوسی، سيّدِ مرتضى و امين‌الاسلام طبْرِسی قائلن قرآنی که به پیغمبر نازل شده همینی هست که به ما رسیده. بنابراین هر كس جز اين به شيعه نسبت بده، به شيعه دروغ بسته. بنابراین رواياتِ بيانگر تحريف، ارزش استناد ندارن. در اینجا می‌خوام قصه‌ای بگم که مو به تن آدم سیخ می‌کنه. چندوقت پیش، حکایت حیرت‌‌آوری در کتاب تک‌جلدی علوم‌قرآنی نوشتۀ آیت‌الله گرامی توجه ام رو جلب کرد. ایشون نوشته: آیت‌الله نجفی مرعشی تعریف می‌کرد: مرحوم سردار کابلی که مجتهد بزرگ شیعه و اهل افغانستان بود، برایم نقل می‌کرد نزد مرحوم حاجیِ نورى، صاحب کتاب مستدرک نشسته بودم. دوتایی مشغول كار علمی روى كتاب مستدرک بوديم. سيّدى معمّم با ریخت و قیافهٔ عُلمایی دق‌الباب کرد و داخل اتاق شد. کاملا دل‌نگران بود. آروم و قرار نداشت. سید دائماً به پشت دست می‌زد و حرص می‌خورد و اظهار تأسف می‌كرد. مرحوم حاجى نورى با تعجب، نگاهی به سید انداخت و فرمود: آقا چی شده؟! چرا انقده بی‌تابی می‌کنی؟! سید دستی به ریش‌های پرپشتش کشید و گفت: آه از ظلمى كه خدا در حق جدّم، علی‌بن‌ابی‌طالب روا داشت!! حاجی‌نوری با شنیدن این حرف، یکّه خورد و جوآب داد: سید! معاذالله این چه حرفیه؟! سید بی‌توجه به ناراحتی حاجی ادامه داد: خدا كه می‌دونست جدّم على اين‌همه دشمن داره، چرا نامش رو در قرآن ذكر نكرد تا انقده مردم باهاش مخالفت نكنن! حاجى نورى جواب داد: اتفاقا خدا اين كار رو چند جاى قرآن کرده! سيّد با نگاه تعجب‌آمیز پرسيد: كجای قرآن؟! حاجىِ نورى ادامه داد: انّا انزلنا نورين نيّرين محمّدا و عليّا. از فردای اون‌روز سید مرتب میومد و اوراقی رو كه دنبالۀ اين سورۀ جعلى در اون بود، از مرحوم حاجى‌نوری می‌گرفت و نسخه‌برداری می‌کرد. مدت‌ها از اين ماجرا گذشت. روزی براى تمديد ويزا به كنسولگری انگليس‏ رفتم. ديدم شخصی با كلاه شاپو و عينک دودى و ريش تراشيده، به من ذُل زده و هِرهِر و کِرکِر می‌خنده. کمی که گذشت باخنده گفت: من رو نمی‌شناسی؟ گفتم: به نظر آشنا میای اما نه! یادم نمیاد شما رو جایی دیده باشم! کارمند سفارتخونه ادامه داد: من همان سيّدی هستم كه خدمت حاجىِ نورى می‌رسیدم تا سوره‏‌هایی كه اسم على در اون بود ازش بگیرم!! برگه‌ها رو فرستادیم تهران و توسط یکی از متدیّنین بازار تهران، چاپ و پخش کردیم! با خوندن این نوشتهٔ آیة‌الله گرامی براین‌شدم تا دنبال اون آیات رو بگیرم و پیدا کنم. به کتاب دبستان مذاهب نوشتهٔ کیخسرو اسفندیار رسیدم. کتاب رو به میز مطالعه بردم. با حرص و ولع ورق به ورق خوندم. نخستین منبعی بود که اين سورۀ دروغین رو به صورت کامل نوشته بود. تصحیح‌کنندۀ کتاب در مقدمه آورده بود: اولین‌ بار این کتاب در سال ۱۲۲۴ قمری در بمبئی چاپ شده. نویسندۀ کتاب، داعیه‌دار آئینی ساختگی و قلابی بوده و غرض اساسی‌اش سست‌کردن پایه‌های اعتقادی متدیّنین و کشوندن اون‌ها به جرگۀ معتقدین خود بوده. احتمال دیگه اینکه این کتاب نخستین‌بار توسط انگلیسی‌ها در هند معرفی و به زبان انگلیسی ترجمه و سپس به فارسی برگردانده شد. هیچ بعید نیست که این جعلیات کار انگلیسی‌های شارلاتان و دوبه‌هم‌زن باشه. خیلی تلاش کردم برای سورۀ ادعایی حاجیِ نوری، منبعی غیر از کتاب دبستان مذاهب پیدا کنم امّا چیزی به‌دست نیاوُردم. نزاهت قرآن از تحريف: ص ۱۸ _ ۱۹، البيان آیة‌الله خويى: ص ۱۹۷ و ۲۰۰، مجمع البيان: ج ۱ ص ۱۴ و ۴۳، مجمع الزوائد: ج ۷ ص ۱۶۳، اوائل المقالات: ص ۱۸۶ - ۱۸۷، المسائل السروية: ص ۷۹ و ۸۲، الاعتقادات: ص ۸۴. ادامه دارد... @TALABEHTEHRANI
خاطرهٔ دویست و سی و دو قصه‌گویی شب گذشته فرزند بزرگم که هفت سال دارد از من خواست تا برایش قصه‌ای بگویم. من هم شروع کردم به گفتن یکی از معجزات امام موسی بن جعفر علیهما السلام، البته با زبان کودکانه. زیرا حکما گفته اند: چون که با کودک سر و کارم فتاد هم زبان کودکان باید گشاد همین که آغاز کردم فرزند کوچکترم که چهار سال دارد و مشغول تماشای برنامۀ مورد علاقه‌اش از شبکۀ پویا بود، نگاهی به ما انداخت. چشم و گوشش تیز شده بود ببیند چه می‌گوییم و چه م‌کنیم. وقتی متوجه قصه شد، برنامۀ کودک را رها کرد و آهسته به طرف ما آمد. جالب‌تر اینکه در طول مدتی که من برای بچه‌ها قصه می‌گفتم، تلویزیون روشن بود و در حال پخش برنامۀ کودک. آن هم برنامۀ مورد علاقۀ آنها، ولی بچه‌ها کمترین عکس العملی نشان نمی‌دادند. با تمام هوش و حواس، گوش بودند و تا پایان داستان با آرامش خاصّی به قصه گوش می‌دادند. احساس می‌کردم گوهر ایمان به جان و روحشان تزریق می‌شود. قم ۲۹ اردیبهشت ۹۵ @TALABEHTEHRANI
در کتاب مشارق انوار یقین نوشتهٔ آقای رجب بُرسی اینگونه آمده است: سیدبن‌طاووس در کتاب "مُهَجُ الدَّعَوات" می‌نویسد: در سامرا بودم. وقت سحر صدایی به گوشم رسید. "ولقد سمعته سحراً بسر من رأى" یک نفر با صدایی دلنشین دعا می‌خواند. دنبال صدا رفتم، از پشت دیوار بود. "مِن خَلفِ الحائِطِ" متوجه حضور مولایم حضرت مهدی علیه‌السلام شدم. در حال دعا برای شیعیان می‌فرمود: پروردگارا! شیعیان ما در انجام وظایف کوتاهی می‌کنند. خطا و اشتباهات زیادی را مرتکب می‌شوند. گناه می‌کنند! "و أنهم قد أساءوا و قصروا و أخطأوا في العمل" اما چه کنم! آنها ما را دوست دارند و ما نیز آنها را دوست داریم "و إنا حبا لهم حبا منهم از آنجایی که ما تکیه‌گاه آنها هستیم، خطاها و اشتباهاتشان را گردن گرفته‌ایم. "قد تقبلنا عنهم ذنوبهم" خدایا! شیعیان ما گناه کرده اند اما تو چنین حساب کن که گویی ما گناه کرده‌ایم! "كأنا نحن أصحاب الذنوب" خدایا! از تو تقاضا می کنم که شیعیان مرا ببخشی! آنها با اعتماد به دوستی ما "اتكالا على حبنا" و اینکه ما اهل بیت، ولایت داریم "و طمعا في ولايتنا" و شفاعت می‌کنیم، "وتعويلا على شفاعتنا" مرتکب گناهانی شده‌اند. خدایا! آنها را به خاطر گناهانشان نزد دشمنان ما رسوا مگردان. "ولا تفضحهم بالسيئات عند أعدائنا"» (پایان گزارش بُرسی) علت اینکه حکایت را از خود کتاب "مُهَجُ‌الدَّعَوات" گزارش نکردم چون در نسخه موجود از کتاب مُهَجُ‌الدَّعَوات در روزگار ما این حکایت وجود ندارد. قم ۱۳ آذر ۹۵ @TALABEHTEHRANI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عبادت بسیار بنابر گزارش ابوغالب زراری، جناب آقای زرار‌ة بن أعين از اصحاب امام صادق علیه السلام مردی حاضر جواب بود و در مباحثات مذهبی دست برتر را داشت. ولی کثرت عبادت او را از مناظره باز می‌داشت. در پیشانی‌اش، نشانی از محل سجده بود. (متن) 👈 ...بين عينيه سجادة... وكان خصما جدلا لايقوم أحد لحجته‌ إلا أنّ العبادة أشغلته عن الكلام والمتكلمون من الشيعة تلاميذه. 📚رسالة ابي غالب زراري: ۱۳۶. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @TALABEHTEHRANI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطرهٔ دویست و سی و سه دیگر آرزویی ندارم شب گذشته در حال مطالعۀ کتاب ارزشمند دانشنامۀ امام مهدی علیه السلام بودم. مشاهدۀ حدیثی به ناگاه رشتۀ افکارم را گسست. خاطر خیالم برای لحظاتی به جادۀ سامرا رفت. در همین مسافرت اخیرم به عراق، سفر کوتاهی به سامرا داشتم. برای رسیدن به مرقد مطهر، به علت بسته‌بودن راه ناچار حدود بیست کیلومتر از مسیر پایانی را پای پیاده طی کردم. بین راه پیرزن کهنسالی را دیدم. سوار بر ویلچر و با کمک دخترانش به سوی سامرا در حرکت بود. خودم را به او رسانده و سلام کردم. با روی‌خوش که مخصوص مادربزرگ‌هاست جواب سلام را داد. پرسیدم مادرجان! اهل کجایی؟ با گشاده‌رویی پاسخ داد: از قم. گفتم سخت نیست که با این سنّ و سال؟! نگاهی به من انداخت و گفت: همۀ طول سفر را با پای خودم آمدم. یکی دو ساعت بیشتر نیست که به ویلچر سوار شده‌ام. گفتم: چه ضرورتی دارد که به این سفر پر مشقّت بیایی؟ از حالت چهرۀ پیرزن فهمیدم توقع این سوال را از یک روحانی نداشت اما با لحن مهربانانۀ خاصی به من فرمود: پسرم! این چه حرفی است که می‌زنی؟ یک عمر انتظار این لحظه‌ها را کشیده‌ام! همۀ جان من به فدای امام حسین و بچه های مظلومش. حالا شما می‌گویی چرا به این سفر پُر مشقت آمده‌ای؟! من به آرزویی که تمام عمرم به دنبالش بودم رسیده‌ام و دیگر آرزویی ندارم! حیرت‌زده به سخنان عاشقانۀ این پیرزن روشن‌ضمیر گوش می‌دادم. سابقا شنیده بودم که "عليكم بدين العجائز" يعنى بر شما لازم است كه طريق معرفت را از پيرزنان بياموزيد. اما دیدنش لطف دیگری داشت. قم ۱۷ آذر ۹۵ @TALABEHTEHRANI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این شعر حافظ بی نظیره دیدی آن قهقههٔ کبکِ خرامان حافظ که ز سرپنجهٔ شاهینِ قضا غافل بود @TALABEHTEHRANI
خاطرهٔ دویست و سی و چهارم امام یا خلیفه، کدام؟! تیر ماه سال ۱۳۸۹ شمسی به مکه مشرف شدم. در مجاورت هتل، فروشگاهی شیک وجود داشت. پاتوق زائران ایرانی هتل شده بود. هرگاه از کنارش رد می‌شدم ازدحام زائرین وسوسه‌ام می‌کرد تا سری به آنجا بزنم. بالاخره تسلیم تمایل درونی‌ام شدم. به داخل فروشگاه رفتم. گیرا و پر جاذبه بود. اجناس متنوعی داشت. اسباب بازی، لباس، ادکلن و خیلی چیزهای گوناگون دیگر. صاحب مغازه از برکت مشتریان فراوان ایرانی کاملاً به زبان فارسی آشنا شده بود. زود فهمیدم یک وهابی دوآتشه است. این را از صحبت‌هایی که با او داشتم متوجه شدم. از لابه‌لای صحبت‌هایم با او می‌خواستم ببینم افراد عادیِ کوچه بازار که در فضای حکومت وهابی آل سعود زندگی می‌کنند، چگونه می‌اندیشند و چه باورهایی دارند؟ او می‌گفت: همان طوری که شما به استناد آیۀ ۵۹ سورۀ نساء که اطاعت از اولوالأمر را واجب می‌داند، به ولایت فقیه معتقد هستید، ما نیز مَلِک عبدالله را مصداق بارز اولوا الامر می‌دانیم و بیعت و اطاعت از او را بر خود واجب می‌شماریم! سال‌ها سخن این فروشندۀ سعودی در گوشۀ ذهنم خاک می‌خورد تا اینکه داعش با انگیزهٔ تشکیل خلافت اسلامی پیدا شد. همان اویل با خودم فکر می‌کردم داعشی‌ها چگونه توانستند افکار بسیاری از اهل‌سنت را به خود جلب کنند؟ واقعا تنها با وعدۀ حوریان بهشتی می‌توان این اندازه نیرو جذب کرد؟! چند روزی سرگرم بررسی شدم. در کتاب‌های ما شیعیان، حدیث مشهوری از قول پیغمبر وجود دارد که "مَن ماتَ ولَم يَعرِف إمامَ زَمانِهِ ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّة" یعنی هر كس بدون شناخت امام زمانش بميرد، به مرگ جاهلى مرده است‏. خب! روشن است که در باور ما شیعیان منظور از امام، اهلبیت علیهم‌السلام می‌باشند. اما در میان اهل‌سنت چطور؟! سری به آنجا زدم. در کتاب صحیح مسلم، همین روایت با این تعبیر آمده است: هر كس بميرد و در گردنش بيعتى نباشد، به مرگ جاهلى مرده است‏ "ولَيسَ في عُنُقِهِ بَيعَةٌ". در دیگر کتاب اهل‌سنت به نام مسند ابن حنبل آمده: هر كس با دست‌كشيدن از بيعتى بميرد، در گمراهى مرده است‏ ‏"وقَد نَزَعَ يَدَهُ مِن بَيعَةٍ". و در کتاب المعجم الکبیر آمده که هر كس بميرد و بيعتی به گردن نداشته باشد، به مرگ جاهلى مرده است‏ "ولَيسَ في عُنُقِهِ بَيعَةٌ". بنابراین همانگونه که باور به امامت برای ما شیعیان یک اصل می‌باشد، در قاموس اهل‌سنت نیز زیستن در بیعت خلیفۀ اسلامی، یک آرمان و آرزو قلمداد می‌گردد. داعش نیز دقیقا با تکیه بر همین آرمان به دنبال تشکیل خلافت بود. جالب‌تر اینکه آقای ابن ابی الحدید نوشته است: فرزند عمربن‌خطاب با تکیه بر همین روایات، یک شب درب خانۀ حجّاج‌بن‌یوسف، آن جنایتکار تاریخ اسلام را كوبيد تا خدای‌نکرده شب را بدون بیعت به رختخواب نرفته باشد. حجّاج نيز که کلافه و بدخواب شده بود او را تا جایی تحقير كرد كه پايش را از بستر بيرون آورد و گفت: با پاى من بيعت كن! واقعا باید گفت: خلایق هرچه لایق‌! ۲۰ آذر ۹۵ @TALABEHTEHRANI
هدیهٔ کتاب سلام‌الله‌علیها بااحترام برای جناب آقای محمدصالح روزبه از شیراز ارسال گردید. مبارکشان باشد. 🌺🌸🌹🌻🌷🌼 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @TALABEHTEHRANI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا