eitaa logo
یادداشت‌ های یک طلبه
388 دنبال‌کننده
543 عکس
288 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
چه بنویسم؟! می خواهم یکی از دیده ها و خوانده های پند گونه ام را برای آنانی که بعدها این نوشته را می خوانند به یادگار بنویسم. به نوشتۀ عالم سرشناس اهل سنت جناب ابن سعد زُهری در صفحۀ 470 از جلد یکم کتاب الطبقات الکبری، همان آقایی که حضرت علی اکبر علیه السلام را در مقابل دیدگان پدرش امام حسین علیه السلام با پرتاب نیزه ای به شهادت رسانید (فحمل)، همان طلایه دار و پرچم دار سپاه حضرت علی علیه السلام در جنگ جَمَل می باشد! اویی که نامش را در کتاب ها "مُرّة بن منقذ" نوشته اند تدریجاً و نه یکهویی، تحت تاثیر بازی های روزگار غدّار از صف دوستان اهل بیت فاصله گرفت و به جمع دشمنان ائمۀ اطهار پیوست! آری رفقای مهربانم! به گواه نوشته ای که در صفحۀ 522 از جلد چهارم کتاب تاریخ طبری خواندم، این بابا در پی شهادت چندین طلایه دار و پرچم دار سپاه حضرت علی علیه السلام در جنگ جمل، نهایتاً با شهامت و شجاعت وصف ناپذیری خودش را به پرچم سپاه رسانید و با برافراشته نگاه داشتن پرچم که خود مایۀ دلگرمی و نشانۀ انسجام سپاه بود، جانفشانی های بسیاری در راه آرمان های حضرت علی علیه السلام انجام داد. دیگر چه بگویم و چه بنویسم، نمی دانم! علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ 19 اسفند 96
دنیا و امام صادق علیه السلام جناب عطار نیشابوری در صفحۀ 306 از کتابِ فوق العاده زیبایِ"الهی نامه" حدیث شریفی از قول امام جعفر صادق را به نظم کشیده است. عطار چنین می سُراید: چنین کردند اصحابِ ولایت زِ لفظِ جعفرِ صادق، روایت که ویرانیست این دنیای مُردار وزو ویران ترست آن دل بصد بار که او ویرانهٔ دنیا گزیند که تا در مسند دنیا نشیند ولیکن هست عُقبی جای مَعمور وزو مَعمورتر آن دل که از نور نخواهد جز بعُقبی در عمارت شود قانع دهد دنیا بغارت پانوشت: واژۀ مَعمور در لغت یعنی: آباد و پُررونق. کلمۀ عمارت یعنی: بنا و ساختمان. جملۀ دهد دنیا بغارت، ظاهرا یعنی آشکارا دنیا را بدهد برود. 12 آذر 99 شهر مقدس قم
اتوبان همت ماه مبارک رمضان است. کلّۀ سحر برای اقامۀ نماز جماعت صبح و مقداری هم سخنرانی به خوابگاه دانشجویی در تقاطع نیایش ولیعصر، می روم. بزرگ راه همت خلوت خلوت و البته وسوسه برانگیز برای سرعت. دوربین ها هم هر از چند گاهی فلشی می زنند و به مانند صیادی که صیدی شکار کرده، شادی می کنند مگر نه اینکه این دوربین ها هوشمند هستند. روز گذشته، هنگام بازگشت از خوابگاه، وقتی داخل اتومبیل نشسته بودم به اتوبان همت که رسیدم، پیچ رادیو را باز کردم. رادیو نمایش، در حال پخش نمایش نامه ای قرآنی بود. داستان از این قرار بود که عمّار به همراه پدر و مادرش در شهر مکه زیر سخت ترین شکنجه ها قرار گرفته بودند. پدر و مادر زیر شکنجه ها از باورهای خودشان دست بر نداشتند و همین پافشاری ها سبب شهادت این دو گردید. اما جناب عمّار، زير شكنجه‏ ها، مُقُر آمد و سخنانی به ظاهر کفرآمیز و البته توهین آمیز به پیامبر بر زبان جاری کرد و با این کار جان خود را از مرگ حتمی نجات داد. البته این سخنان کفرآمیز بر خلاف باورهاى قلبى‏ او بود. درایت و زیرکی عمار از همان روزهای اول نشان می دهد که با بقیه فرق می کند. ایمان و مقاومت در راه خدا را با درایت و تیزهوشی آمیخته بود. جان خود را به راحتی در خطر نمی انداخت. فقط یک مشکل اینجا وجود داشت. آیا با این کار، خدا و رسول از او راضی خواهند بود؟ ظاهرا عمار پس از این ماجرا از رفتن به خدمت پیامبر شرمنده بود. هرچند او می دانست که پیامبر از راز دلش با خبر است. اما بالاخره ظاهر کار او خوش آیند نبود بویژه برای مقدس مآبان ظاهربین و این عمار را بسیار نگران می کرد. تا اینکه به نقل ابن عساکر در جلد 43 تاریخ دمشق، این خبر به پیامبر خدا رسید ایشان فرمود: همانا سراسر وجود عمار، از فرق سر تا قدمش مملو از ایمان می‌باشد و ایمان با گوشت و خون او آمیخته است. بلافاصله جبرئیل امین نیز دست به کار شد و به سرعت آیۀ ۱۰۶ سورۀ نحل را که در مورد کار جسورانۀ عمار بود برای پیامبر خدا و بلکه بهتر بگویم برای بنده و شما آورد: کسانی که بعد از ایمان کافر شوند - بجز آنها که تحت فشار واقع شده‌اند در حالی که قلبشان آرام و با ایمان است- آری، آنها که سینه خود را برای پذیرش کفر گشوده‌اند، غضب خدا بر آنهاست؛ و عذاب عظیمی در انتظارشان می باشد. آیه که نازل شد، عمار نفس راحتی کشید و رسول خدا صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌آله‌ به عمار فرمود: اگر باز هم از تو خواستند، که ایمان خود را انکار کنی، چنان کن. دوستان عزیزم! این مسئله، اختصاص به عمّار ندارد. در کتاب شریف كافى روایتی از امام صادق عليه السلام نقل شده که، على عليه السلام فرموده است: شما به دشنام گفتن به من فرا خوانده خواهيد شد. در اين صورت، مرا دشنام بگوييد. سپس به بيزارى جستن از من فرا خوانده می شويد. بدانيد كه‏ من بر دين محمّد صلى الله عليه و آله هستم. سپس امام صادق می فرمایند: علی علیه السلام نگفت: از من بيزارى نجوييد. آن گاه، پرسشگر از امير مؤمنان پرسيد: درباره كسى كه كشته شدن را به بيزارى جستن از شما ترجیح دهد چه می فرمایید؟ حضرت فرمود: سوگند به خدا كه چنين وظيفه‏ اى ندارد. او باید مثل آنچه بر عمّار بن ياسر گذشت، عمل کند. تلاش کنیم ما نیز عمّارگونه پایداری در راه حق را به زینت دانایی مزیّن سازیم. کم کم رسیدم به مقابل درب منزل پدرم. باید ماشین را پارک کنم. آفتاب آهسته آهسته بالا می آید. علیرضا نظری خرّم/ تهران/ سی ام خرداد 95
صلح با مستکبر از دوران جوانی ام همیشه به این فکر می کردم که چرا امام مجتبی علیه السلام نتوانست در جنگی شرافتمندانه با معاویه، پیروز شود؟ به راستی چه مصلحتی، امام را بر آن داشت تا تن به صلحی دهد که بابت آن حتی دوستان خود را نیز برآشفته کرد؟ گروهی از شیعیان که با تسامح میانۀ خوبی نداشتند، صلح امام را موجب خوارشدن مومنین قلمداد می کردند. برایم درد آورتر این بود که در تاریخ بخوانم، امام حتی باید پاسخگوی اعتراض دوستانی چون حُجر بن عُدی باشد! وقتی از قولِ مرحوم علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار خواندم که امام عزیزم فرموده: لَم اَجِد انصاراً - یار و یاوری نداشتم - بر مظلومیت امام بیشتر غُصّه خوردم. به راستی از امام بدون یار و یاور چه انتظاری می توان داشت؟ در همین کتاب شریف آمده که امام فرمود: به خدا سوگند، من از آن روی کار را به معاویه واگذاردم که یاوری نداشتم. اگر پشتیبانی داشتم بی امان، شبانه روز با او می جنگیدم. اری! وقتی خواست عموم بر مذاکره و صلح با دشمن باشد، از امام معصوم چه توقعی می توان داشت؟ با دیدن عبارتی از امام در کتاب "اخبار الطوال" کمی به درک حقیقت نزدیک شدم. آنجا که امام مجتبی علیه السلام فرموده: من خواستۀ بیشتر مردم را در صلح جویی و دوری از مقاومت و مبارزه دیدم و دوست ندارم که آنها را بر کاری که تمایل به آن ندارند مجبور سازم. اما اینها همۀ حقیقت نیستند. روی دیگرِ سکّه این است که همۀ مردم در برابر سختی ها توان و تحمل بالایی ندارند و امام باید، تحمل همگان را در نظر بگیرد. در کتاب مناقب ابن شهر آشوب آمده که امام در پاسخ به اعتراض جناب حُجر بن عُدی که بسیار پرشور و مبارز بود می فرماید: همۀ مردم آنچه را تو دوست داری دوست ندارند. عزیزانم! وقتی در برابر تهدیدهای دشمن، خودمان را قوی نکرده باشیم، قطعا آسیب پذیر خواهیم بود و به ناچار به سوی صلح و مذاکره متمایل خواهیم شد. در کتاب تحف العقول از قول امام مجتبی علیه السلام آمده است که: وقتی دیدم شما در برابر دشمن قدرت برتر را در اختیار ندارید قدرت را تسلیم کردم تا من و شما بمانیم. جناب دینوری در کتاب "اخبار الطوال" سخن عجیبی از قول امام نوشته است. حضرت در پاسخ به یکی از معترضان صلح می فرماید: وقتی سستی یارانم را دیدم با معاویه صلح کردم تا لااقل جان آنها را حفظ کنم. من برای حفظ جان شیعیانم صلح کردم. ترسیدم که ریشۀ آنها در زمین خشکانده شود. پس صلح را لازم دیدم تا اینکه برای دین خدا در روی زمین فریادگری باقی بماند. در کتاب شریف کافی از قول امام باقر علیه السلام آمده است: به خدا سوگند آنچه حسن بن علی علیهما السلام انجام داد، برای این امت سرشار از خیر و برکت بود. تاریخِ دیروز می تواند چراغ راهی برای امروز و فردای ما باشد. علیرضا نظری خرّم/ تهران/ بیست و نهم خرداد 95
یادش گرامی باد! در اواسط قرن سوم هجری، نویسنده ای مسلمان از اهالی جنوب اسپانیا دست به قلم شده و کتابی پر جاذبه و جُنگ‏ گونه نوشته است به نام "العِقد الفريد" که ترجمۀ فارسی اش می شود سینه ریز بی همتا! امروز دَم دَم های صلاة ظهر بود که در صفحۀ 149 از جلد پنجم این کتاب، نامۀ جالبی توجه ام را به خود جلب کرد. نامه ای پندآموز از یک خلیفۀ خودکامه به تبهکاری حرفه ای! و شاید بهتر باشد که بگویم دل نوشته ای از یک تبهکار به تبهکاری بدتر از خود! نویسندۀ نامه یکی از خلفای اُموی به نام عبدالملک بن مروان و گیرندۀ آن نیز حاکم و کارگزار بد آوازه اش در کوفه حجّاج بن یوسف است. این آقای خلیفه که از صدقه سری معاویه میراث خوار او شده و چارچنگولی بر سفرۀ خلافت نشسته است هشدار رازگونه ای را به حجّاج بن یوسف، گوش زد می کند. او در بخشی از نامه اش نوشته است: ای حجّاج! حواس خود را جمع کن! مرا از ریختن خون فرزندان عبدالمطلب دور بدار (جنّبني دماء بني عبد المطّلب) که در جنگیدن و خشم گرفتن بر آنها راه نجاتی وجود ندارد (فليس فيها شِفاء من الحَرَب‏) من تبار و طایفۀ حَرب را دیدم که با کشتن حسین بن علی دودمانشان بر باد رفت (سُلبوا ملكهم لمّا قتلوا الحسين بن علي‏). رفقای عزیزم! نام پدر جدّ یزید، حَرب می باشد. در پایان این نوشته ام یادی کنم از سید اشرف الدین قزوینی ملقّب به نسیم شمال که در روزگار پهلوی یعنی حوالی دهۀ 20 و 30 روزنامۀ نسیم شمال را با موضوع نقد اجتماعی، سیاسی منتشر می کرد. به یاد سرودۀ پر آوازه اش افتادم که می گوید: با آل علی هرکه در افتاد ور افتاد جای نقدهایش که خیلی خالیست اما یادش گرامی باد! علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ 21 اسفند 96
چوب، صلیب، آتش و ... جناب آقای خوارزمی که از عالمان اهل سنت در سدۀ ششم هجری می باشد در صفحۀ 101 از جلد دوم کتاب "مقتل الحسین" نوشته است: برخی از علما می گویند: یهودیان به پاس احترام و تکریم عصای موسی، استفاده و سوزاندن چوب درختانی را که چوب عصای موسی از جنس آن بوده است را حرام کرده اند (تعظیما لعصا موسی). مسیحیان به پاس احترام و تکریم صلیبی که به گمانشان عیسی بر آن مصلوب گردید هر صلیبی را که ببینند بر آن سجده کرده و تعظیمش می کنند (یسجدون للصلیب). مجوسیان به پاس احترام و تکریم آتشی که بر ابراهیم سرد گردید و آسیبی به او نزد هر آتشی را مقدس و بزرگ می دارند (یعظمون النار). در حالی که امت اسلامی فرزند پیامبرشان را مظلومانه در کربلا به شهادت رساندند و حال آنکه خداوند در قرآن به مسلمانان دربارۀ آنها سفارش کرده بود: ای پیامبر! بگو: من هیچ پاداشی در قبال پیامبری ام از شما طلب نمی کنم جز آنکه نزدیکانم را دوست بدارید. (قل لا أسألُکُم علیهِ أَجراً إِلاّ المَوَدَّةَ فیِ القُربی). علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ 31 فروردین 97
دعایی بسیار مهم جناب شیخ طوسی در کتاب مصباح المتهجد نوشته است که این دعا را در تعقیبات نماز صبح بخوانید: اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَاهْدِنِى لِمَا اخْتُلِفَ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإذْنِكَ، إِنَّكَ تَهْدِى مَنْ تَشَاءُ إِلىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ. وقتی به ترجمه آن، خوب توجه کنید بیشتر متوجه اهمیت این دعای حیاتی خواهید شد. در این عبارات، آن هم در اول صبح، بنده خدا به درگاه پروردگار متعال عرض می کند: خدایا بر محمد و خاندان او درود فرست و مرا به آن حقیقتى که در آن اختلاف شده به اذن خود راهنمایى کن، تو هرکه را بخواهى به راه راست هدایت می‌کنی. دوستان عزیزم! ما انسان ها در طول شبانه روز هر لحظه در معرضِ این آسیب خطرناک هستیم. می فرمائید کدام آسیب؟! عرض می کنم آسیب در شناختِ حقیقتی که به هزار و یک دلیل، دچار اختلاف و تردیدِ این و آن واقع شده است و خدای ناکرده ما راه خود را در آن بلبشو گم کنیم. شیطان و لشگریانش همه تلاش خود را به کار می گیرند تا ما حقیقت را گم کنیم. حقیقت می تواند در هر چیزی باشد. چگونه زیستن، چگونه اندیشیدن، در چه راهی گام گذاردن و پیرو کدام امام و پیشوا بودن. همه اینها می تواند حقیقت باشد. رازی در اینجا نهفته است و آن اینکه حقیقت را باید در جاهایی جستجو کرد که در آنجا بر سرش، بگو مگو و اختلاف وجود دارد.
تا پایان عُمر یکی از کارهای فوق العاده با فضیلت در اسلام انجام غسل جمعه می باشد. در صفحه ۳۱۵ از جلد ۳ کتاب وسائل الشیعه به نقل از امام صادق علیه السلام آمده که غسل روز جمعه، موجب پاکیزگی و کفاره گناهان است، از این جمعه تا جمعه بعد. همچنین در چند روایت آمده که غسل جمعه بر مرد و زن، در سفر و حضر واجب است. (امام برای تاکید بر انجام آن، تعبیر به وجوب فرموده اند). حتی در چند روایت آمده که اگر کسی غسل جمعه را عمدا ترک کرد استغفار کند و پس از آن ترک نکند. عجیب اینکه در روایتی آمده هرگاه حضرت علی علیه السلام می خواست کسی را توبیخ و سرزنش کند می فرمود: تو بی شخصیت تر از کسی هستی که غسل جمعه را ترک می کند. دوستان عزیزم! روایات در تشویق به انجام غسل جمعه و مذمتِ ترکِ آن، بسیار است. تا آن حدّ که جمعی از بزرگان، همچون شیخ کلینی، شیخ صدوق و شیخ بهایی قائل به وجوب آن شده اند. البته اکثر فقهاء به لحاظ وجود قرائنِ موجود در خود روایات، و با توجه به قرائن خارجی، فتوا به استحباب آن داده اند. و روایاتی را که ظهور در وجوب دارند حَمل بر تاکّدِ استحباب کرده اند. ضمنا در استحبابِ غسل جمعه فرقی بین زن و مرد نیست. حتی بر زن حائض، نفساء و مستحاضه و کودک ممیز هم مستحب است. وقتِ غسل جمعه از طلوع فجر تا ظهر است. و هر چه به ظهر نزدیک تر باشد فضیلت آن بیشتر است. و اگر تا ظهر موفق به غسل نشد تا غروب قضا کند. و الّا می تواند روز شنبه آن را قضا کند. و اگر نگران است که روز جمعه آب پیدا نکند و به هر دلیلی نتواند غسل کند می تواند پنج شنبه غسل کند. ان شاءالله تا پایان عُمرمان این عمل را ترک نکنیم. در پناه خدای مهربان باشید.
وسواس جنابِ شیخ حُرّ عاملی، لطف کرده و در صفحه ۳۲۹ از جلد پنجم کتاب گرانسنگ وسائل الشیعه در روایتی صحیح السند برای ما از قولِ امام صادق علیه السلام نوشته است: شیطانِ خبیث را به خود عادت ندهید. چون آن خبیث به آنچه عادت داده شد معتاد می شود و دیگر دست بردار نیست. تنها هدف و خواسته او این است که اطاعتش کنند. پس شما به توهمات که از سوی او القاء می شود اعتنا نکنید و از آن بگذرید. دوستانِ عزیزم! وسوسه و وسواس نوعی بیماری روانی و منشاء آن، توهّمات و خیالات شیطانی و پیروی از شیطان است. اتفاقا مرحوم آقا سید کاظم یزدیِ نازنین که رنجِ نگارش کتابِ عروه الوثقی را کشیده و همچنین، دیگر علمای بزرگوار در کتاب هایشان فرموده اند: احتیاط کردن در طهارت و پاکی و نجسی چنانچه در معرضِ وسواس باشد حرام است. اتفاقا فقیه بزرگ شیعه جنابِ مرحوم آقا سید عبدالاعلی سبزواری نیز در صفحه ۴۲۶ از جلد یکم کتاب مُهذّب الاحکام برای ما نوشته است: وسواس و وسواس گری حرام است. چون اطاعت از شیطان می باشد. نباید شک کرد که وسواس و وسواس گری، مَبغوض شرع و بر خلاف تسهیل و آسان بودن شریعت است. جالب آنکه مرحوم آقای سبزواری به این روایت از امام باقر علیه السلام نیز استناد می کند که فرمود: به راستی که خدا آسان گیر است و آسان گیری را دوست می دارد. خداوند عطا می کند بر آسان گیر آنچه را عطا نمی کند بر سخت گیر. عزیزانم! مشاهده فرمودید امامان معصوم و فقهای شیعه چه فرمودند؟ با این حساب، بدیهی است که شخصِ وسواسی، خودش را در مشقت و سختی می اندازد. همسر و فرزند و اطرافیانش را هم به زحمت و مشقت می اندازد. و این امر بر خلافِ آموزه های قرآن کریم و بر خلاف اراده و خواست خداوند مهربان است. بنابراین، وسواس به خودی خود حرام و مبغوض خداوند است و باید از آن پرهیز نمود، همانگونه که از سایر محرمات پرهیز می شود. علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ سحرگاه ۲۲ آذر ۹۹
بسیار مُتنفّرم میرزا ابوالقاسم قمی، مشهور به میرزای قمی در صفحه ۱۹۸ از جلد یکم کتابِ جامع الشتّات در پاسخ نامه شخصی مرقوم فرموده است: از سوال شما بوی وسواس می آید و من از وسواس بسیار متنفرم.
لباس شیک بر اساس مبانی فکریِ مکتب اسلام، پوشیدنِ لباس شیک و فاخر چنانچه موجب شهرت و اسراف نشود مانعی ندارد. در صفحه ۱۵ از جلد ۵ کتاب وسائل الشیعه نوشته است که امام سجاد، امام باقر و امام صادق علیهم السلام لباس فاخر و حتی گران قیمت می پوشیدند. برخی مقدس مآب های صوفی مسلک، اعتراض می کردند که چرا شما لباس فاخر می پوشید و حال اینکه پیامبر اکرم و علی بن ابی طالب، لباس ارزان قیمت و گاهی وصله دار می پوشیدند؟ آن بزرگواران در پاسخ آنها این آیه را می خواندند: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ یعنی: بگو چه کسی زینت خدا و روزی های پاکیزه را حرام کرده است؟ سپس می فرمودند: پیامبر و علی در زمانه ای زندگی می کردند که آن لباس، در آن زمانه، مُنکر و نامناسب نبود، و مردم نیز چنان می پوشیدند، اما در این زمان، اگر ما مثل آنها لباس بپوشیم، انگشت نما می شویم. بهترین لباس هر زمانی، لباس متعارف مردم آن زمان است.
پاکیزگی دین اسلام، توجه ویژه و فراوانی به نظافتِ لباس، بدن، خانه و سایر وسایل زندگی یک مسلمان دارد. مرحوم شیخِ کلینی در جلد ششم کتاب شریفِ کافی، یک فصل مطرح کرده است تحت عنوانِ "کتابُ الزِّیِّ و التَّجمُّل" و در بیش از صد صفحه، روایاتِ مربوط به نظافت، لباس، حمام و سایر امور مربوط به زندگی را گرد آورده است. همچنین، مرحوم شیخ حُرّ عامِلی، صاحبِ کتاب وسائل الشیعه در بیش از صد و سی صفحه، روایات مربوط به حمام، آداب لباس پوشیدن و خانه و زندگی روزمّره را نقل فرموده است. این حجم از اخبار و احادیث در یک موضوع، گویای اهمیت این مطالب در نزدِ شارع مقدس می باشد.
شیخ های بدون عمّامه خوب به یاد دارم که قدیم ها آدم های مومن و مقدس وقتی می خواستند نماز بخوانند پارچه ای سفید رنگ کنار سجاده داشتند و از آن به عنوان عمامه در نماز استفاده می کردند. رسم و سنّتی دینی که شاید امروزه حتی در میانِ مومنینِ نماز شب خوان هم دیگر رایج نباشد. روایتی از پیامبر اکرم در صفحه ۵۷ از جلد ۵ کتاب وسائل الشیعه آمده که دو رکعت نماز با عمامه بهتر است از چهار رکعت بدون عمامه! لازم هست که عرض کنم: عمامه، دستاری به سر پیچیده است و لازم نیست به صورتی باشد که روحانیون و علما می پیچند. ضمنا عمامه سفید در نماز مستحب است. حتی دعایی در کتاب های قدیم وجود دارد که به هنگام بستن عمامه خوانده می شود. ظاهرا گذشتگانمان بیشتر پایبند به رسوم و آدابِ اصیل اسلامی بودند. شنیده ام که در گذشته های نه چندان دور به برخی افراد غیر روحانی بواسطه پایبندی زیاد به رعایت آداب و رسوم اسلامی، شیخ می گفتند.
حتی فرعون! در قرآن آمده که موسی و هارون، فرعون را بدجوری نفرین کردند که خدایا! دَم و دستگاه و دودمان فرعون و فرعونیان را نابود (رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ) و دلهایشان را سخت بگردان (وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ). عالم کم نظیر و به گمان برخی، بی نظیر شیعه جناب سید بن طاووس در صفحۀ 358 کتاب "الملاحم و الفتن" نوشته است: هارون و موسی نفرین کردند اما خبری از عذاب الهی نشد. آنگاه خداوند به آن دو اینچنین فرمود: فرعون در قلمرو حکمرانی و فرمانروایی خود، امنیت بالایی برای مردم ایجاد کرده (یؤمّن البلاد) و پیوسته با مردم به مهربانی و مدارا رفتار می کند (ویرفق العباد) و بذل و بخشش های مادی به مردمش را خیلی دوست دارد (ویحبّ الأیادی). بابت این سه خصلت است که زندگی فرعون و زمامداری اش را به درازا کشاندم (فاطلت فی عمره لذلک). ای هارون و ای موسی! این را هم بدانید که ادعای خدایی کردن توسط فرعون، ضرری به خدایی من نمی رساند (ولا یضرّنی انّه یدّعی الالهیّة). آری دوستان! به فکر امنیت، آرامش و رفاه مردم بودن حتی از آدمی به مانند فرعون نیز تحسین برانگیز است. علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدّس قم/ 21 تیر 97
چندرغاز همۀ ما فرعون را با ادعای خدایی اش می شناسیم. اما درباره اش نوشته اند که فرمانروای دلسوزی برای مردمان سرزمینش بوده است. ساعتی پیش دیدم که سید بن طاووس در صفحۀ 359 از کتاب "المَلاحِم و الفِتَن" حکایت جالبی را به نقل از کتاب "المُعجَم البُلدان" دربارۀ فرعون گزارش کرده است. به منبع اصلی نگاهی انداختم و دیدم جناب آقای "یاقوت حِموی" نویسندۀ کتاب "المُعجم البُلدان" که در سدۀ ششم هجری می زیسته در صفحۀ 237 از جلد سوم کتابش ذیل واژۀ "سَردوُسُ" نوشته است: روزی از روزها فرعون به وزیر خود، هامان دستور می دهد تا به وضعیّت کم آبی در یکی از مناطق مصر رسیدگی کند. هامان هم در پی اجرای اوامر ملوکانۀ فرمانروا، خلیجی به نام "سَردوُسُ" حفر و آب مورد نیاز روستاییان را تأمین می کند. مردم آن نواحی نیز در ازای آبرسانی، پولی را به حکومت پرداخت می کنند (ویعطونه مالاً) هامان نیز حقابه ها را که یکصد هزار دینار شده بود بی کم و کاست برای فرعون می فرستد (یحمله الی فرعون). در یکی از روزها فرعون رو می کند به هامان و گوید: این پول ها چیست که برایم فرستادی؟ (فساله فرعون عن ذلک). هامان نیز جریان حفر کانال و گرفتن پول ها را تعریف می کند (فاخبره بما فعل فی حفره). فرعون که علی القاعده باید از شنیدن سخنان هامان خوشحال می شد ناگهان با حالتی برافروخته رو کرد به هامان و گفت: مرد حسابی! تویی که خود را بزرگ و آقای مردم می دانی باید در برابر رعیّت، باملاطفت و مهربان باشی (ان یعطف علی عباده) و تا می توانی سعی کنی که به آنها دوزار و ده شاهی پول برسانی (ویفیض علیهم) نه آنکه به چِندرغاز پول در دست مردم هم نظر داشته و آنها را سرکیسه و تلکه کنی (ولا یرغب فی ایدیهم). خیلی زود این پول ها را به مردم بازگردان (ردّ علیهم اموالهم). نکند دلت می خواهد گردنت را بزنم؟! (یضرب عنقک). مرد ناحسابی! بابت خدماتی که به بندگانم می رسانی از آنان پول طلب می کنی؟! (آخذ من عبیدی مالاً علی منافعهم). دیگر تکرار نشود! زود پول ها را به صاحبانش برگردان (ردّها علیهم). رفقای عزیزم! از اینکه بزرگی در قدّ و قوارۀ سید بن طاووس چنین حکایتی را در کتابش از فرعون نقل می کند برایم خیلی جالب توجه و درس آموز بود! علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ 23 تیر 97
مکاشفه آیت الله العظمی شبیری زنجانی از قول آیت الله مروارید نقل می کرد: مجلس روضه ای در منزل شیخ حسنعلی تهرانی در سامرا برپا شده بود. آشیخ حسنعلی وقتی وارد مجلس شد، چشم هایش از شدّت گریه به قدری ملتهب بود، که گویی می خواست از حدقه بیرون بیاید. وقتی درباره علّت آن پرسیدند آشیخ حسنعلی فرموده بود: من در منزل بودم، در حالت مکاشفه حضرت سیدالشهداء علیه السلام را دیدم که از پنجره اتاق سر به داخل کردند و فرمودند: از عطش من صحبت کنید. مکاشفه یعنی چه؟ ببینید دوستان! مرتاض ها با تمرینات سخت و طاقت فرسایی که انجام می دهند به قدرت هایی دست پیدا می کنند که می توانند برخی کارهای غیر عادی را انجام دهند. بدن انسان توانایی های خیلی زیاد و ناشناخته ای دارد. اینکه یک نفر بتواند با ریاضت و سختی کشیدن به بعضی از این قدرت ها دست پیدا کند خیلی چیز عجیبی نیست. توانایی هایی که انسان به طریق ریاضت غیر شرعی، کسب می کند شاید به نظر اعجاب انگیز بیاید اما اینها هیچکدام نشانه کمال و سعادتمندی نیست. برعکس، اگر آدم به دنبال برتری جویی و خودنمایی به سمت اینجور کارها و ریاضت های غیر شرعی برود اسیر گمراهی و تباهی می شود. و اما درباره مکاشفات اولیای الهی مانند آنچه آشیخ حسنعلی در سامرا دیده بود باید گفت: سعادت واقعی جز از طریق عبادت و بندگی و تن دادن به ریاضت های مشروع به دست نمی آید. در عمل باید اخلاص داشت و برای ما نباید مهم باشد عملی که انجام می دهیم به نام چه کسی تمام می شود. باید با خدا معامله کرد و مطمئن بود که عزت و آبرو دست خداست. ریاضت شرعی صرفا، عمل به واجبات شرعی و ترک گناه می باشد ولاغیر. اگر انسانِ مومن، مداومت بر انجام تکالیف شرعی و ترک گناه داشته باشد ممکن است به قدرت هایی دست پیدا کند و به مانند اولیای الهی چیزهایی را ببیند و بشنود که مردم عادی امکان دیدن و شنیدن آنها را ندارند. اینها مکاشفات هستند. و اما درباره چیستی و حقیقت مکاشفه مختصرا باید بگویم ما دو نوع علم داریم. علم حصولی و علم حضوری. علم حصولی با درس خواندن و تجربه کردن به دست می آید. مثل اطلاعات و دانسته های ما از جهان پیرامونی خودمان که نیازمند مقدماتی چون استاد دیدن و دود چراغ خوردن است که نهایتا دکتر و مهندس و آیت الله و ... می شویم. به اصطلاح می گویند (حضورُ صوره الشیء عند العقل) می باشد. مثلا با خواندن یک کتاب و حاضر نمودن مطالب آن کتاب در نزد عقلمان و فهم آن، ما عالم به آن علم می شویم. و اما یک نوع دیگر از علوم وجود دارد که اصطلاحا به آن می گویند علم حضوری. به قول حکما یعنی (حضورُ صوره الشیء عند القلب). یکی از ابزارهای شناخت برای آدمی، شناخت قلبی می باشد. (شما بفرمائید مکاشفه و کشف و شهود و...). ابزار شناخت در اینجا، دیگر عقل نیست بلکه قلب و روح می باشد. راه بهره مندی از این شناخت، ریاضت نفسانی می باشد و نه دود چراغ خوردن. این ریاضت را مرتاض ها از راه غیر شرعی طی می کنند و اولیای الهی مانند آنچه آشیخ حسنعلی در سامرا دیده بود از طریق عبادت و بندگی و تن دادن به ریاضت های مشروع به دست می آورند. ببخشید اطاله شد. ناگزیر بودم. یاعلی.
کلاه ساده یکی از بندگانِ خدا برایم تعریف می کرد و می گفت: امروز در بازار زنی را دیدم که کودک خردسالی را به آغوش گرفته و برای خرید یک کلاه ساده برای کودک دلبندش از این مغازه به آن مغازه سر می زد. متوجه شدم که توان خرید کلاه را ندارد. به این طرف و آن طرف نگاه می کند تا بلکه خداوند گشایشی برایش حاصل کند. عزیزانم! باور کنیم برخی از مردمی که در کنار ما در کوچه و بازار راه می روند و زندگی می کنند حتی گاهی از تهیه یک کلاه ساده برای کودکان دلبندشان در این هوای سرد ناتوان هستند. به فکر هم باشیم. به داد هم برسیم. مرحوم پدرم همیشه در نصایح خود به حقیر می گفت: پسرجان! اِرحَم تُرحَم! رحم کن تا به تو رحم کنند. بنابراین بیایید مقداری از پول خود را صرف نیازمندان کنیم. از کنار آدم ها بی تفاوت عبور نکنیم. گاهی بگردیم شاید نیازمندی پیدا کردیم. بهترین حالت این است که انسان، وقت بگذارد و مستقیما خودش به دنبال نیازمند برود و گره ای از کار او مباشرتا باز کند. در این حالت اثر دیگری برای سازندگی روحی انسان وجود دارد. روش اهل بیت اینگونه بود. البته کمک به مراکز خیریه و واگذاری این زحمت به آنها هم خوب است. شیخ حُرّ عامِلی، صاحب کتاب وسائل الشیعه در جلد ۵ کتاب خود از فرمایشات امام صادق علیه السلام می نویسد: هر کس برای رضای خداوند لباس تابستانی یا زمستانی به برادر ایمانی خود هدیه دهد خداوند از لباس های بهشتی به او می پوشاند و نام او را در زمره کریمان و بخشندگان ثبت می کند و جزو ریاکاران محسوبش نمی کند. این بخشش و بخشندگی، سختی مردن را آسان و قبرِ نیکوکار را توسعه خواهد داد و هنگامی که در قیامت از گور خارج می شود فرشته ها با او به مهربانی رفتار می کنند. حتی اگر کسی به مومن بی نیازی، لباسی هدیه دهد مادامی که آن لباس وجود دارد آن انسانِ بخشنده در پوشش الهی خواهد بود در روایتی، امام زین العابدین علیه السلام می فرماید: هر کس لباس اضافه دارد و می‌تواند به مومن محتاج، لباس بدهد ولی خودداری کند و ندهد، خداوند او را با صورت به آتش می اندازد. البته جناب شیخ حُرّ عامِلی در ذیل فرموده امام سجاد علیه السلام در بخش ابواب المَلابس نوشته است: این روایتِ امام سجاد علیه السلام حمل شده بر موردی که ضرورت باشد و مومن، از جهت بی لباسی، در معرض بیماری و فوت قرار گرفته باشد زیرا در این صورت، پوشاندن او واجب است. به هر حال دوستان عزیزم! در این شب های سرد زمستان کمی بیشتر به اطراف خود نگاه کنیم. شاید نیازمندی مضطرب، در انتظار لباسی گرم باشد.
خیالم آسوده شد شب گذشته برای دقایقی با آیه ۱۰۶ سوره یوسف انس گرفتم. حرف عجیبی می زد. تنم را لرزاند. خیلی جدّی و به دور از تعارفات مرسوم می گفت: وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ! ساده و خودمانی اش می شود: بیشتر آنهایی که به خدا ایمان آورده اند مشرک می باشند! با شگفتی گفتم: یالَلعَجب! خدایا یعنی چه؟! به راستی چه می خواهی بگویی؟ آخر چه طور ممکن است؟ هر چه خواهش و تمنّی کردم که منظورت چیست، افاقه نکرد. نهایتاً وقتی دست و پا زدن هایم را دید دلش به حالم سوخت و در پاسخ گفت: همین هست که می بینی و می شنوی. اگر می خواهی بیشتر بدانی برو از دانایان به قرآن سوال کن! با خودم گفتم: خودش که چیزی نمی گوید بهتر است بروم سروقت آموزگاران قرآن کریم یا به قولِ خودش، دانایان به قرآن. خیلی این در و آن در زدم. نهایتاً به کمکِ جنابِ محمد بن مسعود و تفسیرِ عیاشی اش، خانه مولایم امام صادق علیه السلام را یافتم. دقّ الباب کردم. با اجازه آقایم داخلِ خانه وحی شدم و سلام کردم. پاسخ سلام را داد. از مولایم درباره این آیه پرسش کردم. آقای خوبی ها با رویی باز که زیبنده دانایان است آغوشِ دانایی خود را به رویم گشود و فرمود: بیشتر انسان های باایمان، ندانسته از شیطان پیروی می کنند و بدین سان مشرک می شوند. عرض کردم: آقاجانم! می شود واضح تر بفرمائید تا بهتر متوجه شوم؟ در حالی که لبخند به لب داشت، بزرگوارانه فرمود: فی المثل، انسان هرگاه به هنگامِ سخن گفتن، بگوید اگر فلانی نبود من از بین می رفتم، اگر فلانی نبود چنین و چنان می شدم، اگر فلانی نبود خانواده ام نابود می شد. مگر نمی بینی که او با این گونه حرف ها در مُلکِ خدا برای خدا شریکی قائل شده است؟! برای خدایی که روزیش می دهد و از او دفاع و دفع گرفتاری می کند؟ گفتم: آقاجانم! اگر چنین نگوید پس چه بگوید تا خدا را خوش آید؟ مولایم فرمود: بگوید اگر خداوند به واسطه فلانی بر من منت نمی نهاد از بین می رفتم و چنین و چنان می شدم. این گونه سخن گفتن، صورتِ خوشی پیشِ خدا دارد نه آن گونه. مُلتمسانه عرض کردم: سرورم! درباره حرکت مورچه های سیاه در شبی تاریک بر روی سنگِ سیاه چیزهایی از زبان مردم شنیده ام، ماجرای آن چیست؟ مولایم به آرامی نفسی کشید و فرمود: انسانِ مومن، آن گاه که برای غیرِ خدا نماز بخواند، برای غیرِ خدا گوسفندی قربانی کند، برای غیر خدا سفره اطعام پهن کند و خلاصه اینکه انگیزه اش در انجام کار خوب، با نیّات غیرِ خدایی آمیخته گردد او در حقیقت، گرفتار شرکِ به خدا شده است. شرکی خفیف. وحشت همه وجودم را گرفته بود. با ترس و لرز گفتم: آقاجانم! با این حساب، فاتحه همه ما خوانده است! چه خاکی به سر کنیم؟ مولایم فرمود: نگران نباش! آن گاه که با خدا راز و نیاز می کنی بگو: بار خدایا! از شرک آگاهانه به تو پناه می برم و از شرک ناآگاهانه از تو آمرزش می طلبم. با سخنان مولایم امام صادق علیه السلام خیالم کاملا آسوده شد. سخنش را بر سیاهه های کاغذ بوسیدم. کتابِ تفسیر عیاشی را بستم و برای نویسنده اش طلب آمرزش و عُلوّ درجات کردم. علیرضا نظری خرّم/شهر مقدس قم/ ۲۵ آذر ۹۹
گلیم یا قالیچه خدا رحمت کند مرحوم پدرم را. خُرده کاسبی در صنفِ خرّازی بود. به یاد دارم وقتِ نماز مغرب که می شد علی رغم آنکه در آن ساعت، مشتری فراوان بود اما مرحوم پدر پابند مغازه نمی شد. دکّان را به امید شاگردها رها می کرد و برای نماز جماعت به مسجد می رفت. اوایل که جوان تر بودم و هنوز مالِ دنیا زیرِ زبانم مزّه نکرده بود خیلی متوجه اهمیت کارِ مرحوم پدرم نمی شدم. اما رفته رفته که بزرگتر شدم و فهمیدم پول چقدر شیرین است تازه دوزاری ام افتاد که مرحوم پدرم، خیلی در قیدِ مال دنیا نبود و الّا کاسبی در شلوغ ترین ساعت را رها نمی کرد. گفتم خیلی در قیدِ مال دنیا نبود، چون نمی خواهم از پدرم یک قدّیس بسازم. او هم به مانند همه آدم ها برای کسب ثروت تلاش می کرد. اما گویی حواسش، جمعِ یکسری چیزهای دیگر هم بود. اتفاقا ساعتی پیش که جلد سوم کتاب شریفِ "مَن لا یَحضُره الفَقیه" را می خواندم ناخودآگاه به یاد مرحوم پدرم افتادم. شیخ بزرگِ ما جنابِ شیخ صدوق، در آنجا از قولِ امام صادق علیه السلام نوشته است: مقصود از واژه رِجَالٌ در آیه: رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ (مردانی که تجارت و خرید و فروش آنها را از یاد خدا باز نمی دارد)، انسان هایی هستند که اولِ وقتِ نماز، تجارت را رها کرده و به سراغ نمازِ اولِ وقت می روند. دوستان عزیزم تا به اینجای فرموده حضرت را بارها در احادیث خوانده بودم. چیزی که امشب برایم گویی تازگی داشت این بود که امام در ادامه می فرماید: اجر و پاداشِ این افرادی که به هنگامِ وقتِ نماز، کاسبی را رها کرده و مشغولِ نماز می شوند عظیم تر و بزرگ تر است از اجرِ افرادی که مشغولِ تجارت نیستند و نمازشان را اولِ وقت می خوانند. بنابراین، عزیزانم! کسبه محترم! برادرانه توصیه می کنم که بیشتر از گذشته مراقبِ نمازِ اولِ وقت باشیم. اتفاقا دیروز برای خریدِ مایحتاجِ منزل به بازار قم رفته بودم. آنجا متوجه شدم خیلی از کاسب ها در وقتِ نمازِ مغرب، گوشه دُکّانشان، گلیم یا قالیچه ای پهن کرده و مشغول نماز اول وقت هستند. خداوند به آبروی محمد و آل محمد علیهم السلام، گذشتگانِ شما، خواننده این سطور را رحمت بفرماید. بارها به همراه مرحوم پدرم به زیارتِ شیخ صدوق در ابن بابویه می رفتیم. علاقه متفاوتی به آن قبرستان داشت. یاد باد آن روزگاران، یاد باد. علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ ۲۵ آذر ۹۹
به کمکِ جنابِ شیخ محبوب ترینِ کارها نزد خداوند کدام عمل می باشد؟ نماز یا روزه؟ احسان به والدین؟ کمک به دیگران؟ شرکت در مجلس مرثیه امام حسین علیه السلام؟ پرداخت زکات یا رفتن به حج و کربلا؟ و... مانند همیشه سراغِ خانه وحی و مولایم امام باقر علیه السلام رفتم. البته به کمکِ راهنمایی های جنابِ شیخ حُرّ عامِلیِ خدابیامرز و کتابِ ارزشمندِ وسائل الشیعه اش. آنجا از قولِ امام باقر علیه السلام نوشته بود: محبوب ترینِ اعمال در پیشگاه خداوند آن عملِ خیری است که بنده خدا بر انجامِ آن مداومت داشته باشد، هر چند آن عمل، اندک و کم باشد. عربی اش می شود: أحَبُّ الأعمالِ إلَى اللّه ِ عَزَّ و جلَّ ما داوَمَ عَلَيهِ العَبدُ ، و إن قَلَّ! در پناه حق باشید.
شیخ الطائفه روایات در اهمیت و فضیلتِ نماز اول وقت بسیار است. تاخیرِ آن بدون عذر سزاوار نیست. بلکه ظاهر عبارتِ شیخ الطائفه، مرحوم شیخ طوسی در صفحه ۷۲ از جلد یکم کتاب المبسوط عدم جوازِ تاخیر نماز از اول وقت است، مگر عذر داشته باشند.
کادویی هدیه ی مناسب با شان اهل بیت علیهم السلام چیست؟ اصلا چنین هدیه ای وجود دارد؟ طبق آموزه های دینی، ثوابِ انجام هر کار خوبی را می توان به اهل بیت علیهم السلام هدیه داد. در روایات اسلامی به طور خاص و نه کلی به چند عمل، جهت هدیه به معصومین، تصریح گردیده است از جمله آنها هدیه نماز می باشد. در ارزش و فضیلت نماز همین بس که بر زائر پیامبر اکرم و سایر ائمه اطهار پس از زیارت آن بزرگواران، مستحب است لا اقلّ دو رکعت نماز قربه الی الله بخواند و ثواب آن را به آن معصومی که زیارتش کرده، هدیه کند.
عاطل و باطل مرحوم آیت الله العظمی خویی در صفحه ۳۲۴ از جلد ۱۳ کتابِ المستند نوشته است: روایات بسیاری دلالت دارند بر اینکه عبادات کسی که معتقد به ولایت و امامت ائمه معصومین علیهم السلام نیست، عاطل و باطل یعنی تهی، بیهوده و بی ارزش است. علامه مجلسی در صفحه ۱۶۶ از جلد ۲۷ کتاب گرانسنگ بحارالانوار پس از آوردن ۷۱ روایت در باب بطلانِ عبادتِ بدون ولایت فرموده است: شیعه امامیه (دوازده امامی) اتفاق نظر دارند بر اینکه شرطِ قبولی و صحّت اعمال، ایمان است و از جمله مواردِ ایمان، اقرار به ولایت و امامت دوازده امام می باشد. روایات در این باره از شیعه و سنی، متواتر و غیر قابل تردید است. علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ ۲۷ آذر ۹۹
یک نکته طلبگی! آنهایی که سر و کارشان با دعا و عبادتِ پروردگار است کم و بیش این اصطلاح را شنیده اند: به قصدِ رَجاء انجام شود. در این نوشته کوتاه می خواهم مختصری درباره این اصطلاح، چیزهایی بنویسم. ببینید عزیزانم! رَجاء در اصطلاح عالمانِ دین به این معناست که مُکلَّف، عملی را به امید ثواب داشتن و احتمالِ مطلوب بودن آن، انجام دهد، بدون اینکه آن عمل را به دین نسبت دهد، یا اینکه عملی را ترک کند به امید اینکه ترک آن، ثواب دارد. در حقیقت، رجاء دو مورد دارد: الف_ در جایی که روایتِ ضعیفی وارد شده بر محبوبیت و رُجحانِ انجام آن عمل، مثل برخی غُسل های مستحب که در توضیح المسائل ذکر شده و فرموده اند رجاءً انجام دهند. ب_ در جایی که روایت خاصّی وارد نشده، ولی روایاتِ عام و مطلق، وارد شده که دلالت دارند بر محبوبیت و مطلوب بودنِ آن عمل، و در این مورد جایز است مکلّف آن عمل را در موارد مناسب و مشابه به امید ثواب و رجاءً انجام دهد بدون اینکه آن را به دین و اسلام نسبت دهد. اجازه بفرمائید مثالی بزنم. مثلا روایت خاصّی وارد نشده که در اذان بگوئید اَشْهدُ اَنَّ علیاً ولی‌ُّ الله! ولی روایاتی چند وارد شده هنگامی که گفتید لا اله الا الله محمد رسول الله بلافاصله بگویید عَلِيٌّ امیر المؤمنین. بر این اساس و طبق اینگونه روایات که به طور عموم، دلالت بر مطلوبیّت و رُجحان این عبارت دارند، مکلّف می تواند رجاءً و به امید ثواب، در اذان و اقامه، شهادت سوم را بگوید ولی به قصدِ جزءِ اذان و اقامه نگوید. از بابِ الکلامُ یَجُرُّ الکلام و در تتمه این مثال، این را هم بنویسم که از کتاب مَن لایحضره الفقیه شیخ صدوق معلوم می شود که شهادت به ولایت علی علیه السلام در اذان، در عصر شیخ صدوق، میانِ گروهی از مردم رایج بوده است و معلوم می شود روایاتی هم در خصوص این موضوع وجود داشته است که ظاهرا به خاطر تقیّه، از نشر و تصریح و عمل به آنها در میان عموم شیعیان، معذور بوده اند. علی الظاهر اینکه شیخ صدوق از آن افراد با تعبیرِ تند و تیزِ (مُفوّضه لعنهم الله!) یاد می کند به خاطر اعتقاد فاسدشان بوده که نوعی شرک است نه به خاطر شهادت به ولایت. مستدام باشید. علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ ۲۷ آذر ۹۹
دشوارتر شیخ جلیل القدرِ ما جنابِ کلینی در صفحه ۲۹۶ از جلد دوم کتابِ کافی از قولِ امام باقر علیه السلام نوشته است: نگهداری عمل، دشوارتر از انجامِ آن عمل است. مردی، کارِ خیری را به طورِ پنهانی به جا می آورد و برای خدا انفاق می کند. انگیزه اش از انجام این کار فقط خداست. قصدی غیر از خدا در نظرش نیست. پس ثوابِ پنهانیِ آن عمل، برای او نوشته می شود. سپس آن عمل را برای مردم بازگو می کند. ثوابی که نوشته شده بود محو می شود و ثوابِ عملِ آشکارا که کمتر از پنهانی است برای او نوشته می شود. بار دوم که آن عمل را بازگو می کند آن ثواب نیز محو می شود و در نامه عمل او ریا نوشته می شود. دوستان عزیزم! البته اگر منظورِ قلبی و باطنی انسان، صِرفاً این باشد که دیگران نیز تشویق به انجامِ مشابهِ آن کارِ خوب شوند اظهار کردن، ریا که نیست حتی گاهی پسندیده نیز می باشد. ظاهرا روایتی که از امام صادق علیه السلام نقل شده به همین امر نظر دارد که حضرت فرموده است: مردم را با غیر زبانتان به خوبی ها دعوت کنید، تا از شما پرهیزکاری، تلاش در عبادت، نماز و کارِ خیر را ببینند، به راستی و حتم، عمل کردنِ خودِ شما، مُشوّقِ دیگران به سوی انجامِ خوبی هاست. شیخ حُرّ عامِلی در کتابِ وسائل الشیعه بابی افتتاح کرده تحت عنوانِ "بابُ جوازِ تَحسینِ العباده لیُقتدی بالفاعلِ و التَّرغیبِ فی المذهبِ"