eitaa logo
یادداشت‌ های یک طلبه
386 دنبال‌کننده
531 عکس
281 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطرهٔ هشتم آهنگر شب گذشته کتاب مقاتل‌الطالبیین را نگاه می‌کردم. در صفحهٔ ۱۰۵ داستانی توجه‌ام را به خود جلب کرد. ایرانی‌ها در طول تاریخ صرف‌نظر از دین، مذهب و آئینشان، از علاقمندان خاندان پیامبر بوده‌اند. ابوالفرج اصفهانی که برخی، شیعه‌اش می‌دانند، افزون بر هزار سال پیش در کتاب مقاتل‌الطالبیین نوشته است: یحیی، نوۀ امام زین‌العابدین علیه‌السلام، از زندانی در خراسان فرار کرد. مردمان آن نواحی او را شبانه به نزد آهنگری بردند تا غل و زنجیر از دست و پایش باز کند. پس از رهایی یحیی، تعدادی از ثروتمندان آن دیار که جملگی از علاقمندان اهلبیت بودند، به نزد آهنگر آمدند تا زنجیرها را از آهنگر بگیرند. قصدشان این بود تبرّکا نزد خود نگهداری کنند. آهنگر دبّه در آورد و آهن‌های کم‌ارزش را به بیست هزار درهم قیمت‌گذاری کرد. نهایتا ثروتمندان راضی به پرداخت پول شدند. آهنگر به آنها گفت: همۀ مردم را در پرداخت پول مشارکت دهید. پول‌ها جمع شد. آهنگر نیز غل و زنجیر را قطعه‌قطعه کرد و هر تکّه را به یک نفر داد تا به رکاب انگشتر خود بچسباند. این میزان ارادت ایرانی‌ها به ساحت اهل‌بیت، مربوط به دورانی است که هنوز امام رضا علیه‌السلام به تشریف نیاورده بودند. قم/ ۴ اردیبهشت ۹۵ @talabehtehrani
خاطرهٔ نهم کاغذ بی‌خط روز گذشته به دنبال حدیثی، جلد سوم کتاب الفردوس را ورق می‌زدم. از قضای کردگار به روایتی در صفحهٔ ۳۶۴ برخوردم. حدیث را بر تکّه کاغذی سفید و بی‌خط یادداشت کرده و داخل جیب گذاشتم. نویسندهٔ کتاب الفردوس در میان اهل‌سنت به "سیدالحُفّاظ" مُلَقّب می‌باشد. یعنی آقای حافظان حدیث. قدیم‌ها حُفّاظ به کسانی گفته می‌شد که پنجاه هزار و یا صد هزار و حتی دویست هزار حدیث با سند، حفظ بودند. فکر نکنید این افراد انگشت‌شمار بودند. نه! اتفاقا شمارشان زیاد بود. آقای ذَهَبی یکی از علمای اهل‌سنّت، کتابی به نام تَذکِرَةُ الحُفّاظ نوشته است. نویسنده نام بسیاری از حافظان حدیث را در کتابش آورده است. برخی از آنها حتی شیعه بودند. مثلا "ابنِ‌عُقدة" علی‌رغم اینکه شیعهٔ زیدی‌ بوده اما سالم و محترم زندگی می‌کرد. اگر به اِسنادهای شیخ‌طوسی و شیخ‌صدوق و نعمانی، نیم‌نگاهی بیاندازیم می‌بینیم از ابن‌عُقده روایت نقل کرده‌اند. همین آقای ابن‌عُقده در جایی گفته بود: من سیصد هزار حدیث ازبرم. صد هزار حدیث هم برای محاوره، دم‌دست دارم. از این حرف‌ها بگذریم. جناب سیدالحُفّاظ در کتاب الفردوس از قول پیامبر نوشته است: اى على اگر کسی، خداوند متعال را به اندازهٔ عُمر نوح عبادت كند، آنگاه كوهى از طلا در راه خدا انفاق نمايد، عمرش چنان طولانى شود كه پياده، هزار حج بجا آورد، سپس در ميان كوه صفا و مروه مظلومانه كشته شود امّا با این‌ حال، تو را دوست نداشته باشد بوى بهشت را استشمام نكرده و داخل آن نخواهد شد. قم/ اول اردیبهشت ۹۵ @talabehtehrani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در سال‌های اخیر طلبه و دانشجوی خارجی و به‌طور کلی رفت و آمد از سایر کشورها به قم زیاد شده است. شخصا از این اتفاق خرسندم. @talabehtehrani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقا سید را نمی‌شناختم. جلوتر از من راه می‌رفت. به مردمی که از کنارش عبور می‌کردند پیش‌قدم در سلام می‌شد. این، سیرهٔ پیامبر می‌باشد. @talabehtehrani
خاطرهٔ دهم مادربزرگ‌ام پنج شنبه ۲۶ آبان ۱۳۷۹ بعد از نماز صبح همراه دوستان طلبه‌ام، آقایان سید کاظم حجازی و نبی فلاح به قم رفتیم. بعد از زیارت حرم حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها جهت خرید تعدادی کتاب به پاساژ قدس و از آنجا به زیارت قبر مطهر آیت‌الله مرعشی نجفی، مقابل پاساژ قدس رفتیم. آقا سید کاظم حجازی از دفتر کتابخانه تعدادی از تصاویر مرحوم آیت‌الله مرعشی را گرفتند. شب را قم ماندیم. صبح زود به تهران برگشتیم. در میدان کشتارگاه از اتوبوس پیاده شدیم. پیشنهاد دادم به منزل مادربزرگم در محلّۀ نازی‌آباد برویم. ابتدا تعارف کردند اما نهایتا پذیرفتند. وقتی رسیدیم با اینکه از آمدن ما اطلاع نداشت، اما خانه‌اش مثل همیشه دستۀ گل بود. نظم ایشان مثال‌زدنی است. مادربزرگ مهربانم به دوستان طلبه‌ام بسیار احترام گذاشت. مخصوصاً وقتی متوجه شد آقا سیّد کاظم، از اولاد فاطمه و علی علیهماالسلام می‌باشد، بیشتر احترام کرد. بعد از صرف صبحانه، آقا سیّد کاظم حجازی یکی از تصاویر آیت‌الله مرعشی را به مادربزرگم هدیه داد. گویی مادربزرگم همۀ دنیا را هدیه گرفته است. عکس را بوسید و تشکر کرد. بعدها دیدم آن عکس را به دیوار اتاق نصب کرده است. شانزده سال از آن زمان می‌گذرد. در این مدت، بارها شاهد بودم مادربزرگم بابت آن عکس اظهار تشکر و قدردانی می‌کرد. از قدرشناسی مادربزرگم به یاد دارم برای زیارت امام‌رضا علیه‌السلام به مشهد رفتیم. اتفاقا در آن سفر، علاوه بر مادربزرگ، مادر همسرم نیز همراه بودند. ظاهراً در این سفر، مادر همسرم برای مادربزرگ یک حدیث کساء خوانده بودند. سالها از آن زمان گذشته است. اما مادر همسرم می‌گوید: خیلی وقت‌ها که مادر بزرگ شما را می‌بینم هنوز بابت آن حدیث کسا از من قدردانی و تشکر می‌کند. قم/ ۲۹ فروردین ۹۵ @talabehtehrani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"یلدا لغت‌نامه دهخدا یلدا. [ ی َ ] (سریانی ، اِ) لغت سریانی است به معنی میلاد عربی، و چون شب یلدا را با میلاد مسیح تطبیق می‌کرده اند از این رو بدین نام نامیده‌اند. باید توجه داشت که جشن میلاد مسیح (نوئل) که در ۲۵ دسامبر تثبیت شده، طبق تحقیق محققان در اصل، جشن ظهور میترا (مهر) بوده که مسیحیان در قرن چهارم میلادی آن را روز تولد عیسی قرار دادند. یلدا اول زمستان و شب آخر پاییز است که درازترین شب‌های سال است و در آن شب یا نزدیک بدان، آفتاب به برج جدی تحویل می‌کند و قدما آن را سخت شوم و نامبارک می‌انگاشتند. در بیشتر نقاط ایران در این شب مراسمی انجام می‌شود. شعرا زلف یار و همچنین روز هجران را از حیث سیاهی و درازی بدان تشبیه کنند و از اشعار برخی از شعرا مانند سنایی و امیرمعزی که به عنوان شاهد در زیر می‌آید رابطهٔ بین مسیح و یلدا ادراک می‌شود. یلدا برابر است با شب اول جدی و شب هفتم دی ماه جلالی و شب بیست ویکم دسامبر فرانسوی (از برهان، آنندراج، حواشی علامه قزوینی بر آثارالباقیه، شرح پورداود در یشتها، فرهنگ فارسی معین و یادداشت مؤلف): چون حلقه ربایند به نیزه تو به نیزه خال از رخ زنگی بربایی شب یلدا. عنصری." 🌺🌸 @talabehtehrani
اول دی ۱۴۰۲ قرعه‌کشی کتاب داریم. علاقمندان به کتاب و نیز کتاب تا ساعت ۱۸ روز اول دی فرصت دارند نام و نام خانوادگی و آدرس دقیق پستی خود را به صفحهٔ اینجانب در پیام رسان ایتا ارسال بفرمایند. بزرگوارانی که قبلا ثبت‌نام کرده‌اند نیاز به ثبت‌نام مجدد ندارند. نتیجهٔ قرعه‌کشی از طریق همین کانال به اطلاع می‌رسد. ان‌شاءالله 🌺🙏🌸 آیدی 👈 @tamass کانال 👈 @talabehtehrani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به لطف خدا قرعه‌کشی اول دی ماه برای اهدای کتاب و کتاب سلام‌الله‌علیها انجام پذیرفت. امشب نیز دو قرعه‌کشی و دو هدیه داشتیم. نفر اول آقای حسین ابوالقاسمی. نفر دوم جناب آقای محمدرضا علیپور. مبارک هر دو بزرگوار باشد. 🌺🌸 از همهٔ عزیزانم تشکر می‌کنم. قرعه‌کشی بعدی ان‌شاءالله ۱۵ دی ماه. @talabehtehrani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطره یازدهم مسجد سهله هرگاه به اصفهان می‌روم تلاش می‌کنم حتی‌المقدور یک وعده نمازم را در مسجد کمرزرّین به امامت آیت‌الله ناصری دولت‌آبادی بخوانم. در یکی از همین دیدارها چیزی از آقای ناصری شنیدم که تا مدت‌ها ایمانم را تقویت می‌کرد. حاج آقا می‌فرمود: در شهر نجف رسم بود طلبه‌ها، شب‌های چهارشنبه به مسجد سهله بروند. من هم در یکی از این شب‌ها به مسجد سهله رفته بودم. گوشه‌ای از مسجد را برای نشستن انتخاب کردم. مقداری که گذشت، مرحوم آیت‌الله سید بهاءالدین مهدوی به همراه یکی از دخترانشان تشریف آوردند و کنار من نشستند. پس از احوالپرسی به ایشان گفتم: با خانواده تشریف آورده‌اید؟ در پاسخ فرمودند: نه! گفتم پس چطور این دخترتان را تنها آورده‌اید؟ فرمودند: من تقیّد دارم نمازم را به جماعت بخوانم. امشب به خاطر شرایط سخت جوّی احتمال دادم حاج آقا بزرگ تهرانی، صاحب کتاب الذریعة تشریف نیاورند و نماز جماعت تشکیل نشود لذا از دخترم تقاضا کردم تا با من بیاید، برای اینکه در وقت نماز به بنده اقتدا کند و فضیلت نماز جماعت تَرک نشود. دخترم نیز از صمیم قلب پذیرفتند. قم/ ۲۸ فروردین ۹۵ @talabehtehrani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب بااحترام به جناب آقای حسین ابوالقاسمی از قم و جناب آقای محمدرضا علی‌پور از تهران تقدیم گردید. مبارکشان باشد. 🌺🌸🌹🌻🌷🌼 @talabehtehrani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطرهٔ دوازدهم آقای خمینی روزی در جلسۀ اخلاق که پنج‌شنبه‌ها در مدرسۀ فیضیه برپا می‌شد خاطره‌ای جالب از مرحوم آیة‌الله مشکینی شنیدم. ای کاش نوشته‌ها آهنگ دل‌نشین صدای آدم‌ها را نیز همراه داشتند. اما افسوس که الفاظ فقط آبستن معانی هستند. آقای مشکینی با صدایی لطیف و آهنگی صمیمی می‌فرمودند: در اَوان نوجوانی‌ام برای طلبگی به قم آمده بودم. روزی از روزها یک عدد نان سنگک گرم خریده بودم و همینطور که در حال و هوای خودم قدم می‌زدم نان را تکه‌تکه می‌کردم و می‌خوردم. چند لقمه‌ای نخورده بودم که ناگهان متوجه شدم سیدی روحانی با قدی رشید در مقابلم ایستاده است. برای لحظه‌ای لقمه گلوگیرم شد. نگاهم را به نگاه سید دوختم. مهابت و ابهت عجیبی داشت. به ناچار سرم را پایین انداختم. سید رو کرد به من و فرمود: طلبه هستی؟ مِنّ و مِن‌کنان عرض کردم: بله آقا. فرمود: پسرجان! طلبه هنگام راه‌رفتن چیزی نمی‌خورد! سید این را گفت و بی‌معطّلی راه افتاد و رفت پی کارش. یواشکی طوری که متوجه‌ام نشود به دنبالش رفتم. در جایی مناسب از کسی پرسیدم: این آقا کیست؟ گفتند: ایشان آقای خمینی هستند. مرحوم آقای مشکینی می‌فرمود: هفتاد سال از آن روز به‌یادماندنی گذشته است. ولی هنوز صدای امام‌خمینی در گوشم طنین‌انداز است. نفوذ کلام ایشان بی‌نظیر بود. قم/ بیستم فروردین ۹۵ @talabehtehrani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا