برای سهراب سپهری
#صدای_آینه_تا_من
#قسمت_اول
نشست
و مثل روشنی من بود
هنوز دایرهٔ آب وسعتش میداد
هنوز رَحل صداقت
تلاوتش میکرد
هنوز معنا داشت
هنوز فرصتِ یک پل
ادامهاش میداد
چقدر چشم تماشا داشت
نگاه روشن او
زبان عاطفه او
به شهر میآموخت
و روبهروی دلم ماند
چقدر آینه آمد
چقدر ناگاهان:
و هیچ پایِ گریزی مرا نمیدزدید
چقدر آینه تاریک است؟!
چقدر گم شدهبودم
چقدر بیحاصل
چقدر باور باران
مرا نباریدهاست
چقدر دور شدم از اشارهٔ خورشید
چقدر وسعتِ یک خانه
کوچکم کردهاست
چقدر خورده مرا
موریانهٔ مدرک
چقدر محبسِ یک میز
باطلم کردهاست!
من از کدام جهت رو به نیستی رفتم؟
کجا تمام شدم از عبور نیلوفر؟
کجا شکفتن دل
آخرین نفس را زد؟
چراغ در کف من بود
چگونه سرعتِ ماشین
مرا ز من دزدید
چگونه هیچ نگفتم؟
چگونه تن دادم؟
#محمدرضا_عبدالملکیان
https://eitaa.com/TAMASHAGAH