eitaa logo
تماشاگه راز
281 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جان جانان من ! عشقی عطاکن تااگر روزی از من پرسیدی با قلبت چه کردی ؟ با صراحت بگویم: قلبم در تمام لحظه های زندگی اش بسیار از تو یاد کرد ای جان!.. سپاسگزارم ای عشق .سپاسگزارم🙏
فقط هوای تو و نگاه مهربان توست که جرات می دهد ،در هر چیزی، در هر کاری ،در هر مسیری،دوام آورم .... سپاسگزارم ای جان ! @TAMASHAGAH
یاد باد آن که نَهانَت نظری با ما بود رَقَمِ مِهرِ تو بر چهرهٔ ما پیدا بود یاد باد آن که چو چَشمت به عِتابم می‌کُشت مُعْجِزِ عیسَویَت در لبِ شِکَّرخا بود یاد باد آن که صَبوحی زده در مجلسِ انس جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود یاد باد آن که رُخَت شمعِ طَرَب می‌افروخت وین دلِ سوخته پروانهٔ ناپروا بود یاد باد آن که در آن بزمگَهِ خُلق و ادب آن که او خندهٔ مستانه زدی صَهبا بود یاد باد آن که چو یاقوتِ قدح خنده زدی در میانِ من و لعلِ تو حکایت‌ها بود یاد باد آن که نگارم چو کمر بَربَستی در رکابش مَهِ نو پیکِ جهان پیما بود یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست وآنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود یاد باد آن که به اصلاحِ شما می‌شد راست نظمِ هر گوهرِ ناسُفته که حافظ را بود @TAMASHAGAH
سلام به آنها که تمام نمی شوند...🌱✋
🔸 از پیِ طاق و طُرُم، خواری کَشَند بر امیدِ عِزّ، در خواری خَوشند مردم دنیا برای به دست آوردن شکوه و جلال به ذلّت و خواری تن می‌دهند، و به امید آنکه به عزّت رسند خود را در ذلّت، سعادتمند احساس می‌کنند. بر امیدِ عِزّ دَه روزه‌یْ خُدوک گردنِ خود کرده‌اند از غم، چو دوک این مردم به امید شکوه و جلال زودگذر دنیوی که آکنده از تشویش و پریشانی روحی است، گردن خود را مانند دوکِ نخ‌ریسی لاغر و باریک می‌کنند. 📕 @TAMASHAGAH
تو را در بوتۀ عـشـق نهند تا آتش، تو را سوخته گرداند چون سوخته شدی؛ نور باشی «نورٌ علی نورِ یهدی اللّهُ لِنوره مَنْ یَشاء» و خود نور تو باطل است و نور وی حق و حقیقت نور او تاختن آرد، نور تو مضمحل شود و باطل گردد. @TAMASHAGAH
عارف آفتاب‌صفت است که بر همه عالم بتابد. @TAMASHAGAH
دلا! در بوته‌ی عشقش چو زر بُگداز و صافی شو وگرنه قلب می‌مانیّ و آن صرّاف می‌آید...
از دو عالم دردت ای دلدار بس باشد مرا کافر عشقم اگر غیر تو کس باشد مرا با تو باشم وسعت دل بگذرد از عرش هم بی تو باشم هر دو عالم یک قفس باشد مرا من نمیدانم چسان جانم فداخواهد شدن این قدر دانم نگاهی از تو بس باشد مرا عمر خواهم پایدار و جان شیرین بیشمار بر تو می افشانده باشم تا نفس باشد مرا هر کسی دارد هوس چیزی نخواهم من جز آنکه سرنهم در پای جانان این هوس باشد مرا توتیای دیدهٔ گریان کنم تا بینمش گر بخاک پای جانان دست رس باشد مرا جهد کن تا کام من شیرین شود از شهد وصل فیض تا کس دست بر سر چون مگس باشد مرا @TAMASHAGAH
همه ی شهرهای دنیا در نقشه ی جغرافیا به نظرم نقطه های خیالی اند مگر یک شهر شهری که در آن عاشقت شدم شهری که بعد از تو ، وطنم شد. @TAMASHAGAH
همچو آهن ز آهنی بی رنگ شو در ریاضت آینهٔ بی زنگ شو خویش را صافی کن از اوصاف خود تا ببینی ذات پاک صاف خود بینی اندر دل علوم انبیا بی کتاب و بی معید و اوستا جان @TAMASHAGAH
ناخوشی ها از دل بی ذوق ماست ذوق اگر باشد، همه دنیا خوش است. ‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎ @TAMASHAGAH