🟢سفرنامه اربعین
نویسنده: جناب آقای محمد حسن شهبازی
بیوت مرتفع
قسمت چهارم
به لطف مولی الموحدین امیر المومنین و همت جناب استاد چندین جلسه معارفی در صحن مطهر حضرت فاطمه سلام الله علیها با موضوع بحث پیرامون اسامی حضرت برگزار شد از جمله علی بودن حضرت ، ایشان علیست در همه صفات .
از برکات ظاهری جلسات در حرم مطهر این بود که تعدادی افراد تحصیل کرده از جمله چند پزشک و ... جذب محفل شدند به یاد این روایت افتادم که امام رضا علیه السلام می فرمایند اگر مردم زیباییهای کلام ما را می شناختند بی شک از ما پیروی می کردند "ان الناس لو علموا محاسن کلامنا لاتبعونا"
آخرین دفعه که در خدمت دوستان به زیارت رفته بودیم خاطره ای برایم باقی مانده که شیرینی آن هرگز فراموش شدنی نیست ، وارد ایوان نجف شدیم و در مقابل ضریح مقدس محفل بحثی تشکیل شد آنقدر برایم جالب بود که این احساس دست داد انگار به ما اجازه داده شده در محضر حضرتشان معارفی که آموخته ایم را عرضه نماییم گرچه استاد صحبت را شروع کرده بودند به یاد تذکرهای ایشان افتادم که لازمست انسان هر از چندی ایمانیاتش را به محضر امام ع عرضه نماید.
بعد از ظهر از حرم به مقصد موکب حرکت کردیم که متوجه شدیم باید موکب را ترک نماییم مقصد خانه یک عراقی بود به نام ابوکرار تعدادی از همسفران مسیر پیاده روی کربلا را پیش گرفته و تعدادی حدود پنجاه نفر با اتوبوسی به سمت خانه ابو کرار رفتیم پیر مرد عاشقی که بر اثر سکته های قلبی و مغزی در بستر بیماری بود و ناله هایش بلند بود فرزندان و خانواده اش چقدر عاشقانه از زوار ابا عبدالله علیه السلام استقبال و پذیرایی کردند که حقیقت شیعه و عشق را با چشم می دیدی در بیت ابوکرار که ان شاءالله مورد عنایت امام ع واقع شده نماز جماعت و جلسات معارفی برگزار شد و صبح روز بعد سفر به کوفه آغاز دختر کوچولویی که در مسیر همراهمان بود با حالی خوش چنان سخن می گفت که نتوانستم صلواتهای این زوار کم سن و سال حضرت را یاد نکنم. زائر کوچولو همیشه پیرو راه حق باشی آمین یا رب العالمین در مسجد کوفه در بعضی از مقامات نمازی اقامه و بعد زیارت هانی و مسلم داشتیم.
تاریخ کربلا و یاران به ظاهر همراه امام و یاران
جان بر کف و دلباخته چون صفحه نمایشی وقایع آن موقع را برایم یاد آوری می کند به فکر فرو می روم تا بحال زیاد در زیارت خوانده ایم یا لیتنی کنت معکم فافوز معکم آیا از روی نوشته زیارت کرده ایم و توجه نداشتیم چه می گوییم یا با توجه بوده و در مقابل امام زنده این درخواست را بیان کردیم ؟ ببخشید این سوالم بی مورد بود خودم را عرض کردم روی سخن با خودم هست .چند دفعه وقتی در زیارت سلام دادی حس کردی در در محضر امام ایستادی ؟چند سلامت با جمع و جور کردن افکارت بوده اگر شما به محضر حتی یک مرجع تقلید دعوت شده بودی وقتی سلام می دادی چقدر حواست جمع بود حتی به پاسخ سلام هم توجه داشتی که سلامم را با چه لفظی و با چه لحنی پاسخ داد تا بتوانی میزان رضایت وی را به دست آوری ؟ نمی دانم اگر آن روز من هم در میان مردم کوفه بودم چه می کردم چون هانی سرفراز بودم و سرم را نثار قدوم مبارک امامم می کردم یا ...؟؟؟
تاریخ را برای عبرت باید دید برای عبور از آنچه دیگران در آن واقعه در گل مانده اند و گرفتار شده اند در گوشه ای مختار خفته است. مختار تو حبیب نبودی تو زهیر نبودی اما دستت درد نکنه خوب دل ما را خنک کردی اندکی آتش وجودمان را مرهم گذاشتی روحت شاد با فاتحه ای راهی میدان کارزار واقعی انسان و شیطان می شویم محرابی که اشقی الاشقیا با ضربه ای فرق ولی الله را شکافت آنجا که فزت و رب الکعبه هنوز در آن طنین انداز هست ، گوش فرا دهی خواهی شنید که گوش جان می خواهد .
در نزدیک محراب اندکی استراحت کردیم و نماز ظهر و عصر را کامل به جا آوردیم که این محل یکی از چهار محلیست که در روی زمین مسافر حکم مسافر ندارد بلکه چون مجاور نمازش کامل است باید علتش را پرسید بین مکه و مدینه و مسجد کوفه و زیر قبه ابا عبدالله علیه السلام چه ارتباطی هست . نمی خواهم وارد بحث شوم ولی خوب است انسان ارتباط بین این چهار مکان و ارتباط خودش با آن را بداند .
شب باز به منزل ابو کرار برگشتیم و شب هم محفلی تشکیل و اعلام شد فردا صبح راهی کربلا خواهیم شد.
صبح بعد از صبحانه خدا حافظی با خانواده ابوکرار و دلداگی آنان به امام علیه السلام وصف نشدنی بود جدایی از این خانواده خیلی سخت بود انگار سالها با هم زندگی کردیم انگار ما فامیل بودیم بله دقیقا همین است نسب شیعیان یکیست. خدایا ما را شیعه واقعی قرار بده
پایان قسمت چهارم
#تمسک
#اهلبیت
https://eitaa.com/tamassok_maaref
#سفرنامه
✅ از آیت الله بهجت پرسیدند:
آقاکجاست؟
فرمودند:
آقا در قلب شماست،
مراقب باشید بیرونش نکنید..!
#تمسک
https://eitaa.com/tamassok_maaref
🔻عمامه عاریتی؟!
✍حکایتی شیرین و عبرتآموز که حاج شیخ عبدالکریم بر فراز کرسی درس خارج در قم،این خاطره را از دوران جوانی خویش نقل کرده اند: مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری از شاگردان مرحوم میرزای بزرگ شیرازی در سامرا بود. در محضر امیر المومنین (ع) در حرم به آقا امیر المؤمنین میگوید:
آقا ما داریم بر میگردیم به ایران و میدانم برگردم، سیل مقلّدین و مراجعین در مسائل شرعیه به سمت ما میآید. آقا، یک الگویی را به ما معرفی کنید که من در آیندهی زندگیام این الگو بشود برای ما شاخص، این استقبال دنیا، مرجعیت، عزّت، ثروت و آقایی، ما را غافل نکند.
حاج شیخ عبدالکریم حائری سه ماه نجف می ماند و صبح و شام وقتی حرم مشرّف میشد از امیر المؤمنین (ع) همین خواسته را تقاضا میکرد. سه ماه هم ایشان کربلا میماند. جمعاً میشود شش ماه. دیگر ایشان داشته باز ناامید میشد که شاید آقا امام حسین (ع) هم مصلحت نمیدانند که معرفی کنند، آن شب با دل شکسته از حرم میرود در همان منزلی که در کربلا اسکان داشتند. شب خواب سید الشهداء (ع) را میبیند که میفرمایند:
شیخ عبدالکریم! از ما یک انسان جامعِ کاملِ وارسته میخواهی به عنوان الگو؟" میگوید: بله آقا. میفرمایند: فردا صبح وارد حرمِ ما که میخواهی بشوی طلوع فجر، کنار قبرِ حبیب بن مظاهر اسدی، یک جوان ۱۸ سالهای نشسته، عمامهای کرباسی به سر دارد و یک عبای کرباسی و لباس کرباسی هم پوشیده. شما که وارد میشوی، این جوان بلند میشود وارد حرم میشود یک سلامی پایین پا به من میکند، یک سلام به علی اکبر، یک سلام به جمیع شهداء، از حرم خارج میشود. بعد از طلوع فجر این جوان را دریاب که یکی از انسانهای بزرگ است.
حاج شیخ میفرماید: بیدار شدم. طلوع فجر، وقتی وارد حرم شدم، دیدم کنار قبر حبیب بن مظاهر، همان گوهری که امام حسین (ع) حواله کرده بود، نشسته بود. وارد شدم، این قیام کرد و آمد در حرم و یک سلام به حضرت سید الشهداء(ع)، یک سلام به علی اکبر و یک سلام به جمیع شهداء، از حرم خارج شد آمد به ایوان و از آنجا به صحن رفت. دنبالش دویدم. در صحن، صدایش زدم و گفتم: آقا بایست من با تو کار دارم. برگشت یک نگاهی به من کرد و گفت: آقا! عمامه من عاریتی است و رفت
از صحن رفت بیرون، رفت در کوچه پسکوچههای کربلا، دنبالش دویدم: آقا! عرضی دارم، مطلبی دارم، بایست. دوباره درحال حرکت برگشت و گفت: آقا! عبای من هم عاریتی است و رفت. آقای حاج شیخ عبدالکریم میگوید: دیدم دارد از دستم میرود؛ محصول شش ماه زحمت درِ خانه دو امام، با این دو کلمه دارد میگذارد و میرود. دویدم و خودم را به او رساندم و دستش را گرفتم و گفتم:
بایست. عبای من عاریتی است؛ عمامه من عاریتی است یعنی چه؟ شش ماه التماس کردهام تا شما را معرفی کردهاند، کار داریم با شما. یک نگاهی به حاج شیخ میکند و میگوید: چه کسی من را به شما معرفی کرد؟ آقا شیخ عبدالکریم میگوید: صاحب این بقعه و بارگاه، سیدالشهداء(ع). میگوید: دنبال من بیا. در کوچه پسکوچههای کربلا میروند تا به خارج از کربلا میرسند. یک تلّی بود که روی آن تل، یک اتاقکی بود. میرسد به درِ آن اتاق و میگوید:
اینجا خانه من است، فردا طلوع فجر وعده دیدار من و شما همین جا. میرود داخل و در را میبندد. مرحوم حاج شیخ فرموده بود: من در عجب بودم؛ خدایا، این چه مطلبی میخواهد به من بگوید که موکول کرد به فردا. چرا امروز نگفت؟! آن درسی که بناست به من بدهد و زندگی آینده من را تضمین کند در معنویت؛ بشود درس؛ بشود پیام
ایشان میفرماید: لحظهشماری میکردم. آن روز گذشت تا فردا و طلوع فجر، رفتم بیرونِ کربلا روی همان تل. پشتِ همان اتاقک. آمدم در بزنم، صدای ناله پیرزنی از درون آن اتاق بلند بود و صدا میزد: وَلَدی! وَلَدی. پسرم، پسرم. در زدم دیدم پیرزنی با چشمان اشک آلود در را گشود. گفتم: خانم دیروز یک جوانی زمان طلوع فجر وارد این خانه شد و گفت اینجا خانه من است و با من وقت ملاقات گذاشته. این آقا کجاست؟
گفت: این پسرِ من بود، الآن پیشِ پای شما از دنیا رفت. وارد شدم. دیدم پاهای این جوان به قبله دراز، هنوز بدن گرم. گفتم: وا أسفا! دیر رسیدم. حاج شیخ در درس خارج فرموده بود: آن درسی که آن جوانِ بزرگ و کامل از طرف امام حسین (ع)به من آموخت، درسِ عملی بود. روز قبل به من گفت: آقا عمامه من عاریتی است! عبای من عاریتی است! فردا جلوی چشمانِ من، عبا و عمامه را گذاشت و رفت. میخواست به من بگوید:
شیخ عبدالکریم حائری!
▫️ مرجعیت،عاریتی است
▫️ ریاست،عاریتی است
▫️ خانههایتان،عاریتی است
▫️پولهایتان،عاریتی است
▫️وجودتان،عاریتی است
▫️سلامتیتان،عاریتی است.
▫️هر چه میبینید،عاریه است و امانت است.
دل به این عاریهها نبندید
#قرآن
#تمسک
https://eitaa.com/tamassok_maaref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 غزل جدیدی از حضرت آیتالله خامنهای با عنوان «شرح حال» منتشر شد
📝 «شرح حال»
گامی به راه و گامی در انتظار دارم
سرگشته روزگاری پَرگارـوار دارم
دلبستهی امیدی در سنگلاخ گیتی
رَه بیشکیب پویم، دل بیقرار دارم
یک عمر میزدم لاف از اختیار و اینک
چون شمع، اشک و آهی بیاختیار دارم
گو ابرِ غم ببارد تا همنشین عشقم
از غم چه باک دارم کاین غمگسار دارم
نبود روا که گیرم جا در حضیض پَستی
سیلم که هستی خود از کوهسار دارم
سرشارم از جوانی هر چند پیر دهرم
چون سرو در خزان نیز رنگ بهار دارم
از خاک پاک مشهد نقشی است بر جبینم
شادم «امین» که از دوست، این یادگار دارم
▫️سیدعلی خامنهای
#قرآن
#تمسک
https://eitaa.com/tamassok_maaref
47.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👁🗨کلیپ "سحر(۱)"
🎧فایل کامل رو میتونید اینجا👇 گوش کنید:
https://eitaa.com/tamassok_maaref/1306
#قرآن
#تمسک
#سحر
#دکتر_مرتضی_فاضل
https://eitaa.com/tamassok_maaref
#کلیپ_تصوری
1_12881159476.mp3
9.33M
🔵 گزیده ای از سخنرانی دکتر مرتضی فاضل
👁🗨 "سِحر" قسمت اول
🔹سِحر و افسون یعنی چی؟
🔹داستان حضور اجنه و شیاطین تو دوره حضرت سلیمان چیه؟
🔹ماجرای فرشته هایی که به مردم "سِحر" یاد میدادن چیه؟
🔹چه کارایی از ساحرها و شیاطین بر میاد؟!
🔹طلاق چه ربطی به سحر داره؟
#قرآن
#تمسک
#سحر
https://eitaa.com/tamassok_maaref
#فایل_صوتی_گزیده_سخنرانی
43.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علامهحسنزاده(ره) :
🖌 خودت را آلوده نکن.
ابد در پیش داریم.
#قرآن
#تمسک
https://eitaa.com/tamassok_maaref