eitaa logo
-تَناسُخ!
1.2هزار دنبال‌کننده
970 عکس
202 ویدیو
0 فایل
-تَناسُخ مرا یاد می‌کند؛سالیانی‌ست روحم را سرگردان از من جدا یافته‌اند،باشد که در کالبُد تو آرام گیرد! "حوالیِ‌ ساعت‌ هفده‌ و بیست‌ دقیقه‌ از بیست‌ و چهارمین روزِ سالِ‌ صِفردو🌔 ." وَ منِ گُمشده در افکارِ نامعلوم: https://eitaa.com/darkhodgom
مشاهده در ایتا
دانلود
- تو سخن می‌گویی، من نمی‌شنوم تو سکوت می‌کنی، من فریاد می‌زنم با منی، با خود نیستم و بی‌تو خود را در نمی‌یابم دیگر هیچ چیز نمی‌خواهد نمی‌تواند تسکینم بدهد . . -تَناسُخ!
۱ دی ۱۴۰۲
- در برابر بی مهری آدم ها هیچ نمی گویم! سکوت و سکوت و سکوت . . انگار که لال شده باشم؛ شاید هم کور و کر! دیگر نه انرژی توضیح دادن دارم و نه حتی حوصله اش را . . -تَناسُخ!
۱ دی ۱۴۰۲
-تَناسُخ!
- بعد از مدت ها به کافه ای رفته بود ، تا کمی از دیگران دور بماند . موزیکی که‌ پخش شد ، اورا کمی در ف
- زیبایِ غریبم ، میخواهَم انتظارت را پایان رِسانَم . تو مرا در انبوهی از خاطراتِ خویش رها نمودی . تو مرا میانِ زمهریرِ روز ها ، رها نمودی . گرمی دستانت را ، چه آسوده از من دریغ نمودی . چَشم های آلوده به خونِ من ، هر دم تورا طلب می‌کردند . اما تو راحت از پیشِ‌شان ، گذر نمودی . فریاد هایِ مرا نشنیدی و ، در طلبِ دیگَری خانه را ترک کردی . آشنایِ هفت پشت غریبه من ، سالهاست از نبودت می‌گذرد و من ، چشم انتظار هستم . تا بیایی و با صدایِ خندانت بگویی ، مرا نگاه کن ، برگشته ام! اما محال است . حال ، انتظار برایِ چه؟ که؟ تو حتی یادی نداری از من . لیوان هایِ قهوه را هنوز نگاه داشته ام ، پنجره هنوز هم باز است . حیاط خاکی است و گلدان ها کهنه اند . . جسد ماهی ها تکان می‌خورند با نسیمِ سردِ زمستانی . . . نوشته: جآن‌درد.
۱ دی ۱۴۰۲
- ای کاش کوه به کوه میرسید ؛ ولی آدم به آدم نه :) دیدنِ بعضیا ، داغ دلتو تازه‌تر میکنه فقط ! -تَناسُخ!
۱ دی ۱۴۰۲
- قاصدک! شعر مرا از بر کن؛ برو آن گوشه باغ سمت آن نرگسِ مست و بخوان در گوشش و بگو باور کن . . یک نفر یادِ تو را، دمی از دل نبرد . . ! -تَناسُخ!
۲ دی ۱۴۰۲
-تَناسُخ!
به آنان که ما را رها نمودند در خاکِ خالی ، بی‌آب و بی‌گیاه بی‌هیچ اشک و آه بگویید: ما ریشه در خویش د
- علی‌رغمِ آن همه اشتیاق و علاقه ، اگر جوانه‌ای نزد ، بدانید شما خاکش نبودید...! -تَناسُخ!
۲ دی ۱۴۰۲
- پاهایم به تو فکر می کردند ؛ همچون ، سربازى که در خیالش با معشوقه اش قدم میزد و مین ها نیم تنه اش را جویدند ! دهانم ، به تو فکر می کرد . . همچون لالی که با لبانش ، واژه دوستت دارم را شلیک می کرد دستانم به تو فکر می کردند ؛ همچون ، قالیباف تنهایی که از صبح تا شب به بافتن موی معشوقه اش فکر می کند . آتش سیگار از مرز انگشتانم عبور کرد تن ام هزار تکه شد داشتم ، با تمام سلول هایم به تو فکر می کردم . -تَناسُخ!
۲ دی ۱۴۰۲
۲ دی ۱۴۰۲
- گاهی قهر . . گاهی عصبانی گاهی بی اعتنا تو را نمی دانم . . ولی اگر من بودم در این دنیای بی مهر کسی که همه ی اینها را روی سرش آوار می کردم و باز هم تا صدایش می کردم می گفت : " جانم " را به این آسانی از دست نمی دادم . . -تَناسُخ!
۲ دی ۱۴۰۲