قبلا مفصل درمورد مبارزه با نفس با هم حرف زدیم👌
این مطالبی که یکی دو روزه برات مینویسم
واسه آشنایی بیشتر با این
اصل خیلی مهمه
که توی ترک گناه به شناختش نیاز داریم✅
تا همین جا داشته باش...تا بعد😊
همچنان مشغول مبـــ👊ـــارزه باش ☺️
#مسیر عشق 39
بعد از پایان هنرنمایی شایان،همه تشویقش کردن
اونم بلند شد و دست به سینه از همه تشکر کرد.
-خب یه کنسرت مجانی گوش دادید پاشید بریم ناهار رو حاضر کنیم
همه بلند شدن،سیخهای کباب رو پسرا بردن بیرون.
یه الاچیق کنار کلبه بود.یه باربیکو هم کنارش
ذغالهای کبابها که خوب سرخ شده بودن حاضر بود برای گذاشتن کبابها
پسرا کبابها رو درست میکردن،منم که ازاین چیزا خوشم میومد
یک لحظه یادم رفت همه چیز
کنار دخترا میخندیدم
یه ناهار خوب ،زیر الاچیق خوردیم،واقعا چسبید تو اون هوای سرد
کامران رفت سیستم ماشین روشن کرد
نغمه و فرشید ،کامران و شیوا رفتن وسط شروع به رقصیدن کردن
کنار الاچیق وایساده بودم بچهها رو نگاه میکردم
-توچرا نمیری؟
نگاهمو برگردوندم،شایان بود نیت نداشت بیخیال بشه
-اینطوری راحترم
-شنیدم هم رقصیدنت عالیه،هم گیتار زدنت،نمیخوای به عشقت هنرتو نشون بدی
-جان!!!!
عشقم،این دیگه داشت خیلی زیاده روی میکرد
-مشکلت بامن چیه، چرا ول نمیکنی
-مشکلی ندارم
فقط اون غرورت رو میخوام،گفتمت تا به چیزی که میخوام نرسم ول نمیکنم
-ساکت شو خیلی داری زیاده روی میکنی
بقدری صدام بلند بود که بچهها برگشتن طرف ما
رفتم کنار نغمه
-من میخوام برگردم
-چیشده سارا
-هیچی منتظری چیزی بشه؟
-سارا اروم باش
باشه میریم
-شیوا لطفا زود تمومش کنید
کامران اومد کنارمون
-اتفاقی افتاده
-نه عزیزم سارا خسته شده میخواد برگرده
-سارا شایان حرفی زده؟
-تااومدم حرفی بزنم
شیوا گفت،نه فقط خسته هستش
@tanha_masiri_ha
تنهامسیریها...👣
نویسنده(منیرا-م)
#مسیر عشق 40
-کجا میخواین برید قرار بود بیلیارد بازی کنیم
-شایان دخترا خسته شدن بریم انشالله دفعه بعد
-یه دست بازی به جایی برنمیخوره قول میدم خستگیشون در بره
میخواستم با یه چیزی بزنم تو دهنش خیلی رفته بود رو اعصابم😡
با اصرار زیادش بچهها قبول کردن یه دست بازی کنن
همه رفتن داخل ،شیوا دست منم کشیدبا هم رفتیم توی کلبه
همه باهم رفتیم طبقه بالا
یه جای کوچیک که میز بیلیارد بود با دوتا صندلی و میز کوچیک
کامران و فرشید مشغول بازی شدن
چی😳
چیکارمیخواست بکنه
با دوتا شیشه مشروب اومد بالا که پسرا ذوق کردن
چند دقیقه بعد با دو تا سری قلیون باز اومد.
قیلونها رو گذاشت روی میز
-دخترا مشغول بشید
-یه موزیک شاد گذاشت وصداش رو زیاد کرد
نمیدونستم چی توفکرشه
خودش هم رفت پیش کامران و فرشید
توچند دقیقه اون جایی کوچیک شد پر از دود،صدای خنده
نغمه وشیوا هم چند پیک خورده بودن
حالم داشت بد میشد
تپش قلب پیدا کرده بودم،از بس عصبی شده بودم معدم درد گرفته بود
نغمه وشیوا حالت طبیعی نداشتن هرچند براشون عادی بود
نفسم گرفته بود
بااینکه اهل قلیون بودم ولی به این شایان اعتماد نداشتم
بخاطر دود یکم به سرفه افتاده بودم مجبور شدم برم طبقه پاین تا یکم اب بخورم
پله ها رو طی کردم رفتم طبقه پاین توی اشپزخونه
یه لیوان برداشتم و داخل یخچال شیشه اب و بیرون اوردم لیوانمو پر کردم.
اومدم اب بخورم که صدای شایان رو شنیدم
-میگفتی اب برات میاوردم
خشکم زد،به معنای واقعی ترسیده بودم
لیوانو برداشتم اومدم از اشپزخونه برم بیرون که سد راهم شد
-کجاعزیزم،نیومده میخوای بری
یک قدم اومد جلوتر که من چند قدم رفتم عقبتر
@tanha_masiri_ha
تنهامسیریها...👣
نویسنده(منیرا-م)
دلــ❤️ـ نوشــ✍ـته
معبودا...
خدای من الله🌙
پیامبر من محمد مصطفی(ص)🌷،امام من علی(ع) و یازده فرزندش💫،دین من اسلام،
مذهب من تشیع.!
و چه فخری بالاتر از داشتن این همه !!
اینها نعمتی است که جز به دین من و جز به مذهب من همه را یکجا ندارد...
پس تو را شاکرم که مسلانم و شیعه😍
و شاکرم که مرا دردی است چون درد دوریِ حق ...
بار الها💞
مرا توفیق عطا کن تا در ره دین و مذهبم مال و جان و کل وجود فدا کنم و مولایم
🔸مهدی صاحب الزمان🔸
را یار باشم و یاوری نه خار چشم و درد قلب😔
مرا عنایتی فرما تا عمر خود را به تباه نگذرانم و یارای مقاومت و پیروزی در برابر بد طینتان و دشمنان دینم را داشته باشم ...
پروردگارا❣
غیبت موعود بی قراری زمین را علت است...
ظهورش را مایه سوی چشم جهانیان و محبان مهدی(عج) بگردان...
آمین یا رب المهـــ💚ـــدی...
✨نویسنده:کنیزمولا✨
تنهامسیری ها...👣
#ارسالی_کاربران
🔷 سلام من پیرو آموزش های مادرم، مربا و ترشی و عرق بهار نارنج رو خودم توخونه تهیه میکنم،
وبرای قورمه سبزی، کوکو، برنج فصل بهار سبزی میگیرم و اماده میکنم و تو فریزر میگذارم و هیچ وقت اینها روکه گفتم آماده نمیخرم
✅ و به تازگی از دنبه روغن میگیرم
وحتی رب هم پختم،
و همه اینها کمک میکنه که ارز از خونه خارج نشه☺️ 😊
✅ قبل از عید، شیرینی خونگی هم میپزم و میفروشم و تو فصل بهار عرق بهار نارنج هرساله میفروشم .
خلاصه با این کارام کمی به اقتصاد خونه وآقام کمک میشه.👌
------------------
آفرین
خیلی عالیه. این خودش میشه اقتصاد مقاومتی که امام خامنه ای میفرمایند.😊
#ارسالی_کاربران
با سلام 🌹
🔷اول تشکر میکنم از کانال فوق العادتون.
خداقوت میگم.
🌹 دوم واقعا چقدر کار خوبی میکنید که روشهای صرفه جویی و بهینه مصرف کردن رو عنوان میکنید چون خیلی ها میخوان درست مصرف کنن ولی آگاهیشو ندارن
واین روشهای به ظاهر ساده ولی خیلی موثر رو نمیدونن و اِلا انجام خواهند داد.
از اینرو بنده هم تصمیم گرفتم چند روش برای مصرف درست رو عرض کنم.☺️
۱.استفاده از تشتک به جای باز کردن دوش در حمام هست.
۲.موقع شستن میوه یا سبزیجات ظرفی رو در سینک قرار بدیم و بعد از اون آب برای آب دادن گلدان،آب پاشی دم در(که خیلی افراد از اینکار نمیتونن صرف نظر کنن متاسفانه) استفاده بشه.
۳.غذاهایی که داغ هستن رو بلافاصله در یخچال قرار ندیم اجازه بدیم با محیط همدما بشه بعد داخل یخچال قرار بگیره.
۴.درست کردن غذا سر فرصت با شعله ی کم میتونه به صرف جویی در گاز کمک کنه.
۵.استفاده از جاروی دستی برای تمیز کردن قسمتی از خانه که کثیف شده به جای استفاده از جارو برقی.
۶.خاموش کردن خشک کن لباسشویی در فصل تابستون
تنها مسیری ها...👣
#چگونه_گناه_نکنیم۲۴ سلام✋ خوبی؟ یه جمعه دیگه هم گذشت و آقامون نیومد😢 بچه ها! گناهای ما آقا رو ز
#چگونه_گناه_نکنیم۲۵
سلام
حالت خوبه؟😊
یهکم درمورد نفْس حرف بزنیم بعد دو تا راه واسه تربیت نفس بهت بگم...
موافقی دیگه؟😊
زمانی که نفْسِت از عقلت دستور نگیره بدون که مقابل شیطون سر خم کردی..😞
تا وقتی خودت رو اسیر 👈دوستت دارمای نفست کرده باشی، شیطون تا ته گمراهی میبردت.😏
مکتب شیطان پرستی میدونی شعارش چیه⁉️
میگه⤵️
👈هر چه دلت خواست همون رو انجام بده بدون توجه به هیچ چارچوب و قانونی🙄
🌸🌸🌸
اما دو راهی که میتونه نفس ما رو رام کنه چیه؟
↘️↘️↘️
➰ افزایش محبتمون به خداوند
➰ شرطی ساختن نفس
🌀افزایش محبت نسبت به خدا
قلب ما ذاتا به ایمان به خدا تمایل داره✅
و ذاتا از گناه و بدی بدش میاد✅
اگر بتونی عاقلانه فکر کنی و بسنجی که⤵️
خدا ایمان رو محبوب دل ما قرار داده کم کم به این نتیجه میرسی که👈 باید این محبت رو زیادش کنی
وقتی محبتت به خدا زیاد شد ✅
کمکم همین محبت👈 علم میاره
علم به چی؟
علم به👈 حقیقت گناه
علم به👈 بدیِ گناه
همین علم، بساط گناه رو ازت دور میکنه..✔️
درواقع تو با عقل و علم تونستی محبتت رو نسبت به خدا زیاد کنی👌
و آگاهانه نفس رو زمین بزنی👊
🌀شرطی ساختن نفس
واسه شرطی کردن نفس، باید از عقل کمک گرفت...چطوری⁉️
اینکه نفست رو به یه سری کارهای بی هدف عادت بدی که کلا غلطه..❌
اصلا مومن نباید به هیچ چیزی عادت کنه حتی به ذکرهای مستحب🚫
تو باید به کمک👈 عقلت
نفس رو ببری توی یه مسیر مثبت و هدفمند 👌
از کارهای کوچیک شروع کنی به تربیت نفست در اون مسیر هدف...💯
💢یعنی تو یه هدف مثبت انتخاب میکنی
💢در راستای اون به نفست امر ونهی میکنی
اینطوری نفست کمکم ضعیف میشه👌
و میفهمه که ⤵️
نباید به چیزی اصرار داشته باشه😒
چون اگر اصرار کنه👈 تو تحریمش میکنی و میزنی توی سرش⚔👊
و چون هوای نفس دوست نداره که
اذیت بشه و سختی بکشه😏
کوتاه میاد و مقابل عقل ایستادگی نمیکنه
در واقع تو با کمک عقل، نفس رو رام میکنی و تحت اختیار خودت قرارش میدی...😎💪
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مواظب خوبیات باش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 "زبان" خدا را بلدی؟😉
🔻با خدا زندگی کن! هر لحظه ...💖
#تصویری
@tanha_masiri_ha
تنهامسیری ها...👣
#مسیر عشق 41
-ترسیدی کوچولو؟
- سرجام وایسادم
برو کنار میخوام برم پیش بچهها
-اونا سرگرم هستن،چطوره من و تو هم سرگرم بشیم
بااین حرفش بدنم یخ کرد،این میخواست تلافی کنه
-ببین شایان من وتو مشکلی نداریم. پس برو کنار
-دقیقا مشکلی نداریم
اگر مشکل داشتم که اینقدر محترم باهات برخورد نمیکردم جور دیگه از خجالتت بیرون میومدم
اروم اروم اومد سمتم،اونقدری رفته بودم عقب که چسبیده بودم به دیوار
دقیقا مقابلم وایساد،دستشو اورد نزدیک صورتم که یه لحظه دستمو اوردم جلو که لیوان از دستم افتاد روی زمین شکست
مات ومبهوت فقط داشتم نگاه میکردم
-اروم کوچولو،نترس،😂
با دستش چونمو محکم گرفت سرم رو چسبوند به دیوار
اومدم پسش بزنم که با اون دستش دستمو محکم گرفت
بقدری صورتش نزدیک صورتم بود که گرمی نفسش به صورتم میخورد
-شایان،دستم شکست،ولم کن
-ولت میکنم اما فعلا زوده
کو اون زبونت ،خیلی بلبل زبون بودی،چرا الان ساکت شدی
چشمام پراز اشک شد،ملتمسانه نگاهش کردم با دستش اروم کشید روی صورتم
حالم داشت بد میشد نفسم بالا نمیومد تمام زورم رو جمع کردم خواستم دستمو از دستش بیرون بیارم نشد
با دست دیگم به سینش محکم کوبیدم انگار یه کوه جلوم وایساده بود
-ولم کن کثافت
هنوز حرفم تموم نشده بود،که ضربهای خورد توی گوشم بقدری محکم بودکه صدای زدنش تو گوشم پیچیده بود.
داغی بالای لبم احساس کردم،متوجه شدم دماغم خون اومد
خیلی صورتم درد گرفته بود،اشک از چشام سرازیر شد
تقاص چیو داشتم میدادم،برای چی کتک خوردم،منی که پدرم، دستش روی من بلند نشده بود
چرا اینجا بودم،چرا اینقدر تحقیر شدم
-اینوخوردی تا همیشه بدونی با شایان باید درست حرف بزنی،حالا بیا بریم که خیلی باهات کار دارم
پاهام بی حس شد،نمیدونستم چیکار کنم.
به التماس کردن افتادم
-ولم کن شایان،منکه کاری نکردم ،بزار برم ،خواهش میکنم
اما انگار گوشهاش نمیشنید،دستمو کشید،میخواست ببرتم بیرون از اشپزخونه
نباید میزاشتم،شروع کردم به جیغ و داد زدن.
اما اینقدر صدای موزیک بلند بود که کسی صدامو نشنید
به شتابی که کشیدم پرت شدم روی زمین،دستم توی دشتش بود
داشتم بدبخت میشدم،میخواست زندگیم رو تباه کنه
باتمام وجود داد زدم که این کارم باعث شد بیشتر حرصی بشه
-کنارم روی زمین نشست،دستشو گذاشت روی دهنم
-خفه شوحوصله صداتو ندارم
فقط صداش تو سرم پیچیده بود،چشمامو بستم تا نبینمش
چیکار کنم من😔
خدایا کمکم کن
خدا نزار بدبختم کنه،خدایا مگه نمگیفتی حواست به بندهات هست پس کمکم کن
اگر هستی ،اگر داری حال منو میبینی کمکم کن
دیگه گریه امانم رو برید بود،باز ضربه محکم به شکمم زد از درد به خودم پیچیدم
-بلند شو لعنتی،بلند شو که هنوز کارم باهات تموم نشده
هیچوقت به این حقارت نیوفتاده بودم
از ته دلم خدا رو صدا زدم،فقط صداش میزدم
به زور منو روی زمین میکشوند،دستمو گرفتم به صندلی اشپزخونه اما انگار زور اون بیشتر بودصندلی افتاد کف اشپزخونه
خرده شیشهها تو دستم فرو رفت،اما دردی که داشتم میکشیدیم بیشتر از درد زخم شیشهها بود
خدایا به دادم برس،خدایا کمکم کن،نزار ابروم بره،خدایا اگر وجود داری منو نجات بده😭
با تمام قدرتم شروع کردم به جیغ و داد کشیدن
همینطور که منو میکشوند منم هرچیزی دم دستم میومد پرت میکردم طرفش
میخواست منو به زور ببره تو یه اتاقی
اونقدری جیغ زدم که گلوم داشت میسوخت
دراتاقشو باز کردخیلی سعی کردجلوشو بگیرم
@tanha_masiri_ha
تنهامسیریها...👣
نویسنده(منیرا-م)
#مسیر عشق 42
ناامید شده بودم.تنها چیزی که اون لحظه تو ذهنم گذشت که از خدا کمک بگیرم
یه میز که کنارمبل بود ،درست کنار در قرار داشت دستمو گرفتم به پایه میز باتمام توانم میز رو محکم کشیدم که موجب شد بیوفته روی زمین و گلدون روی اون خرد بشه.
شایان با یه حرکت از روی زمین بلندم کرد محکم چسبوندم به در اتاق
فشار دستش روی گلوم بقدری زیاد بود که احساس خفگی کردم
-چیه وحشی شدی دختر
توهمین حال بود که صدای پا یه لحظه به گوشم رسید.
-بچهها کجایید
-صدای کامران بود
کامران داشت میومد پاین
کامران با این صحنه روبرو شد
دست شایان روی گلوم شل شد
به سرفه افتاده بودم احساس خفگی داشتم
-اینجا چه خبره،سارا خوبی
-تودخالت نکن کامی
کامران دستمو محکم کشید و از دست شایان خلاصم کرد،شده بودم عین یه موجود متحرک
به هوا احتیاج داشتم،خواستم برم سمت در، که شایان خواست جلومو بگیره
-کجا لعنتی
میدونی چند مدته به این فکر میکردم که چطور نزدیکت بشم،حالیت کنم شایان کیه؟
حالم بد بود،فقط اشک ازچشمام سرازیر میشد، خیلی تحقیر شده بودم
کامران جلوی شایان رو گرفت و باهم گلاویز شدن
سروصداشون خیلی بلند شده بود
خودم رسوندم به بیرون از کلبه پاهام توان ایستادن رو نداشت
روی زمین افتادم فقط سعی کردم بتونم نفس بکشم
انگار بچهها همشون فهمیده بودن صداشون میومد
شیوا ونغمه و اومدن کنارم
-سارا خوبی
-سارا نفس بکش،زود باش دختر
بلاخره راه نفسم باز شد،تونستم نفس بکشم
فقط به صورت شیوا و نغمه خیره بودم و بی صدا اشک میریختم
بلندم کردن ،کمکم کردن روی مبل بشینم
نغمه با یه لیوان اب قند برگشت پیشم،به زور اب قند رو بهم دادن
فرشیدهم موفق شده بود اون دوتا رو جدا کنه
بعد از کلی سروصدا وبددهنی بهم کامران اومد طرفم
یه نگاه بهم انداخت،باز بطرف شایان رفت
-حیوون ببین چیکار کردی باهاش،نگاهش کن
بایه مشت دستمال کاغذی اومد طرفم.
خواست دستمو بگیره که دستمو کشیدم
-شیوا اینو بزار روی زخم دستش تا خونریزیش قطع بشه
-سارا یه چیزی بگو،ببخش که همون اول قبول کردیم بیایم اینجا
-سارا یه چیزی بگو
گلوم خیلی میسوخت،به زور به کامران گفتم
-منواز اینجا ببر
-حتما
همگی وسایلشون رو جمع کردن
با کمک نغمه و شیوا توی ماشین نشستم و حرکت کردیم از اون جهنم
@tanha_masiri_ha
تنهامسیریها...👣
نویسنده(منیرا-م)
دلــ❤️ــ نوشــ✍ــــته
معبودا💞
ای پناه بی پناهان❣
ای امید ناامیدان 🙏
ای قوت قلب مستضعفان💚
شکایتی دارم ،گله ای،شکوه ای و بهتر بگویم درد و دلی که شاید اندکی اندوه قلبم را بزداید...
خدایـــــا
آزارم میدهند...
هر چه ازشان دوری میکنم باز هم به سراغم می آیند.!
یا اینکه من به سراغشان میروم!!
آری...این راست تر است که من به سراغشان میروم
گناهانم را میگویم 😔
اندوهی شده اند بر قلبم...
باری شده اند بر دوشم.!!
آزارم میدهند✋😞
اما تو خود شاهدی که از لطف و کرمت مأیوس نیستم🙏
نه.!هرگز..
مگر میشود از رحمت ربوبی ناامید بود!؟؟
اما پرم از گناه و جز تو پناهی ندارم
تو خود راه نشانم ده😢
الهـــــــ💚ـــــا
من طاقت آتش دوزخ را ندارم...
طاقت دوری از تو و پاکان درگاهت را ندارم.!
بیشتر از آتش جهنم اندوه دوری از تو مرا رنج میدهد و تو خود میدانی که نمیتوانم و تاب ندارم چنین مصیبتی را
این عبد حقیر را جز رحمت تو کجا امید دیگری هست؟
من از خود که چیزی ندارم
هرچه هست تویی و تویی و تو...
الهـــــــ💫ــی
میدانم که حواست هست
و دلم قرص به همین حواس جمعی توست...
از تو درخواست دارم که از درگاه ربوبی اَت ناامیدم نگردانی و با تعجیل در فرج مولایم یوسف زهرای اطهر🌙 زمین را قرار بخشی و قلبهای محبان را هم🙏
✨به قلم :کنیز مولا✨
@tanha_masiri_ha
تنها مسیری ها...👣
تنها مسیری ها...👣
بسم رب المهدی...🌷 ازجوانه_تا_جوانی 17 🔸فاصله ۲۵تا۳۵سالگی دوران غلبه صفراء است. دراین سن کارهای اج
بسم رب المهدی...🌷
#ازجوانه_تا_جوانی ۱۸
🔸🔶 خصوصیات اخلاقی با غذا و اخلاط چهارگانه رابطه ی تنگاتنگی داره.
بنابراین⤵️
برای اصلاح اخلاق میتونیم و صدالبته باید از روایات طبی بهره ببریم.!
و همچین بحثی از اخلاق فقط در طب اسلامی اومده.سرچشمه ی اون رو اخلاط میدونه و اونچه اخلاط از اون گرفته میشه
👈غذاییه که انسان به طور روزمره میل میکنه.✔️
و علت اینکه در مذهب تشیع تا این حد به تغذیه اهمیت داده شده هم همینه و الگوی تغذیه ی انسان در این مذهب به طور کامل بیان شده.✅
مثلا:
در تاثیر مواد غذایی بر وجود انسان اومده که⤵️
زیاد خوردن گوشت گاو باعث حماقت،خوردن گوشت خوک باعث بی غیرتی میشه و...
🔹🔷به فرموده امیرالمومنین علی(ع): مواظب افکارت باش که گفتارت میشوند،مواظب گفتارت باش که رفتارت میشوند،مواظب رفتارت باش که عاداتت میشوند،مواظب عاداتت باش که شخصیتت میشوند و مواظب شخصیتت باش که سرنوشتت میشوند.♥️
با توجه به این حدیث⤵️
افعال قبل از اینکه به فعلیت برسن،بصورت بالقوه در افکار و گفتار انسان وجود دارن.
🌟اخلاق اسلامی مدیریت به این افکار و گفتار و رفتار هست.✔️
🔴🔚هرچه اخلاط #سالم_تر و #معتدلتر باشن فعلی که در نهایت از انسان صادر میشه به اعتدال نزدیکتر خواهد بود.
برگرفته از کتاب"جوانه تا جوانی"
به کوشش
گروه علمی پژوهشی ابن الحیدرعلیه السلام💯
@tanha_masiri_ha
تنهامسیریها...👣
تنها مسیری ها...👣
#چگونه_گناه_نکنیم۲۵ سلام حالت خوبه؟😊 یهکم درمورد نفْس حرف بزنیم بعد دو تا راه واسه تربیت نفس بهت
#چگونه_گناه_نکنیم۲۶
سلااااام😇 خوبی؟🌸🍃🌸
میگما امروز آخرین قسمت بحث ترک گناهه😕
انشاءلله از روزهای آینده درمورد یه موضوع جدید باهم حرف میزنیم😊
یه توضیح کوچیک بدم در مورد شرطی کردن نفس ✅
👌اینکه گفتم باید عادتها شکسته بشه و به نفس دستور بدی
یعنی 👈اون کاری که نفست رو ازش محروم میکنی لازم نیست فقط 👈 عمل گناه باشه
تو میتونی نفست رو از مباحات هم
محروم کنی
مثلا میخوای درس بخونی، نفست وسوسه میکنه که گوشی دست بگیری 📱📱
سرگرم شدن با گوشی گناه نیست اما مانع درس خوندنت میشه📱❌📚
خب اینجا به نفست👈 نــــــ😤ــــه میگی
👈به مرور که نفست زیاد ازت نه بشنوه ضعیف میشه دیگه جرات نمیکنه حتی بهت پیشنهادهای غیر اخلاقی هم بده😌
⤵️⤵️⤵️
اما آخرین اصل، در مسیر ترک گناه↘️
اصل مبارزه با گناه به وسیله مستحبات✔️
با خودت عهد میبندی اگر گناه کنی 😒
در قبالش باید یه عمل مستحبی که واست سخته، انجام بدی
یه جورایی با انجام عمل مستحب، نفست رو جریمه میکنی😶
یا مثلا
عهد میبندی اگر یه واجبی رو انجام ندی😑
بعنوان جریمه، یه مستحب انجام بدی💯
مثلا عهد میبندی نماز صبح بخونی و اگ نخونی یا قضا بشه😒
بعنوان جریمه، روزه بگیری☺️
شیطون شروع میکنه به وسوسه کردن تو😞
تلاش میکنه که تو هم نماز واجب رو نخونی هم روزه رو بعنوان تنبیه نگیری..😏
میدونی چرا⁉️
چون شیطون خوب میدونه که⤵️
شکستن عهد قساوت قلب میاره😓
و بعدش باعث میشه آدم پی در پی گناه کنه..😞
اما وقتی تو مقاومت کردی💪
شیطون میفهمه که زورش به تو نمیرسه 😎
وقتی نمازت قضا میشه تو خیلی جدی تر استغفار میکنی و مستحبات انجام میدی 👌
⤵️⤵️⤵️
شیطون میگه👈 این آدم باید نماز واجبش رو بخونه
چون اگ نخونه روزه میگیره و مستحبات انجام میده✔️
ازینرو شیطون واسه اینکه تو مستحبات انجام ندی⤵️
به انجام همون واجبات تو رو سوق میده☺️
در واقع تو با👈 مقاومتت 💪
تونستی↙️
شیطون رو توی مسیر انجام واجبات
در خدمت خودت قرار بدی😌
خب❗️
همهی
🔹حرفها
🔹اصلها
🔹راههای
🔹ترک گناه رو
🔹 خوندیم
🔹فکر کردیم
🔹انشالله عملی کردیم
که ⬇️
آماده ظهور آقامون بشیم 🙏
و👈 بشیم سرباز واقعیِ حضرت 🙏
هوای نفس مون رو میزنیم👊
به امید روزی که↙️
✔️ به مولامون نزدیک بشیم🙏
✔️ با مولامون یکی بشیم 🙏
✔️و به سعادت ابدی برسیم
انشاءالله🙏
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📡 پرهزینه بودن خانواده های ایرانی به خاطر توهمات مختلف!
😒
استاد حسن عباسی
🌷 @IslamLifeStyles
#مسیرعشق 43
نمیدونم شایان چیشد
اما سنگینی نگاه بچهها رو،روی خودم حس میکردم
نگاهم افتاد به آینه توی ماشین
موهای اشفته،صورت خونی وقرمز
دست زخمی وبریده،درد شکمم
این من بودم یعنی؟
چرا اینطور شده بودم
ماشین حرکت کرد،کسی حرفی نمیزد
شیشه ماشین رو پاین دادم
بااینکه ساعت ۳عصر بود،اما باز هواخنک بود
سرمو تکیه دادم به شیشه،باد نفس کشیدنم رو راحتر کرده بود
چشمامو بستم،به هیچ چیز نمیخواستم فکرکنم،فقط بیصدا اشک ریختم
-سارا،شرمنده ما باعث این حال تو شدیم قول میدم بهت کار شایان بیجواب نمیمونه
نمیخواستم اسمشو بشنوم،بدترین روز زندگیم بود
انگاری تمام دردهای زندگیم باز زنده شده بود برام
غم عجیبی سراغم اومده بود
نمیدونم کی رسیدیم درخونه
باترمز ماشین فهمیدم که رسیدیم
کولمو برداشتم و پیاده شدم
-سارا منم پیشت میمونم
نگاهی بهش انداختم
-نه
میخوام تنها باشم
-سارا لطفا بزار باشم یکم بهتر شدی من بعد میرم
-هه،من خوبم
در رو باز کردم وارد حیاط شدم.
کامران وشیوا رفتن
یه نگاهی به دور و بر حیاط انداختم
این خونه هم سرد بود مثل این هوا،
سرد و بی روح
وارد سالن شدم
به سمت پناهگاهم رفتم،اتاقی که از زمان بچگیم بامن بوده وشاهد روزهای سخت من بوده
کولم رو گوشهای پرت کردم
پنجره اتاقمو باز کردم
روی تختم نشستم،به عکس خودم رو دیوار زل زده بودم
یادم به لحظهای افتاد که تواون شرایط خدا رو زدم
من چند ساله باخدا کاری نداشتم
چیشد اون لحظه صداش زدم؟
یعنی اومدن کامران کار خدا بود؟
یعنی واقعا اون صدای منوشنید؟
اختیار اشکام دست خودم نبود،بی وقفه میریخت
بلند شدم،وسط اتاقم وایسادم،نگاهی به سقف انداختم
خـــــــدا؟
اصلا مگه تو وجود داری،اصلا مگه منو میبینی
توهیچوقت منو ندیدی چون تو وجود نداری
اگر وجود نداره پس چرا امروز صداش زدی؟چرا امروز ازش کمک خواستی
بلند بلند گریه میکردم،صدام ازاد شده بود
هی خدا
خدایی، که اگر هم باشی فرق میزاری بین بندههات
اصلا چطور خدایی هستی که میبینی من اینهمه رنج کشیدم و کمکم نکردی
بزار یاداوری کنم
از بدر تولدم طعم مادر رو نچشیدم،روزههای سخت با نامادری
پدری کنارم نبود،محبتی ندیدم
برای اولین بار که معنی دوست داشتن رو فهمیدم و چشیدم عشقمو ازم گرفتی😔
ارامشی نزاشتی برام،منو یه ادم بی هدف قرار دادی
مگه عروسک دست توام
چرا منو افریدی،دوست داری رنج کشیدن منو ببینی
اینم از امروز،این از تحقیر کردنم،کتک خوردنم،نزدیک بود ابروم بره
توکجایی پس
اهای خدا
توکه شاهدی کجایی پس ؟
روی پاهام نشستم ،به هق هق افتاده بودم.دلم شکسته بودازاین همه بی عدالتی
@tanha_masiri_ha
تنهامسیریها...👣
نویسنده(منیرا-م)
#مسیرعشق 44
قلبم به درد اومده بود،حالم بد خراب بود😭
خسته شده بودم،از ادمای اطرافم،از این زندگی مسخره
باید یبار برای همیشه خودمو راحت میکردم
تنهایی طاقتم رو بریده بود
باید خودم رو از دست همه چی راحت میکردم
اما نمیدونستم چطوری،دفعه قبل که زنده موندم
به سمت کشوی میزم رفتم یه بسته تیغ بود،اونو برداشتم
سویچ ماشینم رو برداشتم ،ماشینم رو از پارکینگ بیرون اوردم حرکت کردم
اما کجا؟
کجا رو داشتم برم؟
فقط پامو روی پدال گاز فشار میدادم
ضبط رو روشن کردم
اهنگ همیشگی بود،خیلی وقت بود سوار ماشینم نشده بودم
اون اهنگ تجلی خاطراتم شد،بیشتر دلم به درد اومد
فقط گریه میکردم و بدون هدف رانندگی میکردم
بعد از نیم ساعت چرخیدن توخیابونها از شهر خارج شدم
میدان رو خواستم دور بزنم بنر یک شهید بود.
نگاهی به بنر کردم سرعتم کم شد
اما اون شهید چیکار برای من میتونست بکنه؟
یجای خلوت وایسادم،سرمو گذاشتم روی فرمون بلند بلند گریه کردم
چقدر ضعیف شده بودم.
من این نبودم،سارای که صدای خندهاش سکوت هرجایی رو میشکست الان صدای هق هقش فضا رو پرکرده بود
بسته تیغ رو از روی صندلی برداشتم و یک تیغ بیرون اوردم
دستمو اوردم جلو،چشمامو بستم،خواستم بزنم رگ دستم رو
اما نتونستم
نمیدونم چرا جراتشو نداشتم
من که از همه چی بریده بودم چرا نمیتونستم
باز امتحان کردم تیغ رو گذاشتم بخاطر فشاری که داده بودم کمی برید اما باز نتونستم بکشم
تیغ رو پرت کردم بیرون
خاک به سرت سارا عرضه اینکار هم نداری
@tanha_masiri_ha
تنهامسیریها...👣
نویسنده(منیرا-م)
دلــ❤️ــ نوشــ✍ـــته
بار الهــــ💓ــــا
بنده ای هستم مملوء از گناه و از این گناه پناهی جز تو مرا نیست🙏
و هر آن بر زبانم جاری که
🔸🔶الهی فاغفر لنا ذنوبنا بمغفرتنا...
یا مجیب الدعوات🌙
اجابت کن مرا و ثمر بخش دعاهایم را که
🌟 اللهم عجل لولیک الفرج 🌟
ورد زبانم است و خواسته ی عمیق قلبم 🍃
تو خود گفتی دعا کنم تا اجابتم نمایی😢
هزاران دعا دارم و اجابت هر هزار عامل به ظهور سیدو مولایم مهـــ💚ـــدی الصاحب الزمان...
اجابتم کن یا مجیب کل دعوات💞
العجل،الساعة للفرج المهدی...
✨به قلم :کنیز مولا✨
@tanha_masiri_ha
تنها مسیری ها...👣
سلااااام.
روزتون بخیر😊🌸
خوبید؟
دوستانی که نسبت به قسمت های آخر رمان "او را" نقد هایی داشتن،
میتونن وارد این کانال بشن👇
http://eitaa.com/joinchat/2885812235C2f2c66b59d
قسمت های آخری که گذاشته میشه،
ویرایش مجدد رمان هست
که سعی شده اشکالات قبلی رفع بشه😊
بخونید ،نظر بدید 👌
هدایت شده از اطلاع رسانی دوره جامع تنهامسیرآرامش
🌺 سلام به اعضای محترم
✅ از اونجایی که تاثیر گروه و استفاده از حضور یک استاد فوق العاده میتونه در رشد انسان موثر باشه
تصمیم گرفتیم که شرایط حضور افراد بیشتری رو در دانشگاه مجازی حیات برتر فراهم کنیم.👌
🌹🔸 ان شالله برنامه داریم که تمام اعضای کانال تنهامسیر وارد گروه ها بشن و از مطالب استفاده کنن.
🌷✔️ در کلاس های این دانشگاه بهترین اساتید تنهامسیری با سوابق عالی مشغول تدریس هستن
به لطف خدا تا حالا ۵ تا کلاس پر شده و ثبت نام برای کلاس ششم شروع شده.✅
🎁 شما بزرگواران هم حتما ثبت نام کنید. و نگران هزینش هم نباشید
از امروز به بعد میتونید هزینه ثبت نام رو ده روز بعد از شروع کلاس ها پرداخت کنید.😊
👌☢ برای ما فقط این مهمه که همه حضور پیدا کنن
🌷🌺 ان شالله میخوایم یه جهش بزرگ در زمینه آماده سازی حکومت جهانی امام زمان ارواحنا فداه ایجاد کنیم....
برای ثبت نام کلمه "ثبت نام دانشگاه" رو به ای دی زیر بفرستید👇📈
@Shamimgolnarges
📡 اطلاعات بیشتر:
http://eitaa.com/joinchat/4205379595C116235f8c3