eitaa logo
تنها علاج
887 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
588 ویدیو
302 فایل
"با امام حسین(ع) به همه جا می توان رسید" صفحه رسمی حجت‌الاسلام سیّد علی‌اصغر علوی https://virasty.com/tanhaelaj ارتباط با مدیر: @Behesht123
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از KHAMENEI.IR
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐 سال "جهش تولید با مشارکت مردم" 🎥 ببینید | فیلم کامل پیام نوروزی رهبر انقلاب اسلامی به مناسبت آغاز سال ۱۴۰۳ 🌷 🔍 متن کامل پیام👇 khl.ink/f/55687
. بی دید و بازدید تو تبریک عید چیست؟ چندین دروغ مصلحت آمیز در بهار محمدمهدی سیار @tanhaelaj
خدایا شاهدباش مؤمنانی بودند که در سال ۴٠٢ روزه بودند ، و تا سال ۴٠٣ روزه خود را افطار نکردند 😊 @tanhaelaj
دم اونهایی که که وقت گذاشتند، پیام تبریک نوشتند، خلاقیت به خرج دادند، با دهن روزه فسفر سوزوندند، پیامای تکراری نفرستادند، پیام کپی نکردند، گرم😁
📚 📚 آسمان چهارم: پارو بزن! (حکایت پارو زدن تا کربلا) کمی بالا و پايين می‌پرم تا پاهامو احساس کنم. زير فشار انسانی، خواب که چه عرض کنم؛ از بين رفته! خب! تازه بايد تو صف اداره گذرنامه ايستاد. * «نکن قلقلکم می‌آد!» چی رو می‌گردی؟ چيزی جز عشق ارباب حسين هم‌راه نداريم! مسئول محترم بازرسی بدنی بعد از اين‌که نااميد می‌شه از پيدا کردن چيزهای «خطرناک» ما رو می‌فرسته وادی «خطرها» یعنی اداره گذرنامه! * بهتره اسمش رو بذاريم شهر عجايب اين‌جا محل صدور برات و اذن سفر ماست: اداره گذرنامه! که الهی گذرِ نامه‌ کسی تو اون‌جا نيفته! هر قسمتش را بخشی است و هر بخشی را قسمتی! * گفت: سريع بريد اداره پست شعبه ولی عصر؛ اين‌جا، گذرنامه‌تون نيست. تعجب نکنيد! اين اول بازيه! اونو پست کردند. ما رو هم! * به همه مقدساتی که بلديم، قسمش می‌ديم گذرنامه‌ ما رو بده. می‌گه: اولاً قانونی نيست چون گذرنامه با نام کاروان دانش‌گاه خورده و به فرد تحويل نمی‌ديم. (و جالب‌تر) ثانياً اين‌جا نيست! * کمی مشکوک می‌شيم. ولی چه بشيم، چه نشيم، بعد از دوره کردن اتاق‌های اداره پست دوزاريمون می‌افته که انگاری گذرنامه دادنی نيست که هيچ، حتی گرفتنی هم نيست. خستگی کم‌کم شروع می‌شه. چهار ساعتيه از ساعت شش صبح تا حالا رو پایيم. رو پا که چه عرض کنم، رو هوایيم! * صدای خانومی که گزارش ترافيک رو می‌ده، تو اتوبوس می‌آد: «همه محورها خلوت‌اند جز مسيرهايی که به ونک می‌رسه». انگار داشت ملتمسانه به دست و پامون می‌افتاد که: «تو را به هر کی دوست داريد! همه جا بريد، همه جا همه جا! ولی به ونک نريد که خيلی خيلی شلوغه.» و اين ما بوديم که بسيار مصمم و آرام! ميله اتوبوس را گرفته بوديم و با متانت هر چه تمام‌تر این صحبت‌ها را گوش می‌کرديم و به افق‌های دور می‌نگريستيم! و عازم ونک بوديم! (وای چه تصويرسازی شوق‌آلودی!) «دوباره می‌گم نريد ونک که علاف می‌شيدها! خيلی شلوغه، معطل می‌شيد... نريد..! هی آقا! با شما هستم؛ بله با شما! نرو!» و ما در حرکتيم با نگاهی مصمم به افق ونک... * مثل اين‌که اون خانوم يه چيزهايی حاليش می‌شدها! نيم ساعتيه سرپا تو اتوبوس وايستاديم. ولی خب ديگه گذشت... رسيديم. بپر پایين! ديگه ظهره بريم نماز. جنازه‌مون پس از خوندن نماز خوف سراغ مسئولان مربوطه طرح می‌ره! می‌گه: چرا این‌جا اومديد؟ برگرديد همون اداره گذرنامه! وای! باز هم؟ يا صاحب کل گذرنامه‌ها مددی! * من و دوستم مثل پت و مت (اون دو شخصيت محبوب فيلم کودک) داريم می‌ريم اداره گذرنامه ولی راهش خيلی بد مسيره؛ کاشکی يه موتور داشتيم ولی صبر کن ببينم... ابراهيم! کجا می‌ری؟ ما رو هم بايد ببری! این‌جاست که کم‌کم داری حس پارو زدن در میان یک دریای بی‌کران را با همه وجودت حس می‌کنی! * اعوذ بالله من الکرب في الگذر دوباره وارد شهر غرائب و عجائب شديم .... و باز نااميد برگشتيم. خدايا اميد هيچ کس را نااميد نکن! * خب البته ديگه فهرست کاروان بسته شد و کار ما سخت‌تر. حالا بدو! (به عبارتی پارو بزن!) 🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ 💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام" @karbalaasalam @tanhaelaj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسافرین محترم پرواز شماره 1403 ✈️✈️جهت سوار شدن به هواپیما آماده بشوید بار اضافه و خاطرات بد  را از سالهای قبل نمیتوانید با خود حمل کنید. این پرواز ۱۲ ماه طول میکشد و بخاطر همین کمربندهای خود را خیلی محکم ببندید. شما شاهد پرواز برفراز شهرهای سلامتی، عشق، لذت، تعادل و صلح خواهید بود. 👮‍♂کاپیتان پروازخدای بزرگ پیشنهاد میکند که غذاهای زیر را از منو استفاده کنید: 🌸کوکتل دوستی و صمیمیت 🍃ساندویچ سلامتی 🌸شیرینی برکت 🍃یک کاسه اخبار خوش 🌸سالاد موفقیت 🍃کیک خوشحالی و در کنار همه اینها شادی و لبخند 🌺به امید  داشتن یک پرواز زیبا برای شما و خانواده تان در پرواز 1403 🎊🎉 سال تان پر برکت 🎊🎉 .. @kardoonyazduni @tanhaelaj
🔴 قالیچه‌ی سوخته چقدر بها دارد؟ ♻️ مردی ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺷده بود، يک ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ توی خونه ﺩﺍﺷﺖ، ﮔﻮﺷﻪ‌ی ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. مجبور بود؛ همون رو برداشت برد بازار برای فروش. ﻫﺮ ﻣﻐﺎﺯﻩ‌ﺍﯼ كه می‌رﻓﺖ، می‌گفتن: ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ۵۰۰ تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﺎ ۱۰۰ ﯾﺎ ۱۵۰ تومن ﺑﯿﺸﺘﺮ نمی‌خریم. ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺑﻮﺩ و به ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺨﺮﻥ ﺍﺯ اﯾﻦ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ می‌رفت. داخل ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ‌ﻫﺎ، حاج جواد فرش‌چی ﻣﻐﺎﺯﻩ‌ﺩﺍﺭ، از منصف‌های بازار و از ارادتمندان اهل بیت(علیه السلام) پرﺳﯿﺪ: قالیِ خوبیه؛ چرا ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺑﯽ ﺭﻭ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻧﮑﺮﺩﯾﺪ؟ ﮔﻔﺖ: ﻣﻨﺰل‌مون ﺭﻭﺿﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﻣﻨﻘﻞ ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ، ﺫﻏﺎل‌ها ﺭﯾﺨﺖ و ﻗﺎﻟﯽ ﺳﻮﺧﺖ.😭 حاج‌جواد یک تکونی به خودش داد: گفتی ﺗﻮ ﺭﻭﺿﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ؟ گفت: بله.😭 حاج‌جواد گفت: ﺍﯾﻦ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ۵۰۰ تومن ﻣﯽ‌ﺍﺭﺯﯾﺪ ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﺮﺍی اﺭﺑﺎﺏ ﻣﻦ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﻦ ١ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺍﺯﺕ می‌خرﻡ.😭 قالیچه رو خرید و روی میزش پهن کرد و تا آخر عمرش روی قسمت سوخته‌ی قالیچه که به اندازه‌ی کف دست بود گل محمدی پرپر می‌کرد و دوستان صمیمی و همکارانش همه به نیّت تبرک، یک پَر از گلها را برداشته، توی چایی‌شون می‌ریختند. ✳️ اوﻥ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ تو روضه سوخته ﺑﻮﺩ قیمت گرفت؛ کاش دل‌مون تو روضه‌ها بسوزه؛ اون وقت بگیم: یا امام حسین (علیه السلام) دل سوخته رو چند می‌خری؟ ✍پی نوشت: امام حسین! فداتون بشیم به حق این لحظه های پر برکت ماه رمضان و در آستانه اولین شب جمعه سال جدید ما رو بخر! @tanhaelaj التماس دعا
📚 📚 آسمان چهارم: پارو بزن! (حکایت پارو زدن تا کربلا) مسئول اردو گفت: «در انتظار اذيت شدن باشيد.» آخ جون! باز هم اذيت؟ اصلاً ديگه علاقه‌مند به اذيت شدنيم! «مرگ اگر مرد است گو نزد من آی تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ» * ديگه همه بچه‌های کاروان به سرنوشت اين‌جانب چشم دوختند. من که می‌گم: ارباب کی رو می‌خوای سورپريز کنی؟ (حال بنده را درک کنید و این وسط به «پارسی را پاس بداریمِ» بنده گیر ندید لطفاً!) ما که از کرامت شما خبر داريم. آقا! چی کار می‌خوای بکنی؟ در اين بين دائماً جلسات طرح (با همان حاشيه «منزله انصراف») چون حقيقتی جاری، زينت‌بخش‌ روح پرفتوح و دل زخمی ماست. شادی روح همه دل‌های تيکه پاره صلوات! * باز هم قربونش هميشه هست، هر وقت در بزنی؛ حرمش هميشه بازه. ولی اين چند روز بين الحرمين ما شده اتاق دوتا از مسئولان طرح. جالبیش اينه که اتاق‌شون کلی از هم فاصله داره، يکی اين ور بلوک‌های اقامت‌گاهیه ، يکی اون ور. چند بار بری تا تو اتاق‌شون باشند. گاهی هم در دفتر اعزام هستند. بين الحرمين ما سه گوشه دارد! * هندونه‌فروش بود. گفتند: هندونه داری؟ گفت: فروختم، تموم شد. يخ‌فروش بود! گفتند: يخ داری؟ گفت: نفروختم، تموم شد. آقا جون! نخريمون تموم می‌شيم، آب می‌شيم، چون عمره! بخر، جون مادرت، بخر، خوب هم بخر، غير از عمر ديگه چيزی نداريم، بعد نماز اينو به من گفت: عجب تعقيباتی! * در هم بخر! «در زمان ما که هر کالا به هر جا درهم است خوب و بد، معيوب و سالم، زشت و زيبا درهم است گر خريداری کند کالای خوب از بد جدا با تشر گويد فروشنده که آقا درهم است» دل‌برا ياران خوبت را مکن از بد جدا خوب و بد، معيوب و سالم، جان مولا درهم است!» تو این حال نزار، به عروض شعریش گیر ندید لطفاً! * می‌گفت: «می‌شه؟ خب نمی‌شه! ولی اگه بشه، چی می‌شه؟» کنار دريا نشسته بود، يک کاسه ماست هم دستش بود! گفتند: بزرگ‌وار! چه کاری می‌کنی؟ گفت: «ببين اين ماسته، اين هم آب نمک. دوغ می‌شه؟ خب معلومه نمی‌شه! ولی اگر بشه چی می‌شه؟» حالا این قصه سفر ماست (ما است!) که اگر سفر ما هم جور بشه، چی می‌شه. ولی عزیزی می‌گفت: «درياش جوره. تو هم بايد ماستت رو مايه بذاری تا دوغش خوب بشه!» ** گفتم: اگر اين‌قدر که ما دويديم سمت حرم، رفته بوديم، تا حالا به کربلا رسيده بوديم. گفت: اگر سمت او دويديد، تا حالا حتماً رسيديد! «عطر تو در صحن سينه‌ام پيچيد که از ضريح دلم بوی سيب می‌آيد!» آره! «گفتم به کام وصلت خواهم رسيد روزی گفتا که نيک بنگر، شايد رسيده باشی» 🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ 💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام" @karbalaasalam @tanhaelaj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 اگر امام حسین بخواد کسی را بخره... 🔻 منو تو هیئت راه نمیدادن / من حتی از سینه زدن برای امام حسین هم محروم بودم 🔹داستان تاثیرگذار زندگی محمد بهرامی، میهمان نابینای برنامه محفل ـــــــــــــــــــــــ @tanhaelaj