#برش_کتاب📚
📚 آسمان چهارم: پارو بزن! (حکایت پارو زدن تا کربلا)
#قسمت_دوازدهم
نمکگيرش بوديم عمری، امروز هم حسابی شرمندهمون کرد...
سفرهدار حضرت ارباب، آقامون اباالفضل تو حرمش ما رو دعوت کرد و سر سفرهاش نشوند؛ ما رو دعوت کردند مهمونسرای حضرت به صرف ناهار!
«سر سفرهت منو نشوندی حسین!
نمکت را به ما چشوندی حسین!»
آقاجان! توی دنيا خيلی قشنگ ازمون پذيرايی کردی؛ آخرتم ايشاءالله دستمونو بگير آقا جان!
البته اینو هم بگیم ماها شکمو نیستیم؛ برای شفاش میخوریم ها!
*
کاش دلمون هم مثل نمازمون میشد: شکسته!
نمازمون شکسته است ولی دلمون هنوز نه!
خستگی برنامهها دیگه حالی برای مقام «شکستگی» نذاشته.
ما در مقام «کوفتگی» داریم اینجا پارو میزنیم!
*
حسين عليهالسلام کسی بود که بر تربت خودش سجده کرد «رِضاً بِقَضَائِکَ...»
نماز که میخونی با مهر کوی حسين حواستو جمع کن!
*
همه سوغاتی کربلا «مُهر نماز» میخريدند و من با خودم فکر میکردم که آيا میشه «مِهر نماز» رو سوغات آورد؟
آخه سوغاتی که با پول بشه خريدش که سوغاتی سياحته؛ نه سوغاتی زيارت.
سوغاتی زيارت رو بايد با جون خريدش.
بعضی روزهای آخر به فکر خريد کفن افتادند.
ولی اونی رو که هوای شهادت در سر داره، با کفن چی کار؟
غسل من اشک چشامه
کفنم پيرهن سيامه
«در حیرتم چگونه خجالت نمیکشد
هرکس برای خود کفن از کربلا گرفت»
*
اونجا بود که فهمیدم اگر سوار کشتی نجات حضرت ارباب نباشم، هرچهقدر هم پارو بزنم، به ساحل نخواهم رسید و تلاشهام بیحاصله!
ابتدا باید در کشتی او سوار شد.. آنگاه پارو زد!
*
حاجت چی میخوای؟ همين که مای آلوده رو تو بارگاه و حريم پاکش راه داده بالاترين نعمته؛
چی بالاتر از اين؟!
همه میگن آقا گرفتاريم و...
ولی کمک کن گرفتار خودت بشيم
«با دست تهی آمدنم عيبی نيست
عيب است که با دست تهی برگردم»
*
هميشه به هم میگفتيم: بيايد ببينيد تو گوشیم يه عکس جديد حرم هست
ولی وقتی حالا خود خود خودش جلومونه، چی باید بگیم؟
خب این گوشی را بذار کنار و باهاش مستقیم حرف بزن!
خدایا شکرت!
*
ما مث ذغاليم!
تا کنار آتيشيم، داغيم ولی اگر جدا بشيم، سرد میشيم کاش هميشه آتيشی باشيم!
*
امون از اون شب!
تا اومدیم بریم حرم، صدای تیر و تفنگ اومد...
همه ریختیم داخل حرم و درهای حرم رو بستند...
چه شب به یاد ماندنی شد آن شب!
تا صبح توی خونه امام حسین یه جلسه خصوصی برپا شده بود؛
ما بودیم و امام حسین!
*
اون شب از همه چیز صحبت شد،
حتی آقای دکتر بانکیپور با صحبتهای ملیح و بانمکی که داشت، اشارهای به بحث شیرین ازدواج و اهمیتش کرد...
کار ندارم... ولی یهو تحت قبه شلوغ شد و دعاها رنگ و معنویتی دیگر گرفت!
*
جا گذاشتيم..
همون بهتر که جا بذاريم
چه جايی بهتر از اونجا
آره رفقا جا گذاشتيم:
دل را، لنگر را، پارو را!
تو حرمش!
«خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد»
*
-ديدن؟
-امام زمان؟...
-مگه بايد میديديم؟
-اصلاً دیدن پیشکش، چهقدر یاد امامت بودی؟ زيارت رفتی و حسين زمانت را فراموش کردی؟
- خدا نکنه!
*
هنوز دلم اونجاست!
کی بشه بهار سبز پرچم سرخت بياد...
اون وقت با مولا بيايم
يا صاحب الزمان!
کی میشه با شما زيارت جدتون بيايم؟!
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّکَ الفَرَج
#شما_پارو_بزن
#قسمت_آخر
#کربلا_سلام
#عید_نوروز
🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام"
@karbalaasalam
@tanhaelaj