💠@yazeynb💠
🍃اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ🍃
🔺تسویه بدهی #بابک_زنجانی در یک دهه اخیر یک مانع جدی داشت که در دولت سیزدهم از میان برداشته شد...
از دید ذینفعانِ کارشکن، بدهی او نباید تسویه میشد تا همچنان پتکی بر سر منتقدان خود باقی بماند!
بازگشت اموال میتوانست زودتر از اینها انجام شود اگر منافع ملی بازیچه بازیهای سیاسی نمیشد...
➕ استیفای حقوق عامه در پرونده #بابک_زنجانی صورت گرفت و بدهی مالی او به صورت کامل (به دلار) تسویه شد...
ببینیم رسانههایی که تا دیروز با اسم و پرونده بابک زنجانی بازار ناامیدی مردم را داغ میکردند، حالا چه میکنند!
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
InShot_۲۰۲۲۱۱۰۱_۲۱۱۹۲۱۳۰۱_۰۱۱۱۲۰۲۲.m4a
11.73M
#خاطرات_یک_مشاور
#حضرت_دلبر
#قسمت_بیست_و_هفتم
📚داستان حضرت دلبر
#فایل_صوتی
با صدای نویسنده :
✍صالحه کشاورز معتمدی
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_بیست_و_هفتم
راحله خانم صاحب همه آرزوهای من شده بود
ولی در مقابلش سپر انداختم
زن زجر کشیده ای که در شهر ما غریب بود
با سه فرزند شهید
بیشتر از ده سال بچه هایش را به تنهایی و در شهر جنگ زده بزرگ کرده بود ولی حالا با بودن مرتضی حتما دیگر غصه ای نداشت ...
آی مرتضی
مرتضی
مرتضی
کارش را درک نمیکردم
منتظر بودم با یک دختر کم سن و سال و با ایمان ازدواج کند ولی حالا با یکی همسن مادرش رفته زیر یک سقف ...
با آمدن راحله خانم عمه مشغولیت بیشتری پیدا کرد ، از طرفی تدریس و کارهای دانشگاه هایی که میرفت، از طرفی جمع و جور کردن ۳ بچه ای که همه جوره خودش را مسئول آنها می دانست.
برای همین من سعی میکردم حداقل کمتر مزاحمش شوم.
تابستان مهدا به دنیا آمد ...
دختر نرم و قشنگم ... انگار امیر نوزاد شده بود
از شدت شباهتش به امیر همه شگفت زده میشدند
اما امیر در آسمانها سیر میکرد
معلوم بود دختر دوست است
همیشه از اینکه محمد اصلا شبیه او نیست ناراحت بود اما مهدا دقیقا شبیه امیر و مادرش بود و همین هم باعث شادی مضاعف آنها شد.
به لطف امام زمان زندگیم به روال خوبی درآمده بود ...
درس و کار و زندگی از من پرتلاش انقدر انرژی میگرفت که دلتنگ تعلقات سابقم نشوم
درسهایم را خوب یاد گرفته بودم
شدت نیاز به دوپامین مغزم که با دیدن مرتضی ترشح میشد ، کمتر شده بود .
آن زمان ها با وجود بچه ها من بدون اینکه متوجه شوم آرام آرام از دوران شیدایی گذر کردم.
با مراقبتها و محبت ها و شوخیهای امیر تبدیل به زن شاد و پر انگیزه ای شده بودم که پر از امید به کار و تحصیل میپرداختم .
مهدا دو ساله بود که به پیشنهاد عمه برای مشاوره به دو مدرسه دخترانه رفتم
در یکی از این مدارس دختر راحله دانش آموزم بود
ارتباط من با راحله خانم به بهانه ی دخترش جمیله شروع شد .
جمیله نشانه های افسردگی داشت و نیاز بود که خانواده برای درمانش اقدام کنند.
اولین بار که از راحله خانم دعوت کردم تا به مدرسه بیاید حسابی نگران بود ، اما با صحبتهای من آرام شد .
زن متینی که هنوز لهجه ی غلیظ عربی داشت
یک سری نکات را برایش گفتم اما مشخص بود که باید مرتضی هم ورود میکرد .
داناتر از قبل شده بودم ، باید قبل از ارتباط با مرتضی همسرم را مطلع میکردم، آن شب سر صحبت را با امیر باز کردم .
وقتی حال روحی جمیله را شنید او هم متأثر شد.
_حالا باید براش چه کار کرد ؟
+ جای نگرانی نداره ولی خب لازمه با مرتضی مطرح بشه تا برای درمان این دختر اقدام کنن
راحله خانوم هم غریبه و هم سواد کافی نداره
امیر خوب گوش میکرد و همانطور که در حال ماساژ دادن محمد بود خیلی محکم گفت :
_ تو خودت کاربلدی عشقم ، با مرتضی صحبت کن و بگو بهش چیکار کنه ، ان شاء الله میتونه کمکش باشه .
مهربان به رویش لبخند زدم
کجا رفت امیر لجباز و خودخواه ؟
از دیدن این مرد آرام و منطقی لذت میبردم ...
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️
+چشششمممم مهربونم ، چششممم دل نازک من ، چشششممم بابای مهربون دختر پرست
_پاشو پاشو مامان حسود پاشو برو جیگر منو بیدار کن که سیر بازی کنم باهاش ...
از راحله خانوم شماره مرتضی را گرفتم
برایش پیام ارسال کردم و خواستم که به مدرسه بیاید.
تشکر و عذرخواهی کرد و گفت که تا هفته آینده کرج نیست و به محض بازگشت از سفر کاری خواهد آمد.
شب قبل از دیدار پیام داد ...
موضوع را به امیر گفتم او هم برایم آرزوی موفقیت کرد ، فردای آن روز خیلی آرام و مسلط به مدرسه رفتم .
محمد کمی تب داشت دلم پیش بچه ها مانده بود و چند بار به پرستاری که در نبود من میآمد خانه زنگ زدم.
ساعت نزدیک ده بود که وارد اتاقم شد .
کت و شلوار سورمه ای و پیراهن آبی آسمانی پوشیده بود.
کفشهایش از واکس تازه برق میزد .
دو سه تا انگشتر عقیق و یک تسبیح کوتاه زرد رنگ در دستش بود.
کیف بزرگ چرمی هم در دست دیگرش که رنگ قهوه ای آن با کفشهایش هماهنگ بود.
همه چیز نشان از این میداد که برای دیدن من به خودش رسیده است .
یک لحظه به سر و وضع خودم دقت کردم
مثل همیشه شیک و مرتب
ولی قطعا برای دیدن مرتضی به خودم نرسیده بودم .
قبل ترها هربار که میخواستم ببینمش کلی به خودم سختی میدادم .
اما الان همه چیز فرق داشت .
رو به رویم مردی ایستاده بود که عزیزم بود ولی آن تب عشق حالا دیگر به عقل و منطق تبدیل شده بود
دعوتش کردم ...
نشست
سرش پایین بود و به حرفهایم گوش میداد
من شرایط جمیله و راهکارها را برایش گفتم
او هم به خوبی گوش داد و پذیرفت
وسط حرفهای من بی هوا حرف را عوض کرد و پرسید :
_خودت خوبی طیبه ؟
کمی دستپاچه گفتم :
+ بله خدا رو شکر ...
سرش را بالا آورد و نگاهم کرد
_نمیخوای حال منو بپرسی ؟
ضربان قلبم روی هزار رفت ...
✍ صالحه کشاورز معتمدی
#ادامه_دارد ...
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
8.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ | #استاد_شجاعی
علّت شدّت گرفتن گرفتاریها قبل از ظهور
و کلید طلایی حل و فصل آنها
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
#مدیریت_زمان 33 🔶 آدم نباید زیاد برای خیلی از مسائل گریه کنه. حتی توصیه شده که آدم در مرگ عزیزان خو
#مدیریت_زمان 34
✅ در زمینه ارزش وقت یک روایت بسیار زیبا از وجود مقدس امیرالمومنین علی علیه السلام وجود داره:
🔹 بقِيَّةُ عُمرِ المُؤمِنِ لا قيمَةَ لَها ، يُدرِكُ بِها ما قَد فاتَ ، و يُحيي ما ماتَ
کتاب الدعوات : 122/298
✅ بقیه عمر مومن (زمان آینده) بسیار ارزشمند است. میتواند کاستی های گذشته را جبران کند و زنده کند آنچه را از دست داده است...
🔶 حضرت چقدر امیدوار کننده صحبت میکنند در مورد زمان آینده. هرچقدر که میخوای گذشته رو تاسف بخور ولی حتما امیدوار به آینده باش. زمان اینده شما کالای ارزشمند شماست که باهاش میتونی زندگی خودت و میلیون ها انسان دیگه رو لذتبخش کنی.
✔️ برای آینده همه چیز قابل جبران هست. تمام گذشته خودتون رو میتونید جبران کنید... ده ها برابر... برید لذت ببرید از اینکه زمان آینده رو در اختیار دارید😌😊
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
#مدیریت_زمان 35
🔹 از همین الان همه باید مراقب باشیم که زمان آینده خودمون رو به خوبی استفاده کنیم.
❇️ یکی از استفاده های خوب از زمان هامون میتونه رفتن به مجالس اهل بیت علیهم السلام باشه. هیات هایی که در اونها روایات اهل بیت علیهم السلام بیان میشه و مدح اولیاء الهی صورت میگیره.
🔶 حتما برنامه ریزی کنیم که در طول هفته زمانی رو اختصاص بدیم به این مجالس تا نورانیت بیشتری به دست بیاریم...
یا جلسات قرآنی که برگزار میشه همش درهای باغ بهشت هست. وقت بذاریم برای این نوع از جلسات...
✔️ برای نماز اول وقت حتما زمان بذاریم که بهترین نوع از استفاده از زمان هست.
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
#مدیریت_زمان 36
🔶 💥 کسی که برای آینده خودش برنامه ریزی کنه میتونه تمام گذشته خودش رو جبران کنه. کافیه که آدم کمر همت ببنده و بیشترین تلاشش رو برای استفاده مناسب از زمان به کار ببره.
یکی از خصوصیات خداوند متعال اینه: مبدل السیئات بالحسنات.
💕 یعنی خداوند مهربان، گناهان و زشتی های انسان رو تبدیل به خوبی ها و زیبایی ها میکنه... کلا اثر گناهان رو میتونه از بین ببره.😌
فقط کافیه که انسان واقعا و عمیقا برای مبارزه با هوای نفسش و انتخاب تمایلات برترش اقدام کنه...
✅ غیر از خداوند متعال کی میتونه این کار رو بکنه؟ همه گذشته ما رو برامون جبران کنه... تا جایی که از همین الان هم میتونیم به مقام اولیاء الهی برسیم... با هر درجه از بدی که هستیم...
✔️ زمان آینده ما چقدر ارزشمنده...؟!
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh