eitaa logo
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْ‌هٰا🇵🇸
138 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
812 ویدیو
122 فایل
انسان تنها موجودیست که تنها به دنیا آیَد، تنها زندگی کُند و تنها از دنیا رَوَد. در این میان، تَن ها فقط تنهاترش کُنند... . « #یک_محمد_غریبه » شخصی: @yekmohammadeqaribeh لینک ناشناس: https://daigo.ir/secret/7904779880
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حیـّان🇵🇸
می‌شود حمد‌های شفایی بخوانید؟ این واقعه خیلی کمرشکن است، خیلی.. ..
آراسته ظاهریم و باطن نه چنان القصه چنان که می‌نمائیم نِه‌ایم... ای بابا... ای بابا...
11.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهاب: عاقلان دانند... امیر: نه داداش!... عاشقان دانند... پ.ن: فعلا چیزی برای گفتن در مورد این سکانس ندارم، هر چه هست را، امیر به اجمال و جمال می گوید... اما علی الحساب این شعر حافظ را در تایید نظریه‌ی امیرخان داشته باشید که فرمود: عاقلان نقطه‌ی پرگار وجودند ولی عشق داند که در این دایره سرگردانند...
مرگ، پایان «روایتِ اول شخص» است.
آفتاب می‌رفت، آسمان می‌رفت، ابرها و پرندگان می‌رفتند... همگی از او آموخته بودند...
بِگُذَر ز علم رسمی، که تمام، قیل و قال است من و درس عشق، ای دل! که تمام وجد و حال است ز مراحم الهی، نتوان برید امید مشنو حدیث زاهد، که شنیدنش وبال است طمع وصال گفتی که به کیش ما حرام است تو بگو که خون عاشق، به کدام دین حلال است؟ به جواب دردمندان، بگشا لب ای شکرخا! به کرشمه کن حواله، که جواب صد سوال است غم هجر را بهائی، به تو ای بت ستمگر به زبان حال گوید که زبان قال لال است
گُزَل{ترکی} معنای اصطلاحی: زیبا گُز+اَل: چشم+دست وجه تسمیه: چیزی یا کسی که چشم انسان را می‌نوازد و روی آن دست می‌کشد... پ.ن: همینقدر ساده و سرشار از معنا...
اگر تازگی‌ها به آهنگ‌های بیکلام خاصی گرفتار شدید، خواهشمندیم که ما را نیز از شنیدنشان بهره‌مند فرمایید! @Yekmohammadegharibeh
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْ‌هٰا🇵🇸
#برای_زندگی #متن
سلام سورۀ نانوشتۀ قرآنم!... ای که صدایت، لم یلد و لم یولد و چشم‌های بی مثل و مانندت، آیینه‌ی تمام‌نمای اللهِ صمد، وجودت لم یکن له کفوا احد... قسم به آرامشی که در آغوشت بیدار بود و هرگز گمان نکردیم خفته باشد که انّ بعض الظنّ اثم و آغوشت را لا توخذه سنةٌ و لا نوم... یقین داشتیم... حس کرده بودیم... ایمانمان را از سر راه نیاورده بودیم... با تو بودیم... به کعبۀ کوچکت قدم که می‌گذاشتی، آیه آیه برکت نازل می‌شد و ما به اسلامِ نازِ نگاهت تسلیم بودیم... مومن بودیم... به نفس هایی که روح را به رگهای زندگی‌مان می‌دمیدند و «لااُقسم بنفحاتکِ و انه لو نعلم لقسم عظیم»... {و قسم نمی خورم به بوی تنت که همانا قسم بزرگیست اگر بدانیم... آیۀ 1 نفس‌هایت}... پلک‌هایت، ترجمۀ الهی قمشه‌ای بودند و چشم‌هایت را باید علامه طباطبایی می‌شدیم تا تفسیر می کردیم و دانه دانه اشکهایت، امام خمینی می‌خواست تا با آنها انقلاب کند و یک تنه به نجات یک ملتِ از دست رفته برود و دامنت اگر ستارخان ها و میرزا کوچک خان ها را نمی آفرید، عجیب بود... عجیب بود... همه چیز در حال شدن بود... داشتی نازل می شدی که اذا زلزلت الارض زلزالها شد... همه چیز در حال شدن بود... که می شد و پیوسته می شد و ای وای از این واژه که هزاران بار گفته‌ام و همچنان می گویم: لعنت به «بود»... داشتی می شدی... همه چیز آماده بود... ناتمام ماندی... سورۀ نانوشتۀ قرآنم! ناتمام ماندی... ناتمام... ناتمام‌ترین سورۀ نانوشتۀ قرآن من... نشد... نشد... تو بگو... من چگونه بگویم که حالا ما هستیم و تو نیستی؟... اصلا می توانم؟... رواست که اینگونه در حق سوره‌ای مثل تو، قلم بچرخانم؟... ما نیستیم... تو نازل شدی و هستی ومی مانی... مگر آیات خدا از بین می روند؟... ما کجاییم؟... ما چه می گوییم؟... ما فقط حافظان مقدس‌ترین سوره، به نام مبارکۀ مادر هستیم...