5.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد
عیدانه فراوان شد، تا باد چنین بادا...
#عیدتان_مبارک🍃🌺🎋
#وضعیت_سفید
32.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر چقدر از امیر بگویم، باز انگار هیچ چیز نگفتهام... امیر، همان است که شهاب میگوید: بچهای که زیادی لوس شده و نازش را زیاد کشیدهاند و... همين است و امیر، خودش قبول دارد اینهمه امیربودن را...
امیر: آره داداش من گند زدم... همینو میخواستی بگی آره؟؟؟ من گند زدم...
اما امیر، همیشه لایِ امیرِگیهایش، حرفهایی میزند که آدم نمیتواند عاشقش نباشد... امیر را همین طرز فکرها و همین حرفها، امیر کردهاند... وگرنه امیر، امیر نیست...
میگوید: تو عوض اینکه به فکر این باشی که من ناراحت نباشم، به فکر اینی که اعصابم خردتر شه...
کل این حرفها، در یک موقعیت ساده و در یک شکل واضحی بیان میشوند؛ اما نکته اینجاست که امیر، این حرفها را به هر کسی نمیزند... امیر، از شهاب، انتظارِ یک رفیق را دارد... خودش هم می گوید: تو دوست داری رئیس آدم باشی تا رفیق آدم... مفهوم مخالف این حرف، بسیار ساده است و یکی از اصول اخلاقی رفاقت را بیان میکند... که اینجا شهاب، مجسمهای از کل رفاقتهاست و امیر، قوانین فراموششدهی بین رفیقان را بازگو میکند.
از کش مکش بین امیر و شهاب که بگذریم، به یک حادثهی فرافکری و فراحرفی در این سکانس میرسیم. آن حادثهی عظیم چیست؟
اجازه دهید بگویم: امیر، فقط هم اهل حرف نیست. اهل شعار نیست. امیر، به اصول اخلاقی رفاقت، پایبند است.. و آن چیست؟؟؟ این حادثه است که امیر، حرفها را میزند و در یک اتفاق خارقالعاده، دوباره سوار موتور شهاب میشود و راهی که با شهاب پیموده بود را، نیمه تمام نمیگذارد... و با او میرود...
همین و تمام..
امیر، همین است و من عاشق همین امیرم.
#امیر
#وضعیت_سفید
5.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پائیز میرسد و اصلا امکان ندارد از #امیر نگفت...
بارها گفتهام، بودنِ امیر، ماهیتِ تنهاترینهاست... اصلا اگر قرار باشد از امیر نگوییم، چرا باید چیزی بگوییم؟؟؟
اما از امیر گفتن، هیچ وقت برایم تکراری نمیشود... آنچه که در این قابها میبینیم، در واقع، امیر نیست، خودِ ماییم... منم... ما همگی، امیرگیهای خودمان را داریم و شیرینهای خیالی و بیرحمِ خودمان را...
زخمی میشویم، کلافه میشویم... میخواهیم همهی قوانین دور و برمان را تغيير دهیم و دنیا را برای امیرها آمادهتر کنیم.. اما... اما افسوس که دنیا ظرفیتِ گنجایش امیرها را ندارد و ما را پس میزند... و گاهی، خودمان امیربودنمان را پس میزنیم و فرصتی نمیدهیم که حرف امیر درونمان را بشنويم و فراموش میشویم...
از شیرین و جفای شیرین هم که دیگر چیزی نمیگویم... فقط امان... امان و صد امان...
#وضعیت_سفید
#امیر
#شیرین
8.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
منیره: بابا من خواهرم... خواهر علاقهمند به برادرشه قربونت برم من...
همین دیالوگ... همین یک دیالوگ ساده، کل وجود خواهر را معنا میکند... خواهر برای برادرش از جان مایه می گذارد و منیره خواهر امیر این حرف را از زبان همهی خواهرها میزند...
ماجرا از این قرار است که امیر از اردوی نظامی برگشته و همهی خانواده لیلی به لالای امیر گذاشتهاند... اما این قضیه یکجا از دست آنها در خواهد رفت... کجا؟؟ خواهیم دید... هنوز با این ماجرایی که شروع شده کارها داریم...
#امیر
#وضعیت_سفید
7.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیالوگها
منیره: امیر! یه وقت فکر نکنی که تنهایی ها!
منیره: چرا قهر میکنی؟ ماها باید یاد بگیریم بتونیم باهمدیگه حرف بزنیم... هوم؟؟؟
منیره: من بعد از اون اتفاقه خیلی فکر کردم، فهمیدم که به تو هم باید فکر کرد...
منیره: مگه تو چندتا خواهر داری؟ مگه من چندتا برادر دارم؟؟...
من این دیالوگها را از عمق جان میشنوم... شاید در این قسمتها، حساسیت بیشترِ منیره بر روی امیر، باعث شده است که صحبتهای ما هم از امیر به منیره تغییر کند؛ اما وضعیت سفید، شرح یک زندگی و نمایش چگونگی یک زندگی دهه شصتی و در واقع، یک زندگی ایرانی پاک و پالوده است و باید از همهی عناصر آن برای بهتر شدن زندگی استفاده کنیم...
#امیر
#وضعیت_سفید
#دیالوگ
12.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
منیره: بچسب به درس و مشقت... به من صبح قول دادیا!
امیر: میچسبم... میچسبم... من دیگه کلا تو فکر درسم...
ای دلِ غافل... ای امیر ساده... خیال میکند به همین سادگیهاست... عشق که درس و بحث و مدرسه نمیفهمد... عشق اگر عشق باشد، سر کلاس و درس و مشق هم میآید یقهات را میگیرد، میچسباندت روی دیوار و نمیگذارد جُم بخوری... کجای کاری امیر آقا؟؟؟ کجای کاری؟؟؟؟
و خواهیم دید که امیر، کجای کار است...
من این دیالوگهایی که بین امیر و منیره رد و بدل میشوند را زندگی کردهام... یک عمر با خواهرم زندگی کردهام و همهی این حرفها به گوشت و استخوان من مینشینند...
#امیر
#وضعیت_سفید
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْهٰا🇵🇸
منیره: بچسب به درس و مشقت... به من صبح قول دادیا! امیر: میچسبم... میچسبم... من دیگه کلا تو فکر درس
7.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و حالا پس از یک ماه دوری از امیر، دوباره امیر...
قبل از این که به خودِ مسالهی سوال داشتن امیر و دستمايه کردن همین بهانه، برای دیدن شیرین، بپردازیم، میروم سراغ یک واژه.
"اتفاق"
اتفاق باعث "گره" می.شود... گره زدن اتفاق پیشین، به یک ماجرای جدید... اصلا اگر اتفاقی در زندگی نیافتد، هیچ خاطرهای برای گفتن نداریم... زندگی میشود مثل یک کتاب اباطیل که سرتاسرش پر از یکنواختی و نصیحتهای ورّاجگونه است...
اصلا اگر از من بپرسید، میگویم زندگی باید مثل وضعیت سفید باشد... باید امیر باشیم تا زخم خوردن از شیرین را به جان بخریم و هی بهانه جور کنیم که دوباره برویم سراغش و دوباره زخم به جانمان بزند...
همین.هاست... زندگی، همینهاست... زود تمام میشود... زودتر از آنچه که فکرش را بکنید... یکهو چشمتان را باز میکنید و میبینید: آن ساعتِ مچی که همیشه آرزویش را داشتید، دیگر برایتان جذابیتی ندارد... چرا؟ چون شما آن را در سن چهارده سالگی پسندیده بودید و حالا بیست و چهار سالتان شده است... خیلی چیزها با روند عادی زندگی، عادی میشوند... عشق هم عادی میشود و از چشمتان میافتد، اگر عاشقی کردن بلد نباشید...
خیلی زود، دیر میشود و حتی امیر هم، حسرت شنیدن حرفهای تلخ شیرین را در گورخانهی قلب خویش، جای خواهد داد...
امیر، دنبال بهانه است که فقط شیرین را ببیند و خوش به حال امیر که...
#امیر
#شیرین
#وضعیت_سفید
دیدن این فیلم، وظیفه است...
پس از مبحثِ چراییِ فیلم دیدن، میرسیم به چراییِ دیدنِ فیلم #وضعیت_سفید.
این بحث، آنچنان سهل و ممتنع است که میترسم چیزی را جا بیاندازم و شرمندهی ساحت مقدس این فیلم شوم؛ اما چه کنم که چارهای جز پرداختن مداوم به سکانسهای مختلف این فیلم ندارم و باید هرآنچه که به ذهنِ ضعیفم میرسد، بیان کنم تا فراموش نشود...
از ابتدای تولد تنهاترینها، وضعیتسفید همراهِ ما بوده تا کنون و اصلا عضو جدانشدنیِ این کانال، همین بخش است. چنانکه دیدهاید، بخشهای مختلف، به باد فراموشی سپرده شدهاند اما این فیلم، نه!
فیلم، از چنان ویژگیهای منحصر به فردی برخوردار است که امکانِ فراموش شدنِ خود را به تماشا کنندگان نمیدهد.
● ساده است.
ساده بودن، در رگهای لحظه به لحظهی این فیلم، جریان دارد، به طوری که شما خود را در روح و جریانِ فیلم، احساس میکنید و به سادگی میتوانید بوی این لحظهها را استشمام کنید. و سادهترین شخصیت، نمادِ سادگیِ این فیلم، امیر است که قبض و بسطِ روح خود را با دیدن و شنیدن امیر، به وضوح لمس میکنید.
● فیلم، به عناصرِ پایه و جاری در زندگیِ انسانِ ایرانی_اسلامی میپردازد و روحِ خوابآلودهی ما را که آلوده به فراموشیِ سنتها شده است، نوازش میکند تا شاید بیدار شود... پرداختن به مجالس عزا و روضه، به همراه همان عنصر سادگی در آن مجالس، باز هم کاملا مشهود است.
● فیلم، آمیختگی به معنا و دوری جستن از بلاهتهای مرسوم را دنبال میکند؛ البته شاید این ایراد به نظر برسد که فیلم، چندان هم آمیخته به معانی والا نیست و من میخواهم اتفاقا همین را بگویم که این فیلم، حقیقتا فیلم است و دچار اوجزدگی و شعارزدگی نمیشود، هر چند شعارِ یک زندگی ساده و سالم را در هر لحظهاش سر میدهد و میخواهد کیفیت نگاه ما را ارتقا ببخشد اما نه به زور... دست ما را نمیگیرد که به راه راست هدایت کند و این یعنی شاهکار. یعنی شاهکار...
● با توجه به مطلب فوق، فیلم، واقعیت زندگیِ دههی شصت را که این دهه، در اوجِ مفاهیمی چون ایمان و صداقت، ایستادگی و نجابت، و البته گاهی رذالت و دنائتِ ناخواسته قرار دارد، نشان ما میدهد. اعتیادِ بهروز را دارد و تلاشِ او برای زمین زدنِ این بیماری را... لحظاتِ قهر و آشتیِ مداومِ خانواده را دارد. عاشق شدن و فارغ شدن را... اعزام به جبهه و شهید شدن را... فیلم، همچنانکه در ساحتِ مقدسِ جنگ در جریان است، مدام در حالِ جنگ و تلاشِ درونی نیز هست، برای رسیدن به یک نقطهی مشترک. به اینکه تمام آدمها، بتوانند همدیگر را بپذیرند و اشتباهات همدیگر را ببخشند.
● وضعیت سفید، برخلافِ فیلمهای بیمحتوای امروزی، اصلا حاویِ شوخیهای اِروتیک و بیمزه نیست و هرچه لحظهی خوب و خوش هست را بی هیچ غل و غشی بیان میکند.
دیدنِ وضعیت سفید، تلف کردنِ وقت نیست، وظیفه است.
بقیهی ویژگیها بماند برای دفعات بعد.
#وضعیت_سفید
#امیر
#شیرین
11.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امیر: وقتی عمه احترام برگشت به مامانبزرگه گفت: "بیا تا آخر عمر با خودم زندگی کن!" من داشتم به شما فکر میکردم؛ که همین جمله باعث شد، کلا فکر شما از ذهنم بپره. وقتی فکرتون از مخم پرید، فهمیدم که موضوع خیلی مهمیه. و همه باید ازش با اطلاع باشن.
ببینید شیرین خانوم! من فکر میکنم فقط یه فکر مهمه که میتونه یه فکر مهم دیگه رو از مخ آدم بپرونه. نظر شما چیه؟؟ آره؟ نه؟
عحححح راستیییی. عکستونم توی موشکبارون گم کردما. حیف. حیف...
هر چند که اصلا حیف نه، همون بهتر که گم شد. اما... به هر حال از لحاظ جنبهی یادگاری، حیف شد... حیف شد، ای کاش گم نمیشد..
بهروز: با خودت حرف نزن دیوونههههههه!
امیر: عه! حالا که موضوع به این مهمی رو بهتون خبر دادم، شدم دیوونه دیگه هااااا؟؟؟
#دیالوگ
#امیر
#وضعیت_سفید
17.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای دادِ بیداد...
امیر، در آستانهی رسوایی...
اما خطر، از بیخ گوشِ او میگذرد...
پ.ن: میخواهم این سکانس از #وضعیت_سفید را جرعه جرعه باهم بنوشیم.
فیالحال ۱ دقیقه و ۴۳ ثانیه از آن را در ساغرِ لحظههای تنهاترینها میریزم...
#امیر
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْهٰا🇵🇸
ای دادِ بیداد... امیر، در آستانهی رسوایی... اما خطر، از بیخ گوشِ او میگذرد... پ.ن: میخواهم این
12.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وضعیت سفید، هویتی برای خود ساخته که لحظه به لحظهش دارای وحدت دراماتیک و تجانس زمانی و مکانیست...
اثر، چنان به عمق زندگیِ دههشصتی میپردازد که گویی شما، هماکنون، در آن زمان و در آن موقعیت، زیست میکنید و همزمان با این احساس، حسرتِ عمیقِ آن زندگی را نیز در دل خود دارید. یک تئاترِ فیلمشده و محترم.
فیلم، تنها فقط مفهومِ درد را به نمایش نمیگذارد؛ بلکه در چنین لحظههایی (معتاد بودن بهروز) همکاری و همدلیِ نزدیکانِ دردمند را برای درمان او، به درستی نمایش میدهد.
ساختن چنین فیلمی، که بار معنایی و تصویریِ چنان دههای را یدک میکشد، حقیقتا کار دشواری بوده که حمید نعمتالله، به خوبی از عهدهی آن برآمده است...
#وضعیت_سفید
#امیر