در میانهی راه... آنجا که همگان میایستند، و به قفای خود مینگرند؛ همانجا که انسان از زمان، جدا میشود و به معنا میپیوندد، به تو سلام کردم...
من از قبیلهای دردآشنا به تو سلام کردم و تو... و تو در پایان راه بودی... و غریبه... و حرفهایت، طعمِ نامانوسِ خداحافظی داشت و تلخ مینمود بر من... بر من که تازهمزهچشیدهی سلام بودم و تنِ وطنِ آشنایی را همان روز لمس کرده بودم، با انگشتانی آغشته به ذوق و حیرت... و تو در پایان راه بودی... غریبه...
و امروز،
من
به
لطفِ
تو،
دیگر
طعمِ
سلام را
از یاد
بردهام...
#غریبه
#شاید_نو
خلقِ عشق مسألهای نیست، حفظِ عشق مسأله است. عاشقشدن مهم نیست، عاشق ماندن مهم است. عاشقشدن حرفهی بچّههاست، عاشق ماندن هنرِ مردان و دلاوران...
📚 #آتش_بدون_دود
#نادر_ابراهیمی
جلد ۳