گفت:
اخلاص آن است که چون عملی کنی
دوست نداری که تو را بدان یاد کنند
و تو را بزرگ دارند به سبب عمل تو
و طلب نکنی ثواب عمل خویش
از هیچ کس مگر از
خدای تعالی.
#عطار
#تذکرة_الاولیاء
○ذکر جواب الانطاکی "رحمة الله علیه"○
محنت_آباد.mp3
5.25M
اگر امان دهد این بغضِ سالخورده، بگویم
شبی برای تو
شرحِ غمِ جوانیِ
خود را...
#بیکلام_گفت
هدایت شده از ذره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👓 عالی عالی عالی
هرچی پاسخ امروز دادیم به ظریف تو همین چند دیقه گنجونده شده!
👈 تا میتوانید نشر بدهید!
#انتخابات
#حافظه_تاریخی
🌌 @zarreeh | ذره
7.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باید برای غروبهای بی حضور تو مرثیه میخواندیم...
ما را ببخش که به نبودنت، بدجور عادت کردیم...
#انا_بانتظارک
زمانه بر سر جنگ است، یا علی مددی
مدد ز غیر تو ننگ است، یا علی مددی
در وانفسای انتخاباتِ فوق خارق العاده و بسیار پرشور و عجیب و غریب که حاصل خونِ هزاران دستهگل پرپر شدهی وطن زخمیست، بر آن شدم که از هیچ کس نگویم... که تنها فقط وطن را دریابم و از قدم نهادن در مردابِ پر لجنِ اختلافاتِ بیثمر، بپرهیزم...
ای کسانی که میخوانید و توانایی خواندن و نوشتن دارید! من، این خواندن و نوشتن را مدیون میرزا کوچک خانها و رییسعلی دلواریها و میرمَهنا دوغابیهای وطنم هستم که با خون خویش، الفبای آزادگی را به رشتهی تحریر در آوردهاند و مرا از یوغ بیچارگی و سر به آستان بیگانگان ساییدن، نجات دادهاند... که اگر آزادیبخشانِ وطن نبودند، نه زبانی به نام زبان فارسی باقی میماند و نه فرهنگی به اسم فرهنگ ایرانی_اسلامی... که تاریخ، خود گواهِ بزرگیست بر این امر که وطنخوارانِ بی رگ و ریشه چه بلایی بر سر بلادِ فارسی زبان آوردند و هندوستان را با آنهمه عظمت، به سیاهچالِ بیگانگی از مام وطن درکشیدند و زبان فارسی را از زیر زبانِ بیچگارانِ سرزمینِ بهارات، به غارت بردند...
من، هنوز که هنوز است، خواری و خفتِ زخمِ چالدران بر تنم زار میزند و فریادِ ای وای وطن وای وطن وایِ ساکنانِ کابلِ فیروزهنشان از حنجرهی خونین من به آسمان چنگ میاندازد...
اما عزیز دلِ سودا زدهام! من، عزت و سرافرازیِ حالِ کنون کشورم را مدیونِ مهدی باکریهایی هستم که خط خونِ عباسمیرزا ها را گرفتند و به هشت سال رزمِ عاشقانه و جوانمردانه رسیدند و حتی یک نِی از نیستان وطن را به دست چوپانهای دشمن نسپردند...
من، سربلندی وطنم را مدیون آن پیر خراباتی هستم که از قدحِ استقلال، مستمان کرد و از میخانهی عشق برایمان تحفهای بیبدیل آورد...
و حالا، عزیزِ دلِ زخمیِ سرمازدهی من!
زمستان، هنوز هم بر سر جنگ است و میریزد و میخشکاند و رسمِ دیرینهاش بر این است که ما را فراموشکار بپرورد...
اما چه کنم که خبر دارم از دلِ خسته و نرگسِ بیمارت که میدانم تو، فراموش نمیکنی و ز یاد نمیبری ایامِ خزانِ وطن را و به چشم حقیقت میبینی بهارِ آزادی را که کنون در میان دستان من و توست...
سالیانِ سال، پدران و مادرانِ این سرزمینِ نیکفام، در پیِ رسیدن به قلهای چنین بودهاند و حال که ما رسیدهایم، چرا کفر نعمت کنیم و نعمت از کف بدهیم؟؟؟
و کفر نعمت، حضور نداشتن است و صحنه را به دستِ نااهلان، سپردن...
فارغ از آنکه فردای آن انتخاب بزرگ، چه کسی بر سر کار خواهد آمد و چه کسی خواهد دوید و چه کسی خواهد نشست، این جنبش و شور و اشتیاق ما برای رسیدن وطن به آزادیِ حقیقیست که ما را زنده نگه خواهد داشت...
#متن
#آزادی
#وطن
#ایران
#انتخابات
#یک_محمد_غریبه