eitaa logo
شیخ طناز و استاد شکمپرور
262 دنبال‌کننده
130 عکس
52 ویدیو
1 فایل
حکیم طنّاز و استادشکم پرور دو شخصیت خیالی اند که بازبانی طنز،جدی، نکات،نصایح و حکمت هایی الهی و شیطانی را به مخاطب پیشنهاد می کنند. نویسنده قصد جسارت وتوهین به شخصی را نداشته و با استفاده ازابزارهنر، رسالت انسانی والهی خودرا انجام می دهد ادمین @tannazee
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱حمایت از محیط زیست🌱 ✍شرح ما وقع استاد شکمپرور(در استایل درازکش بر مبل سه نفره و مشغول تحقیق و تفحص از حفره های گوش و بینی): ژیگول. ژیگول: جان ژیگول استاد: دو ماه به انتخابات است و هیچ غلطی نکردیم. ژیگول: قربانت گردم، درحمایت از محیط زیست، جمعه با یه اکیپ دانشجویی قرار گذاشتم بریم توی فضاهای باز زباله جمع کنیم. گل نساء خانم(ملیکا): خخخخ. حسرت به دل موندیم یه شب آشغالهای خونه رو ببره بیرون ،حالا میخاد آشغالهای محیط رو‌ هم جمع بکنه؟ ژیگول: ملیکا خانم استاد تکلیف محور است. استاد: ژیگول جان اگر موافق باشید لباس مقدس پاکبانی برایمان فراهم آورید تا این صنف پر تلاش و مظلوم را هم تکریم کرده باشیم. ملیکا: اینا تکلیف نیس، پدر سوخته بازیه. حاجی جان، این همه مسافرت رفتیم چقدر پوست چیپس و پفک از پنجره ماشین انداختی بیرون، حالا فاز تکریم پاکبان گرفتی!؟ استاد شکمپرور: ما در ایام ماضی، بر مسلک حجتیه ای ها بودیم و می کوشیدیم جامعه را پر از کثیفی و فساد کنیم، لکن امروز داعی انقلابی گری داریم و باید نظافت و بهداشت را در جهان بگسترانیم. _اینگونه بود که جمعه صبح، حضرت استاد با جمعی از پسران و دخملان دانشجو، راهی دربند و فرحزاد گردیده و تکلف تکلیف، به جان خریدند. لکن از آنجایی که چشمان استاد کمی بادامی و زیر آن گود و کبود بود، ایشان را به اتهام اعتیاد و افغانستانی بودن دستگیر و بدون محاکمه راهی کشور دوست و برادر افغانستان نمودند. و استاد بد اقبال ما، در طول مسیر، هرچه از کرامات و تحصیلات خود برای مأمورین بیشتر گفته و اصرار می نمود، مأمورین معذورین محترم، نسبت به مصرف مواد روانگردان و توهم زا،توسط استاد معظم، مطمئن تر می گشتند. با این حساب، احتمال کاندیداتوری ایشان در مجلس اعلای افغانستان، قوت گرفته است https://eitaa.com/joinchat/827720228C9c05fe965e
👊 معاتبه طنّازانه 👊 ❗️طنّاز خاک بر سرت... ✍به نقل از یکی از مریدان شیخ طنّاز: «امروز پس از ادای فریضه ی صبح خدمت شیخ طنّاز رسیده از دایر بودن درس و بحث پرسش کردم. استاد که غرق در ذکر و یاد خدا بود به حالت معاتبه، به پنجره برفی اشاره بنمود و فرمود: سلامتی شما برایم مهم تر است. درس امروز تعطیل... تصادفا پشت سر شیخ، راهی منزل گشتیم و در دلمان عروسی بود که آخ جون درس و بحث تعطیل گشته و زیر لحاف شیره و برف خواهیم خورد. هنوز چند قدمی پیش نرفته بودیم که صحنه ای عجیب ما را متعجب کرد. استاد با وقارمان، گریبان چاکانده، دو دست بر سر میکوبید و فریاد می زد :«شیخ طنّاز خاک بر سرت، ای بی حیا، ای تن پرور، خجالت بکش، از دستان یخ زده این پاکبان خجالت بکش، از صورت سرخ این بنده خدا خجالت بکش. تمام کارش زیر برف و بوران است و تعطیل نشده آنوقت درس و بحث کنار بخاری گازی را تعطیل کرده ای. بدا به حالت طنّاز، بدا به حالت » شیخ که دیگر سرما برایش بی معنی شده بود، جارو از دست پاکبان بربود و شروع به نظافت خیابان بنمود. و زیر لب می فرمود: «خاک بر سرت طنّاز تن پرور...» و این چنین بود که تعطیلی را به خودش و ما کوفت و زهرمار کرد... @Tannaze